«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
نمایش رو دیدم و لذت بردم.
یک متن ایرانی از یک نمایشنامهنویس خووب ایرانی و یک تیم باتجربه!
اتماشای ین کار رو قطعا توصیه میکنم علیرغم اینکه عاری از طنز رایج این روزهای نمایشهاست و حتا اشکآور هم هست.
و تماشای بازی ایرج راد رو از دست نباید،داد.
خاموشی دریا کار فاخر و زیبایی است.
متن با بازیها و طراحی مناسب جلوه پیدا کرده است.
به نکات ارزشمند اجرا در کامنتها اشاره شده و من تکرارشان نمیکنم.
متن بعد از تماشا تا مدتها در ذهن خوانده و بازسازی میشود. سکوت دو شخصیت در شرایطی که هر ایرانی را به فریاد و سبنهسپر کردن وا میدارد، برای ما دردناک به نظر میآید. اصلا شوک میشویم... له میشویم زیر فشار تحمل ذلت و خواری.... به نظر ما مرگ باافتخار بهتر از زندگی خفتبار است. اما در این متن زندگی است که تقدیس میشود... حیات که شگفتانگیزترین و ارزشمندترین چیز دنیاست نگه داشته میشود... و به خاطر تقدسِ تن آن را از دست نمیدهند...
به نظر من این تضاد فرهنگیِ دنیای متن با دنیای واقعی ما از زیباترین قسمتهای نمایش خاموشی دریا بود...
دریا هم که باشی گاهی باید خاموش بمانی...
نمایش زیبایی بود فقط به خاطر بازی و دیالوگ گفتنهای خوب و درست حامد کمیلی و حرکات موزون و جذاب گروهی.
بازی خانمها اصلا متناسب فضای نمایش نبود، واقعا چقدر بعضی بازیگرها بازی بلد نیستند.
ریتم نمایش گاهی کند میشد و باعث میشد سرها بره تو گوشی.
حتی از امکانات همین تالار وحدت هم کامل استفاده نشده بود. نورپردازی صحنه خوب نبود، یا تاریک بود و یا زیادی روشن به طوری که نمیتونستم به صحنه نگاه کنم از بس نور چشمم رو میزد.
گرچه در نهایت بهخاطر بازی و صدا و استایل هنرمندانه بازیگر اصلی و نیز حرفهای صمیمانه جناب کارگردان راضی از سالن بیرون اومدم.
امیدوارم از این سبک کارها کاملتر و بهتر اجرا بشه.
نمایش بدی نبود ولی نظرات کاربران توقعم رو بالا برده بود.
اسلوموشنها جذاب بود ولی فقط دفعه اول متوجه دلیل وجودیش شدم اما مواردی که در صحنه تئاتر اجرا شد اصولا کارکردی نداشت.
نقش سگ هم فوقالعاده بود. (قبلا در نمایش دل سگ نقش سگ از نوید محمدزاده دیده بودم که اون هم عاالی بود).
در کل تم متمرکز و واحدی نداشت. قصه به انسجام و وحدت موضوع مطلوب نرسیده بود.
اجرای اول نمایش را دیشب دیدم.
کار شیرینی بود، بازیهای روان و خوب و ساختار کمدی آن هم قابل توجه بود،
اما اینها چندان نتوانسته بودند از تلخی و گزندگی موضوع داستان بکاهند.
خسته نباشید میگم به گروه نمایش بهویژه آقای اسماعیلی.
دلپذیر بهترین صفت برای این نمایشه.
همه چیز در این نمایش بهقاعده و مطلوبه
فکر نمیکنم کسی از دیدنش پشیمون بشه.
نمایش خوبی بود و از دیدنش لذت بردم.
خسته نباشید میگم به این گروه نمایش.
امشب نمایش رو دیدم. در یک کلام کار دیدنی و جذابیه که ضمن مطرح کردن یک موضوع جدی و تفکربرانگیز، بدون شوخیهای سخیف خنده بر لب تماشاگر میآورد و بازیگراها هم کارشون عالیه!
نمایش بازنمایی تقابل و جنگ دو نوع نگاه به دنیا یا دو نوع تفکر است که در پایان ظاهرا هیچکدام برنده یا بازنده نمیشوند... ضمن اینکه این چالش درون ذهن فرد فرد آدمها هم میتواند رخ بدهد و آنها را در حالت تردید نگهدارد.
فقط خیلی تعجب کردم از دیدن صندلیهای خالی سالن!!!!
دوستداران تئاتر ای نمایش رو از دست ندهند.
هنر یعنی گفتن نگفتنیها
آقای نادری در این نمایش گفتنیهایی رو گفت که شاید یک زمانی خیلیها حتا نمیتونستند بهش فکر کنند لعنت به جنگی که جوانان ما را بلعید... جنگی که خاموش کردن آتش آن شاید کاری نداشت...
گرچه نمایش کشدار بود و من بعضی قسمتاش واقعا حوصلهم سررفت، اما دلگویههای علیرضا بهخصوص صحنه پایانی همه نواقص کار رو جبران میکرد.
و گرچه شوخیها مبتذل بود اما حقیقت متن عمیق و دردمندانه بود.
بغض من که ساعتها فروخورده نمیشد....
سلام
با احترام به تلاش گروه اجرای نمایش، ۱۹۷۸:کار خیلی ملالآوری از کار درآمده. علیرغم موضوع جالب و انتخاب قالب مناسبش .ریتم یکنواخت آن اصلاقابل توجیه نیست.
لذتبخشی و سرگرمکنندگی اولین و بدیهیترین ویژگی هر اثر ادبی و نمایشیست حتی اگر مستند باشد و این نمایش از این لحاظ ضعیف بود.
سلام
دیشب نمایش را تماشا کردم. دیدن ان را به بانوان توصیه میکنم تا زنانگی خود را عیانتر روی صحنه ببینند و به آقایان نیز، تا بهواسطہ هنر نمایش با جنبههایی از زن مواجه شوند که کمتر به نمایش گذاشته شده است.
نمایش قصه کوکوی زنان حاجتمند در طبقه بالای مهمانسرایی روبهحرم بود که نهایتا منجر به برملاشدن رازها و مگوهای فردی شان گردید.
کوکو های پر از خنده و گریه که همدردی تماشاگر را بر میانگیخت.
و در آخر گویی احساسی در این فضا آزاد شد شبیه به رهایی از سنگینی غصهها... احساسی سبک...
دیشب آقای تاجزاده و همسرشان هم مهمان نمایش بودند که حسن ختام خوبی را برای ما رقم زدند.
نمایش کوریولانوس خوب بود. دیدن این نمایش که در ظاهر بینظم و بیهدف اما عمیقا جدی و هدفمند است برای من جذاب و تجربهای دوستداشتنی بود.
موضوع نقد مردم و حکومتها که تازگی ندارد ولی اجرای این نمایش قابلتوجه بود.
بازیگرها هم واقعا زحمت کشیدند و انرژی گذاشتند.
شرقی غمگین را به خاطر نویسندگی و حضور سجاد افشاریان دیدم.
مونولوگ ابتدای نمایش جذاب و شنیدنی بود و باقی نمایش هم معمولی گذشت به خنده و غم.
اما حالا هر چه میگذرد انگار شخصیتهای نمایش و حرفهایشان دارند در من رسوب میکنند و حک میشوند...
از خودم میپرسم مگر علی عشقی که بود که من او را میشناختهام بیآنکه خبر داشته باشم!
شاید اندوه و ناکامی و ناامنی و بیعشقی علی عشقی مال همهٔ شرقیهاست ...
نقطهٔ قوت نمایش نامههای عاشقانه از خاور میانه، بازی خوب هانا کامکار و پانتهها پناهیها و موسیقی زندهٔ آن بود. فقط خانم کامکار توانسته بودند لهجه نقش خود را بهخوبی اجرا کنند. تصور نویسنده از رنجهای زنان خاورمیانه در حد اطلاعت رسانهای بود. درحالیکه انتظار من از نمایشی با این موضوع نشان دادن ابعادی از رنجهای درونی است که با چشم معمولی دیده نمیشود و نویسندهای متفکر با قدرت بینش عمیق خود وجوهی از این دردها را به مخاطب نشان میدهد و چشم تماشاچی را به رازهایی میگشاید که زبان صاحبدرد هم از بیان آن قاصر است.
ننایش فالو می را دوست داشتم و دیدن ان را توصیه میگنم.
فالو می پرداخت زیبایی از یک قصهٔ معمولی است. قصهٔ همیشگی روابط زن و مرد و دلخوریها و ملالها در یک روایت امروزی...
این نمایش با متن قوی و بازیهای خوب و باورپذیر ساعتی دلنشین و جذاب برای تماشاچی رقم میزند بهعلاوهٔ روشناییای که بر وجهی تاریک از روابط انسانی در ذهن او تابانده است.
شوخیهای فراوان بدون ابتذال و لودگی از نقاط،قوت این نمایش است.