دست من نیست سر از دامن عشقت گیرم
روزگاریست که از مهر رخت درگیرم
عمر در حسرت دیدار تو از نیمه گذشت
ترسم آن روز بیایی که ببینی پیرم
کارم از مسجد ومعبد به خرابات افتاد
راضیم زانچه نوشتند درین تقدیرم
دگرین کهنه شراب مستی ام افزون نکند
ساقیا باده ی نو ساز که من دلگیرم
بیت بیت غزلم عشق وهوا خواهی توست
تو مپندار از این قافیه بی تاثیرم
لیلا عبدی