نگاهی به نمایش مرگ یزدگرد به کارگردانی سنا نعمتی در خانه نمایش مهرگان:
داوری پایان نیافته است!
برای یادآوری، در مواجهه با متن نمایشنامه بهرام بیضایی، تمایل به نثر شاعرانه برای واکاوی دلالت ها و به تبع آن، امکان بازی کردن و تداعی این نثر شاعرانه روی صحنه همواره جزء مهم ترین تاملات و محاسبات هنرمندان و منتقدین است؛ دیالوگ کاراکترهای " مرگ یزدگرد " از وضوح کامل تا استعاره به دفعات تغییر می کند و از این رو، گزینش آوای کلام و فن بیان و افزون بر این دو انتخاب ریتم در بازی و بدن می تواند زاویه دید مخاطب را در باب متن به دفعات دگرگون کند.
به طور طبیعی اگر به مانند بسیاری از اساتید و پژوهشگران تئاتر دو انتخاب نخست را برای تثبیت این متن و درگیر کردن ذهن مخاطب با آن در فاصله گذاری و اگزجره بدانیم، ناگزیر از مداقه و حساسیت دوچندان بر هر جزئی از نمایش و مرور بازی ها خواهیم بود.
با اشاره به نقش زن آسیابان در " مرگ یزدگرد
... دیدن ادامه ››
" که شخصیتی رنجور، معترض و البته به یک اعتبار، پررنگ ترین شخصیت در این متن است به نظر می رسد در نمایش سنا نعمتی اساس بازی ها و ارائه آن در اثر رابطه ای عمیق با "تاکید روی تیپ" دارند تا هم انگیزه زن را نسبت به قتل یزدگرد و همین طور بازی کردن چندباره نقش یزدگرد و آسیابان تداعی کند و به تبع آن آوای گفتار، ریتم، حرکت و میزان اغراق نیز تاثیرات مهمی در این بازی خواهند داشت.
بازی نغمه طوسی در نقش زن آسیابان با همین "تاکید روی تیپ" آغاز می شود، اما متاسفانه طی پانزده دقیقه نخست نمایش اغراق و اگزجره او در بازی و گفتار دچار شتابزدگی است و از تصویر زن آسیابان در متن نمایشنامه بیضایی تا حدی فاصله می گیرد. از منظر فرم اما همین اغراق در بخشهای بعدی و بازی او در هیئت آسیابان یا یزدگرد برای مخاطب بیشتر قابل هضم هستند. نقطه قوت طوسی در بازی زن آسیابان بیشتر در فاصله گذاری برای نقاط تاکید در گفتار زن آسیابان است که به خوبی استفاده شده و به ویژه در گفتار پایانی زن آسیابان «شما را که درفش سپید بود این بود داوری ... » بی کم و کاست اثر را به اوج خود می رساند.
اتکاء به آوای گفتار و ریتم در شخصیت آسیابان با بازی هامون خان محمدی نیز پررنگ است، اما شاید المان های پوشش آسیابان، چوب دستی و همین طور استفاده او از تاج برای تغییر پوزیشن به یزدگرد سبب می شود فرم بازی و بدن بیش از صرف فن بیان او در دیده مخاطب بنشیند.
از منظری دیگر، در متن مرگ یزدگرد بیضایی گفتار آسیابان درباره خود و برابر یزدگرد بیشتر تداعی کننده «روایت زدایی از فرودست» است و به یک معنا او از سلب مالکیت شدگی خود طی زندگی و سرنوشت خانواده اش سخن می گوید، آوای گفتار و ریتم بازی آسیابان باید توضیحی از واقعیت تاریخی سلب مالکیت اکثریت روستانشین و شهرنشین ایران طی دهه های پایانی حکومت ساسانی به مخاطب ارائه و به مخاطب فرصت و امکان داوری بدهد، اتکاء به آوای گفتار در بازی خان محمدی به خوبی ارجاعات برون متنی مرتبط با آسیابان را به مخاطب منتقل کرده است که بخصوص بیان این دو عبارت را می توان جزء نقاط مهم بازی او دانست:
« روزهای زندگی م ... آه، فراموش کرده ام که از کی آغاز شد ... »
« ... از آنچه شنیده ام دشمنانی که می آیند به من ماننده ترند تا به این سرداران و من اگر نان و خرما داشتم به ایشان می دادم!»
مثال های واضحی از اتکاء به آوای گفتار و ریتم را در گفتار و بازی دختر آسیابان هم می توان دید که از جمله هنگام گفتن «اگر کیسه ای آرد مانده بود ... » عبارت را با همراهی موسیقی به مانند ترانه می خواند. در متن نمایشنامه مرگ یزدگرد به تشخیص بیضایی عبارت " سرگشته در پندارهای دور " برای توصیف این گفتار توسط دختر کنار دیالوگ ذکر شده که در اجراء می تواند شامل گفتار توام با حرکت، انقطاع، تاکید روی میمیک و حالت مربع چهره و یا طیف نسبتا وسیعی از انتخاب ها برای دور و نزدیک کردن ذهن مخاطب نسبت به گفتگوها و بازی ها باشد، اما می توان این نکته را لحاظ کرد که در اجراء و بیان این گفتار بصورت کاملا موزیکال فاصله میان گفتار دختر با دو عبارت قبلی و بعدی از زن آسیابان به گونه ای درآمده که اگر مخاطب عین عبارت دختر در متن بیضایی را به خاطر نسپرده باشد، شاید در این اجراء نتواند به تاکید مهم گفتار دختر میان دو عبارت قبلی و بعدی مادرش خطاب به سردار و سرکرده پی ببرد!
البته نقطه قوت بازی لیلا میرحسینی در نقش دختر آسیابان را بیشتر یکی در ترغیب پدر به کشتن یزدگرد «... او را بکش ای مرد، شاید با مرگ او ملتی نو به دنیا آید! » می توان دید و دیگر، بازی او در نقش پادشاه برابر زن آسیابان و در غیاب مرد است که از هم از آوای گفتار و ریتم و هم از چهره بهترین استفاده را می برد.
متن بیضایی در نقطه مقابل اعضاء خانواده آسیابان، سه نماینده از ساختار مسلط و نهادهای آن را قرار می دهد که با تاکید روی مفهوم " داوری " در گفتار آنها نسبت به آسیابان در واقع تماشاگر به داوری درباره تاریخ سرزمین و زمانه خود دعوت می شود. این بار نیز استفاده از المان های پوشش امروزی تر و قابل تامل - یونیفرم ارتشبدی سردار و سرکرده، کلت و پوشش سرباز همراه- ارجاعاتی برون متنی برابر تماشاگر قرار می دهد تا موضع فرادست و فرودست و داوری آن ژرف تر و البته اجتماعی تر شود.
پیوند دو هدف تاریخی و اجتماعی مرگ یزدگرد در گفتار پایانی سرکرده سپیدموی با وضوح بیشتری بیان می شود و اینک، به مدد بازی مناسب حمیدرضا رکنی و آوای گفتار و تیپ بازی، این تاکید بیضایی نیز به تناسب در پایان نمایش نشسته است:
«داوری پایان نیافته است، بنگرید که داوران اصلی از راه می رسند ...».
_______________________________________________________________________________________________________________
+ این نقد در شماره امروز روزنامه مردم سالاری مورخ شنبه 28 مهرماه نیز به چاپ رسیده است
http://newspaper.mardomsalari.net/4721/page/9/47101/%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA!