در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | ثنا شجاعی درباره نمایش در بارانداز: نبرد نابرابر بدن با زبان در نبرد آتش و تاریکی. "بارانداز"
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:29:29
نبرد نابرابر بدن با زبان در نبرد آتش و تاریکی.

"بارانداز" محل تلاقی آب و خاک، بستر اعتراض می شود. ظلم "جانی" جان را به لب رسانده و خشم، سکوت را شکست می دهد. اما پلیدی دیوار صبر و سکوت دخترک توانای قصه "سی لب" (رزا کریمی) را ترک می اندازد. او خواب بوده و بیدار می شود. غم بوده خشم می شود. از همرنگی نفرت می گیرد و می بینیم که چگونه می بالد و می غرد. شاًن تازه می یابد جسارت می گیرد از تن فرا تر می رود و عشق را دوباره به نبرد تاریکی باز می گرداند و جرقه امید را مشتعل می کند. "روکا" (بابک قادری) همان جرقه ای است که مشتعل می شود. خون آشامی که باید عاشق شود تا سپیدی های پنهانش عیان گردد و دنیا را نجات دهد. و جانی (حسین منفرد) و "اینکا" (شهاب ملک پور) و "مک" (رامین یحیی زاده) چه خوب پلیدی را می سازند.

متاسفانه فقط تا همین جای قصه تماشاگر مجذوب قصه پردازی و تصویر سازی ها است. اگرچه کروگرافی و صدا در آغاز همراه موفق سیاهی سازی ها هستند اما کم کم سوار بر داستان می شوند و نمایش را به نفع خود به ابتذال و تکرار می کشانند. قاب های زیبا تنها تماشاگران رو به رو را می نوازند و گویا کارگردان دیگران را فراموش کرده است. صدا خنجری می شود که گوش مخاطب را می خراشد و صحنه جایی که قصه فدای بازیگران و حرکت می شود. پیرنگ داستانی در نبرد بازیگرانی ... دیدن ادامه ›› که خود را برتر از دیگری می دانند، گم می شود. زیبایی و لذت فدای مهارت و قدرت می شوند. اگرچه هر بازیگر ستودنی می شود ولی اثر نجات نمی یابد.

امیر کاوه آهنین جان ماهر و خوش فکر و تواناست اما همه را یکجا به خورد تماشاگر می دهد. سبک ها را به هم می ریزد اما سبکی تازه پدیدار نمی کند، تنها ناخنک می زند و می رود. تماشاگر را بر می انگیزاند اما به جای تازه ای راهنما نمی شود و او را از آسمان لذت و خوشی به زمین محکم می کوبد. پند می دهد و شخصیت های سپید اضافه ای می آفریند و بی محل رها می کند و دنیای خاکستری زیبایی را که خلق کرده با سیاهی و سپیدی مطلق تزیین ناشایسته ای می کند و می آلاید. سالن و دکور به جای ابزار به دشمن تبدیل می شود. گریم اما خوب است، شجاعانه ولی اندکی تکراری. در کل آغاز اوج است و پایان حضیض. داستان درحالی که در سیاهی، امید می زاید؛ نمایش به واقع جوانی بالغ است که می بالد و راحت و سریع می میرد.

ریتم تند است و جزئیات زیبا دیده نمی شوند. صحنه بدون نقطه تمرکز مشخصی شلوغ است. آهنین جان عزیز! ممنون که به من اجازه می دهی هر جا را که می خواهم بنگرم اما متاسفانه داستان را گم می کنم. بازیگران اصلی خصوصا خانم کریمی و آقایان ملک پور و یحیی زاده و منفرد اثر گذار هستند. و سایرین هم تلاششان واقعا ستودنی است و کمترین اذیت از جانب بازیگران اتفاق می افتد. در ایران ساختن تئاتر سخت است، می دانیم؛ اما این باعث نمی شود که سهل گیر و بی سلیقه بشویم. کار شما را با همه ی این حرف ها دو بار دیده ام و یکبار دیگر هم به امید پیشرفت نظاره گر خواهم شد.

بابت تلاش بیش از یکساله تان صمیمانه دستتان را می فشارم. و به واقع قدردان لطافت طبع و نظرتان هستم. ایده ی خون آشام و تلفیق آن با "در بارانداز" فوق العاده است. ممنون

ثنا شجاعی آذرماه نود و چهار