نمایش شرقی غمگین خیلی هم غمیگین نیست، روح غمی داره که با دیالوگ ها و مشکلات روزمره صدای خنده بلند میشه، وقتی از مترو اهالی مترو سوار گفته میشه از بحران دست فروشی که طنازی میکنه، آن مخاطبان مترو سوار ذوق مرگ، این حس مشترک میشند و میخندند، تماشاگران اگر دهه شصتی باشند انس بیشتری با روایت عاشقانه دارند، چون هر روز صبح مجبور بودند در مدرسه گل های خندانی باشند که سرود بخوانند به پای انقلاب پدران ، یا بازی چام چام که در بچه ها ۶۰ تا ۷۰ سرگرمی دلپذیر زنگ تفریحشان بود، و هر کس هوای عاشقی با اشعار فروغ و فیلم دلشدگان علی حاتمی دارد مینشید تا از دلشدگی علی عشقی ببیند گاهی هم زاد پنداری می کند، و دوست دارد این خاطره عشق را بشنود با نواهای رادیو شرقی غمگین و شاید دلبر هم یکی از شنودگانش باشد.