یادداشت مصطفی احمدی فیلمساز و مترجم داستان «اعتراف» درباره نمایش «اعتراف؛یک برگمان خوانی»
«اعتراف» را سالها پیش از ترجمه و هنگام دانشجوییام خواندم. بین ترجمه و انتشار (که به مدد حمید امجد محقق شد) هم فاصله افتاد. اساساً موقع ترجمه متون خیلی به فکر انتشارشان نیستم، شاهدش متون دیگری که ترجمه شده و لابلای پوشههای داخل کامپیوترم نگاهشان داشتهام و هر از گاهی برای دوستانی جهت عرض ارادت میفرستم.
اما «اعتراف» میان همه ترجمههایم جایگاه ویژهای یافت؛ همزمان با برگردان آن به زبان مادری، تصاویر خلق شده توسط برگمان کبیر که از لابلای کلماتش با ارجاع به همه تصاویر ساخته شده توسط او، جلوی چشمانم رنگ مییافت. لیو اولمان و ارلاند یوزفسون را در قامت آنا و کشیش پیر میدیدم که در پیشزمینه مناظر خلق شده در دوربین سون نیکویست نشستهاند و بین سکوتهای طولانی، جملاتشان را با طمأنینه میگویند.
دیرتر دانستم که «اعتراف» برگرفته از تفسیر زندگی والدین برگمان توسط اوست. «اعتراف» حدیث ایستادگی است بر سر تعهد. تعهد یکی به معشوق و دیگری به خدا.
اما خوانش علیرضا نراقی از این داستان، مفهومی عمومیتر به متن داده. آن را واقعا تبدیل به یک «برگمان خوانی» کرده. کارگردان بجای تعهد، پیرامون
... دیدن ادامه ››
«شک» میگردد و با قرائتش از این واژه، زندگی و جهانبینی برگمان و نگاهش به مذهب و خدا، نتیجهای وسیعتر از داستان برگمان میگیرد.
اجرای جمع و جور (به جای واژه مستعمل و بد درک شده «مینیمال») گروه، دلنشین است. بازیگران به قاعده بازی میکنند و لباس و ابزار صحنه سر جا و اصولی است (هرچند ایده چیدن صلیبها در چمدان تنها نکتهای است که دوست نداشتم/ اما چه باک، که حتما کسانی درکش کردهاند و دوستش دارند!)
درک کارگردان از جهان برگمان «اعتراف» را جدا از اجرایی برگمانی، به تفسیری نمایشی از جهانبینی و نگرش برگمان تبدیل کرده.
دیدن این اجرا را توصیه میکنم. چون هم نوشته برگمان و هم روایت و اجرای علیرضا نراقی پر از خلاقیت و صلابتند. در این بین سهم مترجم کمترین است، بی هیچ تواضعی.