در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مجید خادم درباره نمایش غرب غمزده: (جمعه - 15 / اسفند / 93) به تماشای این اثر نشستم؛ همونطور که بعضی از
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:49:53
(جمعه - 15 / اسفند / 93) به تماشای این اثر نشستم؛ همونطور که بعضی از دوستان - که قطعاً اطلاعاتشون از بنده بیشتره - روایت کردن، داستان بلاتکلیفی‌ها و سرگشتگی‌های آدمیزاده توی عصر حاضر؛ غرب هم، بتصور من یک تمثیل از انسان معاصر بود و نه اینکه - به سبک صدا و سیما - بخوایم بگیم کشورهای غربی چنین‌اند و چنان، ولی ما ... !!! :

- یک کشیش ضعیف‌النفس و تئوری‌زدۀ بی‌عمل و دائم‌الخمر (عالِمان کاین جلوه بر محراب و منبر ...!) ...

- دو برادر عصبی با دغدغه‌های و دلبستگی‌های سطحی، بچگانه و جنون‌آمیز که میون معنویت و مادیات بلاتکلیف موندن - و بیاد نمایش " در بسته "، بخوبی نقش شکنجه‌گر رو برای هم ایفا می‌کنن و جهنمی خلق کردن برای هم‌دیگه! - و اونها هم، دائم‌الخمر؛ این دو اونقدر بی‌اصولن، که با یک نامه کشیش، مثل دو پسربچه، لحظاتی با هم مهربون می‌شن؛ به چشم برهم زدنی، روی هم اسلحه سرد و گرم می‌کشن، اما واکنش مشابه طرف مقابل (اسلحه‌کشی) بهشون برمی‌خوره و بی‌توقعی‌شون ... دیدن ادامه ›› میشه ...!

- ... و یک زن مشروب‌فروش که از سویی، دلباخته کشیشه و از سویی، با دلبری، از شیطونی هم بدش نمیاد ...!

از روایت ناقصی که من از این اثر داشتم بگذریم، نقدهایی که وجود داره، یکی این هست که در صحنه‌هایی که دو برادر سر هم فریاد می‌کشن و ناسزا می‌گن، مشخصه که دیالوگ خاصی که چندان هم رکیک نباشه، براشون تعریف نشده؛ یعنی ورای تصنعی‌بودن لحن درگیری، دو کاراکتر دائماً یکی-دو ناسزای محدود رو تکرار می‌کردن و باز از نو و باز از نو...! و این تأثیر حسی و باور لازم رو در مخاطب ایجاد نمی‌کرد که این درگیری، واقعیه (مشخص بود که نمایشیه!)؛ در لحظات دیگه‌ای هم بود که این لحن‌های مصنوعی وجود داشت که دیگه موشکافانه اشاره نمی‌کنم؛ بهرحال، شب آخر اجرا بود و قاعدتاً انتظار، این بود که بعد از چند هفته تکرار و تکرار، پخته‌ترین ارائه ممکن رو داشته باشن؛ اما در خصوص نقاط قوت؛ ارائه آقایان ولی‌پور، حافظی و رحمتی، قابل قبول بود، البته با رِنج‌های مختلف؛ بازیگر نقش کشیک (که اگر اشتباه نکنم آقای رحمتی بودن) تا حدی بیان تصنعی‌ و شعارزده در خصوص دیالوگ‌هاشون داشتن و نحوه ارائه، چندان پخته و مؤثر نبود و آهنگ لحنشون هم، کودکانه و کمی شُل بود (شاید حدی از این ضعف رو باید بپای مقتضیات کاراکتری که ارائه کردن، بگذاریم و بپذیریم)؛ دوستی که با پای شکسته، خودشون رو به اجرا رسوندن، کار و تعهدشون، قابل تقدیر بود، در عین حال اجرای بالنسبه باورپذیری داشتن (بازیگر نقش کُلین که فکر می‌کنم آقای حافظی بودن)؛ فیزیک چهره خانم حسنی، بطرز جالبی به نقش که ایفا می‌کردن، هماهنگی داشت و باورپذیر بود؛ جسارت ایشون در ارائه نقش محول‌شده و هماهنگی نسبی زبان بدنشون با دیالوگ‌ها، شایسته تقدیره .

نهایتاً از همه عوامل جلوی صحنه و پشت صحنه این اثر ممنونم و امیدوارم، آثار مأنوس‌تر (اینجایی‌تر!)، و بازی‌های روان‌تر، تأثیرگذارتر و باکیفیت‌تری رو در آینده ازشون شاهد باشم .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید