نگاهی به نمایشنامه و اجرای «غرب واقعی» نوشتهی «سام شپارد» و کارگردانی «داریوش مهرجویی»
روزنامه فرهیختگان؛ نویسنده: حسین رسولی: ۹۴/۷/۱
سام شپارد را یکی از مهمترین نویسندگان آمریکایی در دههی ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ می دانند که توانست جوایز بسیاری را از جملهی معتبرترین جایزه در عرصهی هنرهای نمایشی، یعنی «پولیتزر» را برای نمایشنامهی «کودک مدفون» کسب کند. او فضایی غریب و شخصیتهای بی ثباتی دارد. بسیاری از شخصیتهای او در آخر نمایشنامه «استحاله» مییابند؛ یا به قول خود شپارد «انتقال» مییابند. در آثار او مانند «دندان مار» و «شهر فرشته» کاراکترهای نمایشنامه با حرکات غافلگیرانه و ناگهانی به شدت تغییر میکنند. «رفتار»، «گفتار»، و حتّی «خصوصیات اخلاقی و نمادین» آنها تغیییر میکند. مسیر خیر و شر جا به جا میشود. انسانهای آرام و خیر اثر تبدیل به انسانهای شلوغ و شر میشوند.
اکثر مخاطبین هنری در ایران، سام شپارد را به خاطر سینما و کارهای سینمایی او میشناسند. مخصوصاً این که او یکی از فیلمنامهنویسان «پاریس/تگزاس» به کارگردانی «ویم وندرس» آلمانی هست که جزو مهمترین و تأثرگذارترین آثار انتقادی و هنری در چند دههی گذشته بوده است. در ایران در زمینهی ترجمهی آثار او بسیار کم کاری شده است. او هم مانند نویسندگان ادبیات نمایشی معاصر آمریکایی در ایران بسیار نا شناخته است. ولی یکی از اولین ترجمههای آثار او توسط «داریوش مهرجویی» صورت
... دیدن ادامه ››
گرفته است.
«غرب واقعی» همان طور که از اسم آن پیداست داعیهای دارد مبنی بر اینکه قرار است چیزی «حقیقی» یا برداشتی «انتقادی» از زندگی غربی برای مخاطبین و مخصوصاً شهروندان آمریکایی ارائه دهد. شروع نمایشنامه و جزئیات ابتدایی اثر در ابتدای کار بسیار ساده و معمولی است. «آستین» نویسندهی فیلمنامه است که رویای ثروتمند شدن از طریق نوشتن در هالیوود را دارد. او به دور از همسر و خانوادهاش در منزل مادرش که او هم به مسافرت رفته است ساکن است. پدر او در بیانبانها سرگردان است. برادر او «لی» که فردی به دور از تمدّن است؛ وارد زندگی او میشود. همین جا تفاوتهای نمایشی و اندیشگانی «سام شپارد» و نمایشنامهنویسی «پستمدرن» خودش را به ما نشان میدهد. «شخصیت محوری» مشخصی وجود ندارد. «موضوع محوری» مشخصی در جریان نیست. «علت و معلول» پیرنگ نمایشی دائم دستخوش «چالش» میشود. گویا تأثیرات نمایشهای «ابزورد» و «آشپزخانهای» انگلیسی را به طور توأمان شاهد هستیم. در ادامه، تهیه کنندهی هالیوودی به اسم «سولن کیمل» که قرار است فیلمنامهی «آستین» را که یک اثر «عاشقانه» و «تاریخی» است به فیلم تبدیل کند، وارد میشود. او قولهای دلگرم کنندهای به آستین میدهد و آستین تمام زندگی و زمانش را روی آن فیلمنامه سرمایه گذاری میکند. ولی، «لی» که برادر یک لا قبا و بی فرهنگ آستین است با دیدن تهیه کننده خود را به وسط ماجرا میاندازد و داستان «وسترن» ساده و مسخرهای را برای تهیه کننده تعریف میکند. حالا تهیه کننده خواهان ساخت اثر «لی» است و نمیخواهد فیلمنامه «آستین» را بسازد. فرایند «انتقال» همین جا صورت می گیرد و شخصیتها جای خود را عوض میکنند. ابتدا «لی» دست به شرب مدام و دزدی میزد. حالا آستین به روز او دچار شده است. او مانند لی «دستگاه تست» همسایهها را میدزدد. نمایشنامه پایان مشخص و نتیجهگیری مشخصی ندارد. گویا مضمونهای مانند «رویای آمریکایی» و «از خودبیگانگی» آثار انتقادی دهههای پنجاه آمریکا مانند آثار «آرتو میلر» با بی منطقی نمایشنامههای «ابزورد» فرانسوی ترکیب شدهاند و این اثر را شکل دادهاند.
«سام شپرد» با فضایی «سرد» و «آشفته» زندگی روزمرهی غرب را هدف گرفته است. تأکید او بر از خودبیگانگی است که افراد در این چرخهی سرمایهداری گرفتار آن هستند. همچنین او تغییرات عجیب و غریب نهاد «خانواده» در زندگی معاصر را واکاوی میکند. خانوادهای که افراد آن از هم دور شدهاند و سلایق آنها به شدت متفاوت گشته است. نویسندگانی مثل «تنسی ویلیامز»، «آرتور میلر» و «اوجین اونیل» که هر سه آمریکایی هستند؛ بسیار بر او تأثیر گذاشتهاند و او در واقع ادامه دهندهی همان سنت آمریکایی است. همانطور که قبلاً هم عنوان شد، او از «گنگی»، «بی منطقی»، «عدم پلات»، «شخصیت مبهم»، «موضوع مبهم»، «دیالوگهای بی ربط» و «از هم گسیختگی» نمایشنامههای «ابزورد» کمال استفاده را میبرد.
در اجرای داریوش مهرجویی تمام گزینههای بالا را میبینیم. فرایند «انتقال» و استحالهی موقعیتها و شخصیتها به خوبی بیان شده است. تأکید بسیار زیادی بر «از خود بیگانگی» و «نابودی رویای پیشرفت» شده است. دیالوگهای اثر به صورت زنده و اثر گذاری اجرا میشود. همچنین، «تصاویر سینمایی» از جبنههای دیگر زندگی شخصیتهای اصلی در لابلای صحنهها پخش میشود. گویا چون سالن اجرا در یک مجموعهی سینمایی و تجاری قرار دارد باید به سمت تصویر و سرگرمی بیشتر رفت. در این تصاویر موسیقی، رقص، خوشحالی و سوارکاری به شکل «فیلمهای وسترن» نمایش داده میشود. البته این نوع اجرا به آثار «پست مدرن» کاملاً اشاره دارد که دور از فضای کاری سام شپارد هم نیست. ولی، کیفیت اجرایی این جزئیات ضعفهای فراوانی دارد. در این اثر «طراحی دکور»، «طراحی لباسی» و «طراحی نور» ضعفهای فراوانی دارد. همین «تصویرسازی» ناکارآمد است که اجرای بازیگران و تأکیدات مثبت کارگردان را کمرنگ میکند.
http://www.farheekhtegan.ir/?nid=1766&pid=8&type=0