نگاهی به اجرای «مرگ و دوشیزه» به کارگردانی سینا راستگو در تماشاخانه پالیز
تداعی دال زیستن برابر کلان-روایتها
نمایش «مرگ و دوشیزه» براساس متنی از آریل دورفمان و با کارگردانی سینا راستگو طی بهمن و اسفند 96 در تماشاخانه پالیز در حال اجراست؛ اجرایی که افزون بر بازی و ارائه متن به واسطه چند ابتکار در صحنه و تداعی موقعیتها نکات آموزندهای در اجرای ادبیات نمایشی آمریکای لاتین دارد و در عین حال، میتواند تمرین فهم گزارههایی از لیوتار در باب کلان- روایتها و امکان یا امتناع مختصات زیست انسانی در مواجهه با کلان-روایتها باشد؛ تمرینی که از منظر گشودن دو پنجره ادراک عمیق تر برای مخاطب نسبت به ادبیات معاصر آمریکای لاتین و نیز زیست برابر کلان-روایتها تجربه موفقی از یک نمایش
... دیدن ادامه ››
را میسازند.
1- در وهله نخست و برای یادآوری، حافظه تصویری مخاطب فارسی زبان از «Death & The maiden» به نحو شگفت انگیزی با یکی از اقتباسهای سینمایی رومن پولانسکی و قاببندی تصویر سیگورنی ویور در نمای نیمه تاریک گره خورده که پس از شنیدن صدای دکتر میراندا- بن کینگزلی- مضطرب و با نگاهی عمیق و آکنده از درد، دست روی دهانش گذاشته و به نقطه نامعلومی مینگرد؛ از این رو در نوشتار پیش رو برای توصیف مسالهای که دورفمان بدان پرداخته از اشاره به «کلان-روایت تاریکی» استفاده میکنیم.
کلان-روایت تاریکی در این اشاره، به معنای تسلط ترس و بازنویسی قدرت بر تن و روان افرادی است که در آثار ادبیات معاصر آمریکای لاتین- به خصوص آثار سیاق رئالیسم جادویی و همین طور پست بوم- همواره به مثابه بازنمایی مسائل بزرگ تر و فراگیر نظیر دوران سرکوب گری حکومت پینوشه و یا فقر و تبعیض شدید اقتصادی و سیاسی، نمایی از رنج و آثار ناکامیدر سرزمین و جامعه خود هستند. این گزاره به خصوص در مورد آثار نویسندگان پست بوم با تمرکز روی تجربه زیسته افراد جامعه پیش میرود و در برخی آثار این سیاق که نمود چالش مردم آرژانتین، شیلی، مکزیک، پرو، برزیل و ... با نمود و سیطره کنترل گرایی ساختارهای سیاسی بر زندگی افراد جامعه است.
جایگاه آریل دورفمان اما میان نویسندگان معاصر آمریکای لاتین از این منظر متمایز و ممتاز میگردد که او هم در سیاق رئالیسم جادویی و هم در پست بوم تلاش دارد تا مخاطب را بی واسطه از کاغذ و عبارت به میانه تجربه زیسته مردم سرزمین خود بیاورد. متن برآمده از این انگاره در نقد ادبی و قفسههای کتابخانه هر کجا که بنشیند، همواره حامل دو جهتگیری اصلی پست بوم یعنی تداعی بی واسطه زبان روزمره مردم آمریکای لاتین و نیز کلیشه شکنی از کلان-روایتهای سیاسی به سمت میکروقدرت در تجربه زیسته هستند «چگونه میتوانیم به زبانی دست یابیم که سیاسی باشد و نه شعارزده؟». نمود واضح دو جهتگیری پست بوم در آثار آریل دورفمان، بدین اعتبار میتواند پسامدرن بودن متن و نشانگان آن را هم بیشتر قابل فهم سازد تا وضعیتی که به زعم لیوتار در ادبیات و هنرها شکل گرفته و متن و مفاهیم آن را از تعین به مخاطب خاص یا آرمانهای نظام بخش کلان- و متاثر از قدرت- میرهاند تا بی کم و کاست با واقعیتهای عمق جامعه متصل شوند، در مسیر پست بوم ادبی از سیاست به سود زیست انسان شالوده شکنی کند.
به تاسی از تاملات لیوتار درباره گسست از بت وارگی کلان-روایتهای سیاسی و ذهنی طی پسامدرنیته، دورفمان مخاطب نمایشنامه «مرگ و دوشیزه» را برابر تصویر گسست از کلان-روایت پینوشه و بازنویسی اعمال قدرت بر تن و روان انسانها قرار میدهد: سه شخصیت و موقعیت آنها نسبت به بازنویسی و امتداد کلان-روایت تاریکی در کنش و واکنشهایی هستند که هم رنجش سوژه سرکوب و هم مساله فرجام گذار از تاریکی به روشنایی را به شکل نمادین در کانون تامل میآورند و آنچنان که خود دورفمان در مقدمه مینویسد:«این نمایشنامه بسیاری از تناقضات پنهان در بطن جامعه را آشکار میکند و به تبع آن برای امنیت روانی مردم تهدیدی آشکار به شمار میرود، اما در عین حال میتوانیم به کمک آن هویت خود و امکانات بالقوه سالهای آینده را بهتر بشناسیم».
2- شالوده شکنی «مرگ و دوشیزه» از کلان-روایت در مختصات زیست ژراردو و پائولینا آغاز میشود و در ظرف تاریکی شب به گونه ای استعاره ای تداوم اثرات رنج بر پائولینا را بیان میکند. در تجربه زیسته او به مثابه یکی از هزاران قربانی حکومت پینوشه تاریکی نه یک توصیف روانکاوی فروید و نه یک مکر ژورنالیستی، بلکه واقعیتی است که نه فقط در آدمربایی و شکنجه دوران پینوشه، بلکه در آن اکنون نیز میتواند امتداد بازنمایی خشونت باشد. تداعی ذهن و زبان پائولینا با استفاده از خاموشی صحنه به یک اعتبار انتخاب بسیار مناسب و دقیقی برای ترسیم مواجهه پائولینا و ژراردو با کلان-روایت تاریکی باشد. همانگونه که شخصیت پائولینا در متن دورفمان با بیان زیستن، خاطره سرکوب و مطالبه اجرای عدالت تلاش در شالوده شکنی از کلان-روایت تاریکی دارد، بازی زهرا بهروزمنش از منظر بیان و اگزجرههای صوتی و حسی بخصوص در بازنمایی خشونت و سرکوب بسیار روان و همسو با مختصات پائولینا در متن دورفمان است. در یک مثال واضح پائولینا طی صحنه اول از تشکیل کمیته پیگیری خشنود است، اما میپرسد که کمیته «مگر فقط مواردی را بررسی نمیکند که به مرگ منتهی شدهاند؟» و این یکی از نقاط بسیار مهم دیالوگ شخصیت او در کانون متن است که شاید انتظار بیان قویتری را برای تداعی معنا و مفاهیم نمایش از آن داشتیم. بازی او در نقش پائولینای مردد و البته مطالبه گر، بیشتر در مواجهه با دکتر میراندا و آوای گفتگوی بم او با متن دورفمان یکی میشود و به خصوص وقتی خطاب به میراندا یادآوری میکند«شاید اون بیرون قدرت دست کثافتهایی مثل شما باشه، اما اینجا خونه منه، حرف حرف منه.»...
بازی و بیان رضا داوودوندی در نقش ژراردو اسکوبار میتواند جزء نقاط قوت نمایش باشد؛ ژراردو که البته در متن دورفمان چون ارجاعی برای گذار (و البته عدم تعرض ساختاری به کلان-روایت تاریکی) تصمیم گرفته تا خواسته خود و همسرش را از رهگذر سیاست ورزی دنبال کند. تردیدهای سنگین ژراردو که در واقع طرح مساله نویسنده از نسبت کلان-روایت حکومت پینوشه با آینده جامعه خود است، در دیالوگ با میراندا و پیش از پی بردن به هویت او بسیار عیان ارائه میشود. ژراردو در صحنه دوم متن بسیار آرام اما گویی مطمئن به مخاطب خود اطمینان میدهد «ما قرار نیست اونقدر جلو بریم که ...!» و مخاطب از رهگذر "تردیدهای ژراردو" است که عمق و ابعاد تراژدی را بیشتر متوجه میشود.
در نخستین صحنه از پرده دوم نیز در میانه چالش با پائولینا گفتار ژراردو واضحترین اشاره به موقعیت بغرنج جامعه خود است «دلت میخواد دوباره قدرت بیفته دست شون ...؟!» و همین محافظه کاری است که پائولینا را ترغیب میکند (نه فقط به مثابه نشانگان گذشته بلکه نمادی از امکان تداوم کلان-روایت) دکتر میراندا را به مواخذه بکشد تا به سهم خود چه با توافق و چه با ضبط صدای او اجرای عدالت را مطالبه کند:
«توی این مملکت، همه چیز با توافق انجام میشود، مگر نه؟ مگر معنای این دوران گذار همین نیست؟ آنها اجازه میدهند ما دموکراسی داشته باشیم، ولی زمام اقتصاد و نیروهای مسلح در دست شان میماند، نه؟ کمیته میتواند درباره جنایتها تحقیق کند، ولی کسی بابت شان مجازات نمیشود، هان؟...».
ابتکار سینا راستگو برای استفاده همزمان از سه بازی نمادین در تداعی سه امکان در مورد دکتر میراندا، بیتردید نقاط قوت بسیاری از تقسیم محتوایی دیالوگ و نیز مرور «جنبههای عاملیت میراندا» نسبت به کلان-روایت است و در مواجهه با اثر پست بومی که کلیشه شکنی از کلان-روایت با تاکید روی متن واقعیت را مدنظر قرار میدهد، میتواند نوعی سطح ارتباط مخاطب با معنا و هدف متن را گسترش بدهد. توجه به دال زیست انسانی در مواجهه با کلان-روایتها به واسطه این ابتکار و استفاده از سه نسخه در ازای میراندا و به تبع آن، طراحی صحنهای که زیست انسانی پائولینا و ژراردو را در آمیختگی با سطوح برسازی شده ترسیم میکند، تجربه ای آموزنده و سرشار از ایده برای اجراهای متنوع تر متون مشابه در آتیه است.
منبع: روزنامه مردم سالاری- یکشنبه 27 اسفند 1396 http://newspaper.mardomsalari.ir/4562/page/5