گفتی برایم با صدای بلند شعر بخوان
خجالت کشیدم
حالا پنجشنبه ها شب شعر دارم
خجالت نمی کشم
با صدایم که دوست داشتی
شعر هایی که دوست داشتی
با صدای بلند
برای سنگت می خوانم
شیدا جان
مرا به کنار رفتن ابرهای تیره امیدوار کردی
انگار به راستی دارد متولد می شود فانوسی در میان دستانت
همچنان بنویس و از اشک هایت جوهری بساز برای نوشتن و سرودن و برون ریزی این احساس های تلخ و غمگین اما دلنشین و زیبا و ناب