"خطر، شبانه روز در شهر من جولان می دهد.
و هرجا که عقده ای سرکشی کند، نمایان می شود.
هرجا که بغضی از کینه ای، زاده می شود.
هرجا که گذشته ای بیمار، حال را چنگ می زند.
رفتگران شهر من ...
هر گرگ و میش،
ردپای خطر را از کوچه ها جارو می کنند.
من ...
در گذر از همین کوچه ها قد کشیده ام!"