در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | rokan10 درباره نمایش مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها: 1- بر خود واجب می دانم شرط انصاف را رعایت کنم و بگویم با نظرداشت تمام
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:27:45
1- بر خود واجب می دانم شرط انصاف را رعایت کنم و بگویم با نظرداشت تمام جوانب امر و نکات مختلف، به هرحال بواسطه ی این کار یک بحث مهم درگرفته و آن پرابلماتیک «رسالت مندی» هنر است... همچنین
2-جناب اتحاد درست می فرمایند؛ «زبان بستر اندیشه است» ؛ اما
... ببینید به نظر من فراموشی برخی لغات و واژگان کهن عمدتاً ناشی از عدم کارکرد آن واژگان در زبان امروز است. از منظر ساختاری، زبان «نظامی از نشانه هاست» بدین معنی که واژگان را نمی توان خارج از بافتار زبان معنا نمود...یعنی تسامحا کلمات را نمی توان خارج از جمله، جمله را نمی توان خارج از پاراگراف و... «معنا» نمود. اگر یک واژه /دال نتواند معنا/مدلول خود را در زمینه تاریخی، بیابد، رقابت را به دال جدید رقیبش می بازد و کنار می رود. بطور مثال ممکن است مترجم یا نویسنده ای در زمانی خاص فرضا بجای واژه تولید از «فرآورده» استفاده نمود و این واژه جدید جاافتاد ولی برعکس به جای واژه سنت از «تَراداد» استفاده نمود ولی بی فایده بود. از قضا به جای همان واژه سنت مثلا «فرادهش» آمد و جا افتاد... پس اینکه ما به جای «ایدون باد» می گوییم «چنین باد» یک فاجعه نیست! مسئله بغرنج تر از این هاست. فرضا در زبان آلمانی روزانه واژه سازی می شود اما ایا این واژه سازی از سر تفنن و ... است؟ باید دید چرا ما احساس نیاز نداریم از کلمات متعدد چه قدیمی و چه جدید، استفاده کنیم و چرا دوست داریم تا حد ممکن از واژگان دم دستی و آسان یاب استفاده کنیم...
3- «زبان» امری داده و ابژکتیو که از ازل تا ابد به شکلی قطعی و تثبیت یافته، داده شده و دیگر فقط باید از آن استفاده کرد نیست...اگر این گونه بود فرضا الان در آلمان هم باید جمع کثیری از مردم عادی، چونان گوته سخن می گفتند و یا اندیشه ورزی را به زبان هگل پیش می بردند -جای تردید بسیار دارد که اینطور ... دیدن ادامه ›› باشد-... از این مهم تر، وقتی بگوییم: «چه سخت است زیستن در میان فارسی زبانانی که فارسی نمی دانند»(!!؟-ارجاع به پست خانم صبامولایی) یعنی در مورد هرچیزی صحبت کرده ایم جز زبان، جز فرهنگ، جز انسان...
4- ابهامی که برای خود من پیش آمده و به نوعی می توان آن را نوعی «دُور شبه فلسفی» نامید این است که : اگر قرار بر این باشد که این چنین کارهایی توان تأثیرگذاری بر مخاطب عام-هرچند مایل به استفاده از این واژه نیستم ولی برای انتقال مقصود چاره ای نیافتم!- داشته باشد و فرضا او را به فکر وادارد پس چرا دست اندرکارانِ این رویداد دائما از «عام بودن» مخاطب-بر فرض محال اینطور است- گله دارند و حتی بازیگر اصلی نیز خواستار مخاطب خاص میشود! و... خوب اگر مراد جذب مخاطب خاص است که از قضا این مخاطب خاص، خود می خواند و می بیند و می داند و... پس دیگر نیاز به این همه دردسر و هزینه و استفاده از ستارگان و . . .نیست
5- دوستان بزرگوار «اگرچه بسیاری ازشما چنین کردید» ولی پیشنهاد می کنم همگی از نقص هایی مثل فقدان صندلی و دود و . . . درگذریم و به آنچه که در بطن کار نهفته- یا قرار بوده باشد- بپردازیم تا ماحصل این روند چیزی به حوزه فرهنگ و هنر ما افزوده باشد. با سپاس و احترام
البته فکر میکنم منظورتون از ایتالیا, اسپانیا باشه
۲۸ دی ۱۳۹۳
دوست گرامی! از تذکر بجای شما سپاسگزارم... البته این تذکر موجب شد تا آن جمله را بازبینی کنم و ازقضا تغییرش دهم (شاید اینطوری دوستان ایتالیایی نیز کمتر برنجند!):) از هوشمندی و حسن نظرتان خوشحال شدم... پاینده باشید
۲۸ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید