حاشیههای مهم تراز متن
در باره نمایش «در اعماق» به نویسندگی ماکسیم گورکی و کارگردانی مصطفی عبدالهی
ادبیات روسیه سرشار از لحظات بکر انسانی است که در آن ارزشهای بشری مورد کنکاش قرار میگیرند. اینکه حق با کیست و ناحق کدام است در این ادبیات و به تبع آن در نمایشنامههایی که در این حیطه جغرافیایی به رشته تحریر در آمدهاند، اهمیت ندارد. حتی نحوه و کیفیت حق و ناحق هم مهم نیست. مهم اعتقاد به اصالت انسانی است و اینکه در چنین شرایطی که هستی و جوهره بشری تهدید میشود، قضاوت کردن عادلانه نیست. از طرفی در میان آثار منتسب به این گونه نمایشی، «در اعماق» یک اتفاق مهم به حساب میآید، چرا که نتیجه جوهره روحیه ستیزه جویی «ماگسیم گورکی» نویسنده مشهور روسی با جامعهای است که در آن زندگی میکرد. نویسندهای که فقر را با تمام وجود حس میکرد و به کسانی که در منجلاب زندگی دست و پا میزدند، نه با دیده تحقیر که با عینک احترام مینگریست. آدمهایی که
... دیدن ادامه ››
نه از سر تقصیر، که از روی اجبار و شرایط نامناسب زندگی، به حاشیه کشیده شدهاند. بیشک راز ماندگاری نمایش هم همین است که بعد از گذشت بیش از یک قرن که از تاریخ نگارش آن میگذرد، هنوز بسیاری از گروههای تئاتری اجرای آن را در دستور کار خود قرار دادهاند.
گورکی در شورانگیزترین اثر نمایشی خود انسانهایی را آفریده که اگر چه در فقر و فلاکت دست و پا میزنند، اما همگی به دنبال ارزشهای انسانی، جوهره زندگی را نه تنها بازی، بلکه آن را زندگی میکنند. انسانهایی که هر چند از اعماق پستترین لایههای اجتماع بیرون آمدهاند، اما به زیبایی اعتقاد عمیق دارند. زیبایی برای آنها در رفتارهای انسانی متصوراست. زن کلید سازاز بیماری مهلکی رنج میبرد و تمام گذشته و حال خود را بر روی صحنه بالا میآورد اما با این وجود در گذشته خود نقطه منفی که خود باعث و بانی آن باشد، یافت نمیشود. او در طول زندگی خود از تمایلاش به زندگی حرف میزند و از آرزوهای دور و درازش میگوید. اما در نهایت بدون دست یابی به هیچکدام از آنها از دنیا میرود. دختر جوان از رویای عشقی خود میگوید، رویایی که هیچگاه تبدیل به واقعیت نمیشود. صاحب خانه کلیشهای نمایش، به فکر درآوردن پول از درون فقر و نکبت آدم هاست در حالی که نمیداند چنین کاسبی برایش خوشبختی نمیآورد. همسرصاحب خانه عاشق جوانک دزدی است که در خانه اجارهای آنها زندگی میکند، درحالی که او هم به خواهر زن صاحب خانه تمایل دارد. پیچید گی شبکه انسانی با هنرپیشهای که روزگار قدرش را ندانسته و هیچگاه به مرتبهای که آرزویش را داشته و دارد، نمیرسد و در نهایت خود را از بین میبرد، ادامه مییابد. تنها شخصیت منحصر به فرد نمایش پیرمردی است که برای مدت کوتاهی در نمایش ظاهر میشود و در همین مدت کوتاه تاثیر بسیاری بر روی آدمهای نمایش میگذارد. مردی که هیچ وقت دلیل آمدن و رفتناش در نمایش معلوم نمیشود. او بیشتر به شخصیتهای مرگ آگاه و آیندهدان شبیه است. آدمهایی که وجودشان نسیمی است فرح بخش در کوران حوادث روزگار. آنها کسانی هستند که به زندگی رنگی دیگر میزنند و معنی دیگری به آن میبخشند. «در اعماق» روایتگر آدمهایی است که پای رفتنشان کوتاه شده در حالی که ذهن خیالپرداز و شاعرانهای دارند. در زیر بار زندگی خرد میشوند اما به آینده ایمان دارند. برای همین به خیالپردازی روی میآورند تا چیزهایی که برایشان مانده را از دست ندهند. همین نیروی خیال انگیز است که موتور زندگی آنها را روشن نگه میدارد و مانند خون در رگهای روز و روزگار آنان به چرخش در میآید.
«در اعماق» با الگوی قصه گویی خاص و شخصیتپردازی ویژه خود حس کنجکاوی تماشاگر را بر میانگیزد. اینکه در میان مردمانی که در جوامع فرو دست زندگی میکنند چه میگذرد و چه مناسباتی در آنجا حاکم است؟ سوالی است که شاید ذهن بسیاری از انسانهای جامعه را به خود مشغول کرده است. پاسخ اغلب مردم این است که نمیتوان در آنجا رگههایی از شرافت یا ارزشهای انسانی یافت. اما پاسخ گورکی به این سوال اندکی متفاوت است. او در میان زبالههای انسانی، گران بهاءترین روابط را مییابد و برخلاف تصور عام، مهمترین خصلت بشری را که توجه به ارزشهای انسانی است، در میان چنین آدمهایی پیدا میکند. «در اعماق» نمایشی است که ساختار رواییاش با روح جامعه پیوندی ناگسستنی دارد. بدین معنا که تمام عوامل نمایش از جمله شخصیتهای متعدد، داستانکهای فراوان، موقعیتهای بغرنج و دیالوگهای پینگ پنگی که از درون آن حوادث و گرههای نمایشی پدید میآید، همگی در خدمت قالب ساختاری است که با درون مایه نمایش همخوانی دارد. اعتقاد به اینکه روح حاکم بر سرنوشت آدمهای نمایش در دور باطل و کنترل شده و به واقع غرق در پستی و پلشتی نتیجه حاکمیت عقلانی نبوده و نیست، بلکه موضوعی است قابل تغییر که کلیدش در دستان اراده بشر است، از فواصل سطرهای نمایش قابل مشاهده و لمس است. داستان نمایش در جامعهای غیر متعارف روایت میشود اما همین موضوع طوری در تار و پود اثر تنیده شده که تشخیص اجزای آن تا حدود زیادی ناممکن است.
شاید مهمترین بیم و هراسی که در باره نمایش به ذهن میرسد، غلتیدن آن درورطه شعارزدگی است. چنین هراسی در باره نمایشهایی با درونمایه «در اعماق» طبیعی است. اما هم نویسنده و هم کارگردان نمایش هوشمندانه از این مسئله اجتناب میکنند و بوسیله تمهیداتی همچون داستان مرگ زن کلید ساز در کنار عشق جوان دزد به خواهر زن صاحبخانه و یا روایت موازی دختری که رویای عشقی خود را با خواندن داستانهای عاشقانه التیام میبخشد در کنار جوان نوازندهای که برای رسیدن به شهرت موطن خود را ترک کرده و... با زیرکی از زیر بار چنین موضوعی بیرون میآید.
«در اعماق» زبانی گزنده دارد. علت انتخاب چنین لحنی برای این نمایش هم مشخص است: جامعهای که نویسنده از آن سخن میگوید، تا بن دندان فاسد است. برای نمایش چنین جامعهای باید فضایی بوجود آورد تا لمس این فساد امکان پذیر باشد و تنها زبانی نیش دار میتواند چنین تاثیری بر روی مخاطب بگذارد. محدودیتهای حکومت کمونیستی که با سرکوب شدید روشنفکران و هنرمندان همراه است، نویسنده را به انتخاب چنین لحن و زبانی بیشترترغیب میکند. «در اعماق» نمونه بارزی از گونه رئالیسم سوسیالیستی است که در آن موضوع آحاد تودهها پررنگ ترسیم شده است. نمایش تنها به تیره گی زندگی توجه ندارد. اگر چه آدمهای نمایش در شرایط پست و فرومایه مادی زندگی ترسیم شدهاند، اما در لابلای رفتارهای آنان عشق به زندگی و انسانیت به چشم میخورد. آنها در انتهای جهان زندگی میکنند، جایی که دروغ و دروغپردازی جایگاهی برای عرض اندام ندارد. آدمهایی که سقفی بر روی خانه اشان ندارند، اما به انسانیت عشق میورزند و برای شرافت انسانی ارزش قائل هستند. آدمهای نمایش، انسانهایی تنها هستند. گنگ خواندیدهای که برای رهایی از اضطراب زندگی به رویا متوسل میشوند. رویا سرزمین ایده آل آنهاست. جایی که بدون هیچ دغدغه و نگرانی میتوانند در آن دوباره متولد شوند. آنان در زندگی عادی و واقعیت چیزی کم دارند که در ساحت خیال میتوانند به آن دست یابند.
«در اعماق» خط داستانی مشخصی ندارد و بر خلاف الگوی نمایشهای کلاسیک بر روی یک یا دو شخصیت اصلی هم تمرکز نکرده است. اما با این وجود موفق میشود علی رغم زمان طولانی نمایش تماشاگر را با خود همراه سازد. دلیل این امر هم بیشک تکیه بر احساسات تماشاگر و در واقع برانگیختن حس همذات پنداری آنان است. «در اعماق» به نقل از بروشور نمایش یک پرترهٔ دسته جمعی یا یک عکس فوری است از برشی از جامعه که به هر دلیلی مطرود یا رانده شده و برای زندگی در پایینترین سطح انسانی ترک گفته شدهاند. آدمهایی که از کمترین حقوق خود محروم شدهاند اما باز به افق نظر دارند تا شاید روزنی برای زندگی بهترپدید آید.
مصطفی عبداللهی در مقام کارگردان نمایش تمام سعی خود را به کار برده تا بوسیله میزانسنهای پویا که بر رفت و آمدهای زیاد بازیگران و تحرک بدنی آنان تکیه دارد، اجرایی روان از متن پر پیچ و خم نویسنده ارائه دهد. متنی که رگههایی از شاعرانگی در آن بهوضوح دیده میشود. هر چند نمایش خالی از عیب و ایراد نیست، اما در مجموع موفق میشود اجرایی روان و یکدست از متن ارائه دهد. موسیقی و طراحی صحنه و لباس از نکات مثبت و نقاط قوت نمایش به حساب میآید که در هماهنگی با کلیت نمایش بخوبی به چشم میآید و نشان میدهد که کارگردان در اجرا و کارگردانی نمایش از تمام ظرفیتهای گروه استفاده کند و اجرایی متعادل و نزدیک به دنیای نویسنده به صحنه ببرد.
امروز که این مطلب را مینویسم چند روزی است کارگردان نمایش به دیار باقی شتافته است. مصطفی عبداللهی هنرمندی بود که با تمام وجود تئاتر را دوست داشت و به آن عشق میورزید. هر چند جسم او امروز دیگر در کنار ما نیست اما میتوان صدای پیروزیاش را به گوش جان شنید که با هر اجرای نمایش «در اعماق»، بیشتر و بیشتر میشود. روحش شاد و یادش گرامی.
سعید محبی
ایران تئاتر