در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مصطفی کرمی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:21:01
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
امروز به تماشای این تئاتر یا بهتر است بگویم نمایشنامه خوانی رفتم. نمایشی با قدرت مانور بسیار کم چه در خصوص اجرای حرکت فیزیکی چه کلامی. این کار اگر دراماتورژ هم داشت احتمالا کاری نمیتوانست بکند چون نمایشنامه ای نبود بلکه داستانی بود بی منطق. دکور نمایش تقریبا اجازه ی هرگونه حرکتی را هم از بازیگران گرفته بود و در قسمت میانی هم همچون سدی صحنه را جدا کرده بود بنظر صرفا برای پاشیدن نمک به زخم تحمل این داستان کسالت آور طراحی شده بود؛ و نقشی در نمایشنامه (اگر بتوان اسم آن چند جمله ی اسلوموشن و کات شده از موقعیت های مختلف بی ربط را نمایشنامه گذاشت) نداشت. نکته ی دیگر که نمیدانم برنامه ریزی شده بود یا بداهه، حرکت پاندولی دو بازیگر در وسط صحنه در لحظه ی ادای دیالوگ و تکرار مکانیکال جملاتی از میان دیالوگ یا مونولوگ (احتمالا برای تاکید بر نکته ای مهم) بود که مورد مشابهی برایش پیدا نکردم. در مورد نمایشنامه چیزی نمینویسم چون بنظرم در یک کلمه میتوان کل نمایشنامه را خلاصه کرد بدون اینکه صدمه ای به نمایش بخورد. قضیه ی کلیشه ای "خیانت" به بی منطق ترین نوع ممکن. به هر حال سی ثانیه هم در پایان کار دست زدم علتش را هم نمیدانم مثل کل منطقی که بر داستان حکمفرما بود.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنده نمایشنامه را هنوز نخوانده ام اما این موارد به وضوح به چشم می آید. شخصیت ها از آب در نیامده بود اطلاعات کمی راجع به هنریک موجود بود و دلایل ... دیدن ادامه ›› عدم علاقه ی آنا به او غیر از اینکه او خیلی کنجکاو بوده و مثل بچه ها برخورد میکرد واقعا کوتاه و کم اثر بود. در مورد توماس همان اطلاعات کم هم موجود نبود جز اینکه آنا در تابستانی او را به همراه ژاکوب دعوت کرده و با خوردن ژامبون و توت فرنگی و آواز خواندن عاشق شده.
در شخصیت آنا نشانه ای از احساس گناه نمیدیدم همواره لبخندی تصنعی بر لبانش بود شاید من متوجه نشده ام. تضاد و دوگانگی را نمیدیدم بین انتخاب کسی که به یقین رسیده است اما نمیتواند به راحتی از قید و بند مذهب خودش را رها کند. بازی کشیش بهتر بود.
نقطه ی دیگری که جایش را در نمایشنامه خالی میدیدم عدم اکت و ری اکت دو شخصیت بود که کم اتفاق می افتاد، یعنی میشد این دو نفر هر کدام در صحنه ی جداگانه بازی خودشان را کنند بدون حضور دیگری و اخلالی هم در نمایش به وجود نمی آمد، در انتهای نمایشنامه کمی بهتر شده بود اما خلاصه سازی و ساده کردن نمایشنامه به نظرم باعث این نقص شده بود. نقطه ی اوج و درگیری ای در نمایش ندیدم یا گره ای که تماشاگر را در تردید فرو ببرد. نمایشنامه خوانی ابتدا نمایش هم اگر حذف میشد آسیبی به نمایش نمیرسید. موزیک را اگر درست شنیده باشم دعوت به صرف دو فنجان قهوه بود.
نکته ی دیگر استفاده از پیپ و سیگار راهبه و کشیش برایم غیر قابل باور بود و نقششان را در نمایشنامه نمیفهمم، آیا راهبه ای دیده اید که سیگار بکشد؟ البته مختص این نمایش نیست و اصرار بر دودآلود کردن صحنه، تقریبا جز اصلی نمایش هایی است که دیده ام و لوث است. در حالی که مثلا بشقاب روی میز خالی است و کشیش صرف غذا را وانمود میکند.
امیر و احمد عسگری این را خواندند
آذرمهر این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اوبو ، شخصیت پر حرفی است که در بعضی صحنه ها به خوبی نمایش داده شد و در بسیاری از صحنه ها خیر، حذف شده است. تاکید زیاد روی نقش آشپز و ملازمان (ماما اوبو) را درک نکردم به چه علت بود در نمایشنامه هم اثری ندیدم. در تئاتر اکسپرسیونیستی این شیوه ی قالب هست (حرکات مکانیکی بازیگران) و فضای تخیلی اما به نظرم روی این کار ننشسته بود. یکی از موتیف های نمایشنامه "آسیاب بادی" است که در صحنه ای چرخاندن شمشیرِ (بوگرلاس) تبدیل میشود به آسیاب بادی و در صحنه ای دیگر آسیاب بادی پناهگاهی برای اوبو میشود و دیگری هم "وزیر اقتصاد" که هر قدر روی شمع سبز به درستی تاکید شده بود این دو موتیف حذف شده، حیف بود و البته نمیدانم آسیاب بادی رو چطور میشود روی صحنه آورد و از این لحاظ حق را به کارگردان می دهم. دیگری زبان نیش دار اوبو و ماما اوبو بود که فکر میکنم بخاطر سانسور دو سه تکه کلام اوبو حذف شده بود و به پِخ پِخ کردن های "ماما اوبو" تقلیل پیدا کرده بود که به نمایش باز هم لطمه زده بود.مست بودن اوبو در صحنه ی قتل پادشاه، یکی از جذابیت های این نمایشنامه است که یا وجود نداشت یا من درک نکردم. به نظر نمایشنامه با عجله جمع شده بود. حذف پادشاه از صحنه و نمایش ویدئویی او روی سقف، روی تیر آهن های سقف ایده ی جالبی نبود، هدف از این کار را هم نمی دانم، می تواسنت صحنه دراماتیک تر باشد و کشتن پادشاه هم با از پریز کشیدن او، فکر نمیکنم ربطی به ابزورد بودن نمایش داشته باشد. هر چند نمایشِ رژه و درگیری ها با تصاویر ویدئویی بسیار ایده ی بجایی بود و علتش هم برای بیننده روشن است. نکته ی دیگری که علتش را نفهمیدم اصرار بر وجود دود در صحنه بود.به صحنه آوردن یک نمایشنامه ی 79 صفحه ای در یک ساعت و ربع البته کار ساده ای نیست اما قسمت هایی از آن حذف شده بود که به نظر نقش مهمی دارند. نکات قوت کار را دوستان اشاره کردند، با امکاناتی محدود صحنه هایی تاثیر گذار خلق شده بود صحنه ی قتل قضات و موسیقی هماهنگ، و نقش های اصلی هم به خوبی اجرا شده بود مهدی مشهدی یک کاپیتان واقعی بود. نورپردازی بسیار کمک کرده بود به تمرکز بر میزانسن . ممنون از دوستانی که پیشنهاد تماشای این کار را دادند لذت بردم.
میثم هنزکی و امیر این را خواندند
سودابه احمدی، حمیدرضا مرادی، R 0 y a و زهره مقدم این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید