نوشته ی استاد اَرش اَبسالان درباره ی نمایش "اَستانه":
«آستانه» نام نمایشی است که همچون طرح صحنه آن میان دو در (اینجهانی و آن جهانی) به روایت داستانی تلخ از برزخی جهنمی مینشیند. اثری که «محسن رهنما» بهظاهر آن را واقعگرایانه نگاشته اما بیهیچ تعارفی برای من تمثیلی 36 ساله از گمگشتگی میان گمنامی و سرافرازی جبری است. کاری که «محسن عربزاده» آن را با تصاویری ظریف و بیهیچ اعوجاج بیخود فریبندهای به تصویر کشیده و «مژگان نوایی» در نغمههای «هاتف خضرلو» با پنجههای «سیامک رفیعی» در چندین نقش به زیبایی تمام اجرایش میکند. نمایشی که شاید باید بیش از یکبار دید، یکبار برای دیدن و فهمیدن و اندیشیدن و یکبار برای ندیدن و نفهمیدن و ناندیشیدن و نیوشیدن... لازم نیست دیدن این نمایش توصیه شود، دیدن این نمایش دیدن یک تفاوت ظریف میان تئاتر هیاهوزده وسردرگم تهرانی جماعت با اندیشهورزی هوشمندانه یک تئاتر شهرستانی نیز هست.