هرچه گویم تو بیاموز
بی سوال..بی چرا...
هرچه گویم!
حتی هیچ
حتی پوچ
گر نباشد حقیقت،انصاف
تو فقط گوشم کن
سهراب گفت:
چشم ها را باید بست...
مغزها را باید شست..
جور دیگر باید گفت!
بعدمن تکرار کن
خداسخت است
ناخواناست
تکرارکن!تکرار!
ماه ... دیدن ادامه ›› یک گردی بی معناست
عشق یک معنی ناجور است
شاعران بی وزنند
عاشقان بی شرمند
ساکتان بی مغزند
زارعان بی سهمند
فاحشان بی زخمند
"چای" یک آب و رنگ بی معنیست
"باران" حالت نمناک اقلیم است
"پاییز" یک فصل است
....
....
استاد نطق می کرد که
ناگهان در وا شد
یک نفر با لباسی عجیب وارد شد
رو به جمعی که
همه مشغول به نوشتن بودند
گفت پوزش
این دیوانه وبیمار است
اوکه در درس زندگی استاد است
از قضا در بند ما گرفتار است
همه خوشحال ازاینکه استاد بیمار است
به یکدیگرنگاهی کردیم
که در این حین
کسی آمد و مأمور را خارج کرد
همه گفتیم چه شدپس؟ناجی کو؟
استاد گفت:
او یکی از شاگردانِ بیمار است!
که از این زندگی بیزار است!
عجیب است حال این آدم،
در این زندگی که دلخوشی بسیار است!!!
بس است!
بنویسیددرجزوه:
"صداقت" هم وزن با " دار" است.