بنده نمایشنامه را هنوز نخوانده ام اما این موارد به وضوح به چشم می آید. شخصیت ها از آب در نیامده بود اطلاعات کمی راجع به هنریک موجود بود و دلایل
... دیدن ادامه ››
عدم علاقه ی آنا به او غیر از اینکه او خیلی کنجکاو بوده و مثل بچه ها برخورد میکرد واقعا کوتاه و کم اثر بود. در مورد توماس همان اطلاعات کم هم موجود نبود جز اینکه آنا در تابستانی او را به همراه ژاکوب دعوت کرده و با خوردن ژامبون و توت فرنگی و آواز خواندن عاشق شده.
در شخصیت آنا نشانه ای از احساس گناه نمیدیدم همواره لبخندی تصنعی بر لبانش بود شاید من متوجه نشده ام. تضاد و دوگانگی را نمیدیدم بین انتخاب کسی که به یقین رسیده است اما نمیتواند به راحتی از قید و بند مذهب خودش را رها کند. بازی کشیش بهتر بود.
نقطه ی دیگری که جایش را در نمایشنامه خالی میدیدم عدم اکت و ری اکت دو شخصیت بود که کم اتفاق می افتاد، یعنی میشد این دو نفر هر کدام در صحنه ی جداگانه بازی خودشان را کنند بدون حضور دیگری و اخلالی هم در نمایش به وجود نمی آمد، در انتهای نمایشنامه کمی بهتر شده بود اما خلاصه سازی و ساده کردن نمایشنامه به نظرم باعث این نقص شده بود. نقطه ی اوج و درگیری ای در نمایش ندیدم یا گره ای که تماشاگر را در تردید فرو ببرد. نمایشنامه خوانی ابتدا نمایش هم اگر حذف میشد آسیبی به نمایش نمیرسید. موزیک را اگر درست شنیده باشم دعوت به صرف دو فنجان قهوه بود.
نکته ی دیگر استفاده از پیپ و سیگار راهبه و کشیش برایم غیر قابل باور بود و نقششان را در نمایشنامه نمیفهمم، آیا راهبه ای دیده اید که سیگار بکشد؟ البته مختص این نمایش نیست و اصرار بر دودآلود کردن صحنه، تقریبا جز اصلی نمایش هایی است که دیده ام و لوث است. در حالی که مثلا بشقاب روی میز خالی است و کشیش صرف غذا را وانمود میکند.