مروری بر نمایش «ملاقات با کیا» به کارگردانی سارا حسین:
نشستن بر نیمکت میان مارکز و بولگاکف
« براستی چه اتفاقی می افتد اگر نظام واره ارجاعات و سبک نوشتاری میخاییل بولگاکف در "مرشد و مارگریتا " را به میانه روح نگاری مارکز برده و از منظر شهود یک روح با جامعه و آدم های پیرامون مان مواجه شویم؟! ».
این نخستین سوالی است که در پایان نمایش ملاقات با کیا در ذهن می نشیند و به تبع آن، تداعی قابل فهم چنین شهودی روی صحنه نیز در قالب چند گزاره قابل تامل خواهد بود:
رویکرد بولگاکف در مرشد و مارگریتا همراه کردن مخاطب با مجموعه ای از واقعیت های ظاهرا نامرتبط است که نویسنده دریچه های تازه ای برای نگاه کردن و فهم آنها در اختیار مخاطب قرار می دهد، اما در سیاق داستان نویسی مارکز و رویکرد او به روح نگاری تمرکز و نقطه نگاه مخاطب روی روایت شهودی روح متمرکز می شود و تجربه زیسته شخصیت اصلی بستر اصلی روایت تا فرا-روایت را تمهید می کند.
حرکت میان این دو سیاق نوشتار و ترتیب دادن به ارجاعات متنی و برون متنی
... دیدن ادامه ››
در سامان دهی به داستان از این منظر مستلزم رعایت دو موقعیت و زاویه دید برای مخاطب است تا هم از موقعیت خود به نظاره کیانوش بنشیند و هم بتواند مواجهه او با آدم های واقعی در پارک را مرور کند و به تبع آن، گام برداشتن میان ملاحظات اجرای متن از هریک از دو نویسنده نیز باید لحاظ شوند تا سطح مواجهه مخاطب با اثر حفظ شده و قابل گسترش باشد.
آغاز نمایش "ملاقات با کیا" با مونولوگ های ظاهرا ساده کیانوش خوشبخت و فاصله گذاری نرم و نامحسوس ورود مخاطب به سطح نخست را روان شروع می کند و در عین حال، نگاه فرشته مرگ از پشت نیمکت به مخاطب مرز داستان و واقعیت را بیشتر مشخص می کند. شوخی های کلامی و طنز مفهومی کیانوش حین بیان سرگذشت خود ارجاعات درون متنی لازم برای ادامه نمایش را در اختیار مخاطب گذاشته تا طی نیمه دوم نمایش بتواند به آسانی و با وضوح موقعیت، شخصیت و تیپ در بازی و ارجاعات را متوجه شود.
نگاه سارا حسین در بازنویسی و اجرای «ملاقات با کیانوش» عمدتا بر ارجاعاتی بوده که به سیاق بولگاکف ابعادی از زندگی اجتماعی را از زاویه دید متفاوت به مخاطب یادآوری کند، به همین دلیل در نیمه دوم نمایش به صورت نرم و با ساده سازی سه شخصیت و نماد از حذف شدگان را در پارک برابر کیانوش خوشبخت قرار می دهد: مهسا در قالب شخصیت ترانسکشوال، گلی بعنوان دختر فراری و قربانی که دستفروشی در پارک را وسیله امرار معاش قرار داده و بالاخره، پیمان به عنوان دانشجوی ستاره دار و اخراجی که دلبسته گلی شده و حالا در قامت معتاد و کارتن خواب کنار نیمکت پارک می خواهد از گلی محافظت کند به شکلی دقیق و حساب شده تصاویر تلخ گوشه و کنار امروز جامعه ایران را روایت می کنند.
استفاده نمادین از طناب بسته شده به پای کیانوش، رژ لب مهسا که دائما آن را به مثابه نشانه و ارجاعی برای تمایل به دیده شدن و بروز استفاده می کند و بالاخره خرت و پرت های پیمان بار بخشی از اجرای متن را به دوش می کشند و اگرچه غالبا واکنش تماشاگران به کاراکتر و ارجاعات بازی مهسا با خنده های تلخ و ناخوشایند همراه می شود، اما می توان با کارگردان هم نظر بود که برای طرح مساله در این مورد نمی توان از مواجهه با برخوردهای بیمارگونه گریخت.
به طور خاص در مورد پیمان و گلی هم ارجاعات نمادین به خوبی استفاده می شوند و بازی سوگند حسینی در نقش گلی و دیالوگ متقابل او با پیمان مساله و داستان را باورپذیر تر کرده اند تا در پایان نمایش و بیان اینکه بعد از مرگ پیمان، گلی هم خودکشی می کند مخاطب بتواند از دید کامل تر و جامع تری ابعاد داستان و واقعیت را مرور کند. بیان پایانی فرشته مرگ و بیان و بازی داوود قربانی نیز با فاصله گذاری دوباره به مدد هدف نمایش می آید تا دو سوی صحنه بیشتر به متن جامعه متصل شود.
+ در یک مرور کوتاه با آنچه مورد اشاره قرار گرفت «ملاقات با کیا» جزء آثار قابل قبول امسال است؛ قابل قبول از نظر دغدغه مندی و قابل قبول از منظر شیوه بازی و ارائه، چنان که مخاطب اثر اگر با آن همراه شود می تواند همچون کیانوش نشستن بر نیمکت میانه مارکز و بولگاکف در ایران دهه 90 را هم تجربه کند و تجربه ادبی و نمایشی قابل گسترشی از کاربرد دو گونه ادبیات برای مسائل امروز داشته باشد.