گاوی که جنونش؛ جنون ماست
بهرام قائمی
این روزها در زیر پله های ساختمان اداری فرهنگسرای نیاوران، تئاترمحیطی کوچکی اجرا میشود که از دغدغه هایی بزرگ دم میزند. (خاطرات یک گاو جنون زده) نوشته اسماعیل همتی به کارگردان نفیسه لاله و گروهش که ترکیبی است از چیدمان و اجرا.
اثری که به نکاتی ساده اشاره می کند. سخنی تازه یا گیج کننده گفته نمی شود. همه چیز در حکم یک یادآوری است؛ همچون روایت « گاو» نمایش که خاطرات را مرور می کند. نفیسه لاله با اضافه کردن چیدمان به اجرایش و باز گذاشتن دست مخاطب در تکمیل چیدمان دراندیشه یادآوری است. یادآوری حرف هایی به همین اندک مخاطبینی که برای اجرایش در نظر گرفته است. یادآوری و واکاوی گذشته با اطلاع از تغییر ناپذیر بودنش و بدون راهی برای گریز از آن. اما اینجا مرور گذشته عنصری آگاهی بخش در ذات خود دارد.
و چه تمهید هوشمندانه ایست انتخاب زیرزمین و اندک بودن تماشاگران برای طرح چنین گفتگویی با مخاطب. چرا که ازهمان ابتدا متوجه می شود به دیدن نمایشی عظیم و پر تحرک نیامده است و اگر مانند من میل چندانی هم به اجراهای سترگ نداشته باشد می تواند وارد گفتگو شود، که این نیز خود یادآوری است به این مطلب که هنر علاوه بر زیبایی هنوز می تواند شامل گفتمان های انتقادی باشد و به زعم من چه بهتر که باشد زیرا حداقل احساس درکی مشترک یا همدردی ایجاد می کند
... دیدن ادامه ››
و نقطه اشتراک آن، آسیب هایی است که همه ما بی نصیب از آن نمانده ایم. شعف اینکه کسی حرف دل آدم را بزند آن هم به آهستگی و صمیمانه دلچسب تر از گفته کسی می شود که با هزار ترفند بر صحنه می خواهد تعجب همگان را بر انگیزد. این نمایش هر شب پذیرای10 تماشاگر است؛ تاکید بر کوچک بودن. تمهیدی است که کار خودش را با مخاطب می کند و اورا به واقع جزوی از اثر می کند. پایین رفتن از پله های زیر زمین و حرکت به لایه های ذهن گاو توسط نشانه های ساده اما حساب شده اتفاق می افتد. از چمدان در گشوده که با بسته شدنش نقشه جهان را بر آن می بینیم که هجرت را بیادآوریم تا رفتن میان گاوهای انتزاعی استحاله شده در خشونتی مدرن بر دیوار.
تاکید بر طبیعی بودن فضا در عین دوری از واقعیت با استفاده از نور کم و تنگی فضا و ورود آهسته ما به هزارتوی جنون گاو، ما را تحریک به دانستن سر انجامش می کند. لحظه سخنرانی گاو هم به شکل هوشمندانه ای طراحی شده است؛ آنجا که گاو با مشت های گره کرده رو به دو آینه ایستاده وبا من تکثیر شده خود روبروست و با فریاد (ما) میگوید و جز من چیزی نمی یابد. منی گرفتارشده میان هراسی از بیگانگی پیرامون و از این جاست که خاطرات و روزنامه های مکتوب گذشته به پایش می پیچد و اورا به زمین می زند. جنون راه خود را باز کرده است. امری که دو وجهی است در همان حال که او را به مرحله جدیدی از آگاهی می رساند جسم اش را در بند می کشد.
والتر بنیامین می گوید: امروزه ساختار زندگی بیش از آنکه متاثر از باورها و اعتقاد ها باشد درید قدرت رخدادهاست. رخدادهایی که هیچ گاه اساس آن باور و اعتقاد ها قرار نگرفته اند و این سرنوشت محتوم گاوهای است - آدمیان - که در فضای تاریخی مشترکی تنفس می کنند و همچون گاو اجرای لاله چاره ای نمی بینند جز رجعت به گذشته که جعل حافظه نیز در آن بی تاثیر نیست. همچون گاو نمایش که در انتها خود را میان لاشه ی سر وته آویزان مادر می پیچد، برای بازتولید آرامش از دست رفته که در تضاد با چشمانی است که ترس در آن خانه کرده است.