«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
میثم عباسی نویسنده ی خوبی است، که واژه و کلام رو می شناسد. و ترکیب خوبی از واژه دارد که کنار هم هستند مثل اینه جمله: من پیرمرد هستم بی تدبیر، نه حریفی دلیر، که قوت کار بود. بازیگران بسیار توانمند و خوش بیان و خوش صدا بودند، تنها بخش کار پرفورمنس ها و موسیقی هایی که چفت و بست کار نبود،اما برایشان آرزوی سربلندی دارم.و امیدوارم در سالن دلخواه اجرا برند ولی ترکیب اهنگ هایشان اصلاح شود و به قوت کار می افزاید.
با احترام به همه ی گروه.
فیلم با جان مایه استعاره های تصویری است، که زوایای مختلف زندگی مملو از خیانت های مختلف را نشان میدهد. داستان ها و بازی ها سنجیده است. انگار کتابی با داستان های کوتاه تصویری در مقابل چشم مخاطب ورق میخورد. و در اخر نویسنده شما درگیر تلخ بی انداره جامعه میکند. امید که در شهرهای دیگری هم اکران شود.
می سی سی نشسته میمیرد تئاتر اصولی و به جا است که جدای از طنز پردازی های درست در متن بینش و نگرشی اعتقادی سیاسی، با درون مایه بلوک شرق و غرب را دارد. مانند دیالوگ وزیر به دادستان در هواپیما: الان به اعتدال نیاز هست، اعتدال دهان مخالفین حکومت و دولت را میبندد، دیروز برای خدا مردم را گردن میزدیم، و امروز برای شیطان عفو میکنیم. این اصلی ست که دولت ها باید رعایت کنند، ......... با روش تو هم دنیای غرب مسخره مان میکند همه چپی های تندرو نیش مان میزند. یا دیالوگ سن کلود به دادستان: عدالت فقط بدون خدا به وجود می آید. کارگردان به خوبی میداند که کجا با نوستالژی های سینما و موسیقی غرب بازی کند و هر لحظه مخاطب را منتظر صحنه ای خلاقانه میگذارد. که اگر مخاطب آن اثرها را نشناسد سردرگم میشود. بازی همه ی بازیگران درست و به جاست که بهرام افشاری بار دیگر مهر تایید بر توانمندی بازیگری خودش میزند. باید به عوامل صحنه که در نقش های فرعی هستند، به نام های امیر احمد زاده، ایمان فتاحی، هومان محمد حسینی و سامان قاسمی دست مریزاد گفت که دکور خلاقانه را بی وقفه و سریع جا به جا میکنند. به امید آن که نمایش هایی با اصول درست تئاتری و به جا در تئاتر ایران زمین خلق شوند.
درکل با طعم های ترش و شیرین، شور و تلخ، خوشمزه ی درهم ریخته ی دوست داشتی بود.
با سپاس یکی از تماشاگران راضی
امیز قلمدون نامش ما رو به سالن میکشاند. خیلی وقت دلم برای اسم امیز و میرزا تنگ شده بود. ایران داره یه شکل دیگه میشه و اصلا شده یه روح بی قرار که خاطرات و ریشه ها فراموش میکنه. امیز قلمدون پر از عشق و مهر هست. اما دلال نیست. در شهر ما همه چی دلالی شده حتی عاشقای شهر کارشون شده. رفتیم و روایت این داستان هم شنیدیم که اگه دلال نباشی چی میشه. خسته نباشی به همه ی اعضای گروه به ویژه مدیر صحنه حسن عسگری.
نمایش مرد شده با لهجه دلنشین کردی تفاوت بهتری دارد. انگار همه از این لهجه تکراری صحبت روزمره مان که مال کجا هست خسته شده ایم! و چه خوب که دردل همین نمایش ها گویشهایمان اندکی نفس بکشند. من کرد نبودم اما کمی بلد بودم. برارکم اسو بهاری از بازی نسیم میرزاده تعریف میکنم.و تو نیز تعریف را بدان برسان چرا که قوت کار بود. و چون برارکم از موضوع داعش و زنان کرد پرداخته بودی که سرزمینشان دل در پیش از تاریخ دارد و از دیریینه سنگی برای حفظ سرزمین خود جنگیده اند. که شعله ی ویرانی هارا را چه کسی برمی افروزد همواره راز می ماند که هیچ گاه پرده اش برنمی افتد و چون برافتد ما نیستیم پس به تماشایش نشستم که زن کردی ایزدی یا کوبانی را ببینم. برای همدردی در آن طرف مرزها ایران. اما نقد کوچکی را که میگویم فقط حسم هست در نان پختن و رخت شستن فاصله بسیار بود با زن کرد. همواره موفق باشین.
نمایش شرقی غمگین خیلی هم غمیگین نیست، روح غمی داره که با دیالوگ ها و مشکلات روزمره صدای خنده بلند میشه، وقتی از مترو اهالی مترو سوار گفته میشه از بحران دست فروشی که طنازی میکنه، آن مخاطبان مترو سوار ذوق مرگ، این حس مشترک میشند و میخندند، تماشاگران اگر دهه شصتی باشند انس بیشتری با روایت عاشقانه دارند، چون هر روز صبح مجبور بودند در مدرسه گل های خندانی باشند که سرود بخوانند به پای انقلاب پدران ، یا بازی چام چام که در بچه ها ۶۰ تا ۷۰ سرگرمی دلپذیر زنگ تفریحشان بود، و هر کس هوای عاشقی با اشعار فروغ و فیلم دلشدگان علی حاتمی دارد مینشید تا از دلشدگی علی عشقی ببیند گاهی هم زاد پنداری می کند، و دوست دارد این خاطره عشق را بشنود با نواهای رادیو شرقی غمگین و شاید دلبر هم یکی از شنودگانش باشد.