کمدیِ اتفاقات....کلمه ی ''کــمدی ''....
.....ای کاش، اینروزها خیلی از ما کُمدی را به "راحتی " بیان نکنیم '' به راحتی '' صرفا یک مفهوم برایش قائل نشویم ،از آن فرار نکنیـــم و ساده از آن رد نشویم!...(هر کمدی ایی قطعا آزاد...روحوضی نیست که گرچه هم باشد زحمت و هنر خاص خود را در پی دارد و قشری آنرا می پسندند...)
دلم می خواهد بگویم کمدیِ تلخِ اتفاقات (کمیک تلخ رو بیشتر میپسندم برای این نمایش)
حُسن این نمایشِ تاثیر گذار (گرچه ضرباهنگی اکثرا ثابت و یکنواخت داشت)،این بود که گرچه در طول نمایش ذهنم را کمی درگیر خود کرد امّا تفکّری
... دیدن ادامه ››
خوب و ناگفتنی هایی (که شاید در این کار قابل بیان نبود) پشت این نمایش بود و همچنان بعد از اتمام کار این گروه هنرمند همان تفکرات و ناگفتنی هایی که در دل کار حس کردم در افکارم جریان داشت.
اینکه هنرمندان گرامی بتوانند حتی بعد از پایان نمایششان، مخاطبان را درگیر تفکّر و حتّی تجزیه و تحلیل در رفتار خود به عنوان فردی از جامعه ی فعلی کنند، برای من بسیار ارزشمند هست و در این کار مشاهده کردم.... و قطعا به جز قلم هنرمندانه ی نویسنده ی ایتالیایی، هنر و هدایتِ کارگردان را نیاز دارد که معضلات ، کاستی ها و بحرانهای جامعه را با طنزی تلخ به اجرا در بیاورد.که به خوبی صورت گرفت.
کمدیِ اتفاقات را نباید با لفظِ کمدی ِ ازاد و رو حوضی ببینیم و حس کنیم...این روزها چیزی که بیش از هر چیز اکثر افراد را به تفکر و تعمق در اندیشه هایش، چراها و کاستیهای جامعه و مسئولین جامعه اش و کاستی های عمدی و سهوی بالادستها،وامیدارد ، دیدن و شنیدن و ملموس بودن دردهای مشترک مردم و کاستی های جامعه است، انتقادهایی که در دل یا زبان هر روزه با آن سر و کار دارند...
بله..!از دید شخصی من ، مخاطبینِ خاص تئاتر قطعا از هنرمندانشان می خواهند که بارها و بارها ، با سبکهایی متفاوت و مدرن و بازیهای خاص و جذاب انتقادها و اعتراضات وارد به مسائل سیاسی اجتماعی/ و حتی کاستی های خود ِ(مردم)را به اجرا بیاورند و آنهابینند و بشنوند و با آن همزاد پنداری کند.(بیندیشند)!.چون تلنگری ست برای یادآوری خموشی و بی تفاوتی اکثر ما که اگر بخواهیم تلاشی هم بکنیم افراد مربوطه به رسیدگی، در جایییگاه درست خویش نیستند که اگر هم باشند گوش شنوایی و راه حل اساسی برای معضلات ندارند.
اخیرا در معدود تئاترهایی شاهد پخش شدن موزیک نمایش یا نواختن ساز ، همزمان با ورود تماشاچیان به سالن شده ام که قطعا نباید به این مسئله بی تفاوت بود و ذهنیت و دید را تا حد زیادی با مضمون میتواند تطبیق دهد...مثل یک مقدمه ی دلنشین است...شروع نمایش با پخش تصویری که خواننده با ریتمی شاید خاص شاید عجیب و حرکاتی معنادار و موزون که کاملا در چهره اش و نوع خواندنش به من مخاطب نوعی بی تفاوتی بی خیالی را منتقل میکرد برای من جالب بود که ریتم با حرکات خواننده لااقل من تماشاچیو به تعمق واداشت.شاید به اصطلاحِ خودم!: گوئی روایتی را بی خیال از هر اتفاق دیگری با بی ربطی تعریف می کرد و شاید ریتمِ زندگی اش به این روال عادت کرده بود! و ورود آقای جمشیدی همزمان با پخش تصویر و نشستنی پشت به سایرررِ مردم، برایم مقدمه ای بر سطحی نگری بی توجهی یا بی تفاوتی مسئولِ مربوطه رو به همراه داشت. این شروع و ایده رو دوست داشتم.
**( اگر قرار بود زیرنویس تصویر دیده نشه ای کاش حذف میشد چون وجود اکسسوار ناموزون صحنه که در قسمتهای نامناسب نیز به کار رفته بود باعث می شد کلمه ای فقط خوانده شود...البته برداشتی در این زمینه هم داشتم که که مرتبط با برداشت ذهنی / تفکر و سلیقه ی کارگردان بود که اگر اینطور باشد قطططعا باید به همین صورت نامفهموم نصفه نیمه مشخص میشد و مفهوم را خوب منتقل کرد)
خصوصیات اخلاقی و طرز افکار و سطح دیدِ بسیاری از اقشار به خوبی بیان شد...اینکه از دید یک دولتمرد، هنرمندان و حرفه شون رو صرفا دلقک بازی می دونست اما بی تفاوتی و کمخردی خود را نسبت به مشکلی که ابتدای نمایش در شهر رخ داد و یا دیگر مسائل مربوط به مردم که رسیدگی نمیشد رو بازی با شخصیت و زندگی انسانها نمیدونست.تا جاییکه آسیب به دکور و اماکن برای او مهمتر از رنج و درد انسانها بود..... او نمایش را که ''به قول ارسطو: مهمترین نوع ادبی است" -صرفا وسیله سرررگرمی میدونست نه به کار گرفتن قوه ی تفکر یا ارائه دادن فرهنگ و هنری ناب و بیان واقعیات و یا نقد معضلات و تحسین خوبیها
تئاتر را با سطحی نگری !صرفا نباید گذرانِ وقت یا سرگرمی مطلق دانست...در این بخش از نمایش دیالوگهای آقای جمشیدی بسیار خوب ادا میشد و همچنین بازیگر نقشِ کارگردان.که کارگردان اشاره ی بجا و زیبایی کرد به اینکه دولتمردی رو دیده که از فرهنگ بیگانه نیست..../چیزی که متاسفانه اکثرا نبودش در جامعه ی ما بیداد میکنه/
مطلب خوبه دیگه اشاره به : ما بازی نمیکنیم ...زندگی میکنیم...کل زندگی بازیه! و بازی با زندگی مردم و خود مردم را در جوابِ به فرماندار، به قددددرت تشخیص مردم واگذار کرد.
خفقان به نحوی بیان شده بود که انقدر به مشکلات مردم رسیدگی نشده بود و آنها را نادیده گرفته بودند شاید نوعی رخوت و خمودی دائم در مردم ایجاد کرده بود که نسبت به خواستن حق خود نیز بی رگ شده بودند.تا حدی که یک نفر شایددد به عنوان ناجی خواست تا با گروه بازیگری هریک نمادی از اقشار جامعه را بازسازی کنند و تاثیرات منفی کم توجهی ها را نشان دهد..اینکه اهمیت ندادن به کمبودهای هر قشر کارمند معلم مدرسه ..مسائل مربوط به محیط کاری شان با عث انباشته شدن فشارهای روحی و عصبی در آنها شده بود حرفهایی که گفتنشان به مسئولین اثر بخش نبود چون اصولا شاهد این قضیه هستیم که مسئولین محترم عادت دارند به گفتن اینکه باز جای شکرش باقیست که از این بدتر نشد!یا کلا پیگیری تمام میشود و به این مسئله فکر نمی کنند که چرا این اتفاق ناراحت کننده با کم توجهی ها و بی فکریها باید اصلا اتفاق بیفتد... و اینکه هیچکس سرجای خودش لااقل در شرایط فعلی نیست باعث بروز نابهنجاریهای رفتاری در افراد میشد چون قطعا مشکل که از حد بگذرد انسان سابق نیستند میشوند بازیگرانی که فقط ادای ایفای مسئولیت را انجام میدهند...نقشی از سر عادت یا ناچاری.
مباحث خوب دیگری که قابل تامل بود : اشاره به سکوت و نشستن مردم در لحظه ی نیاز یک انسان یا مرگش...ارزش قائل نشدن و بی بها دانستن کارهای اخلاقی و انسانی ایی که افراد انجام میدهند و همین مردم ما صرفا به خرافات ربطش میدهند و فقط کافیست همان شخص یا اشخاصی که بارها خوبی کرده اند یکبار کاری را بد به نتیجه برسانند و در اینجا یک طرفه به قاضی رفتن و معضل اتحاد بی مورد تا مرض نابودی روح و روان یک نفر را پیش میگیرند اما خبری از همبستگی مردم برای ریشه یابی اصل ماجرا و اینکه چرا و چه عواملی باعث بروز این مشکلات میشوند..نیست.
نقش بازی کردن در- شهر ما عادی شده...چه خوب بیان شد که در این شهر یا همه دیوونن یا بازیگرن..دیالوگ دیگه ای که برام جالب بود و چند بار تکرار میشد بیان اشتباهی که باید از جانب بعضی بازیگرا صورت میگرفت: '''تا اونوقت..عقیده میشه (یه عقیده) ..آهان متقاعد میشه ..'''..( اتفاقا درسته به نظرم :عقیده میشه: بازی -ریا آدمِ نابلد -عادات ...!همه ی اینها وقتی ادامه پیدا کنه ...تا اونموقع تبدیل به یه عقیده میشه .چه یک آدم بشه اعتقاد دیگران چه عادات بشه عقیده و اعتقااد!)
در پایانِ نکات خوب نمایش - همیشه این سوال پیش میاد : واقعا چرا آدمااا چرا مسئولین ،بیان ِ مشکلاتِ مردم را بازی می دانند و نقش بازی کردن میدونن؟؟؟!
چقدر خوب نشون دادید هنرمندان گرامی که گاهی خوبه آدمها خودشونو در نقش یا جای افراد دیگه قرار بدند و در واقع * بازیگرِ نقشِ آنها برای بیان مشکلاتشان شوند و از دید اونها مسائلو ببینند و مطرح کنند.*
*** همیشه بیان رسا دلنشین و قوی جناب آقای امین قاضی و هنر ایشون بالاخص در گویندگی برای من قابل ستایش بوده و هست و امشب هنرنمایی ایشون بر روی صحنه نیز برای من بسیار دلنشین بود...و خوش درخشیدند
همچنین جناب آقای عباس جمشیدی و بازیگری که ایفای نقش نگهبان کردند خوش درخشیدند
و سایر عزیزانی که با هنر خوبشون ایفای نقش کردند
(در مورد طراحی صحنه و میزانسنها ...ای کاش میزانسنها بهتر میبود..قاب بندیها قطعا میتونست نقش بهتر و مفهومی تری در میزانسن ..اکتها و محل قرارگیری بازیگران و دیالوگهای تاثیر گذارشون داشته باشه.....وقتی چارچوب در ،برای من مخاطب که در پی هر ایده و طرحی قطعا ارتباطی با موضوع در اکثر موارد باید برقرار کنم- وقتی میبینم از چارچوبِ دری نامتعارف وارد میشوند به جایگاهی..(چارچوب کج)خوب میتونه معنایی خاص خودشو بده که البته در این جا خوب به کار رفت انگار هرکس از جایگاه (درگاهِ)!درست وارد مسیر و هدفش نشده...اما چارچوبها و قابهای انتهایی ...میتونست متحرک یا با زاویه باشه و قطعا میزانسنها اگر صرفا در یک دو یا سه قسمت ثابت و یکنواخت انجام نمیشد بسیار بهتر بود ...ترکیبی که بازیگرا مخصوصا با حضور 3 نفری در سن داشتند بسیار یکنواخت بود در صورتیکه هر هنرمند گرامی میتونست در قابی از این چارچوب و با اکتهای بیشتر نه صرفا ایستاده یا نشسته بلکه استفاده کاربردی از چارچوبها زیر میزها حتی(با توجه به فرم و برشی که باز هم معانی در پی داشت انجام بگیره ... اگر با کمی فاصله از انتهای صحنه طراحی چارچوبها صورت میگرفت یا با عبور چارچوبها از روی یکدیگر با فواصل نامنظم...بود،قطعا میزانسنها و دیالوگها بهتر میشد و گوئی دریچه ی رو به زندگی هر شخص میتونست باشه که داره خودشو به تصویر میگذاره و برای مخاطب توضیح میده.... پنجره ..و قاب انتهایی میتونست کاربردی تر باشه.دو لته ی بالای چپ و راست صحنه نیز میتونست کاربردی باشه که جای کار و حتی ایده پردازی با توجه به مضمون خوبتون داشت....البته در دو جا : قرار گرفتن کشیش در بالای راست صحنه که چارچوب صلیبی بود و تلفنی که از بالا به اون وصل بود میشد بیشتر مانور داده بشه و خوب بود که ترکیببندی افراد طوری بود که مناسبتر در فضاهایی که تداعی کننده ی شی یا کلا فضاسازی خاصی بودند صورت میگرفت)( و اینکه در اواخر کار همه در1قاب (درون چارچوبی)قرارگرفتند و تصویری از زندگیها در چارچوبی سخت با پس زمینه ی تیره در اینجا خوب به کار رفت) قرارگیری کارگردان برای دفاعیات و بیانات در پشت میز بلند خوب انتخاب شد..ولی ای کاش میزی که برش هم داشت با توجه به کمکی که به جایگاه دو کاراکتر و دیالوگهای خاصشون میشد با اکتی متفاو ت نه فقط کنار یا دور از میز باشند.!صورت میگرفت ...در کل میزانسنها جای بهتر شدن داشت)
به آقای میثم عبدی ، بازیگران محترم و عزیز و تمامی عواملی که در تهیه این نمایش خوب همکاری کردند و زحمت کشیدند خسته نباشید میگم.با آرزوی موفقیتهای روزافزن برای گروه هنری خوب شما :)