در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سامی: "عشق و اشک" کار این دنیا بود عاشق کشی عمر گل دار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:26:45
"عشق و اشک"

کار این دنیا بود عاشق کشی
عمر گل دارد نشاط و سر خوشی

ای امان از دست این گردون پست
بی‌وفا شد هر کسی بر دل نشست

ای که من پیدا شدم پنهان شدی
ای چو من پنهان شدم تابان شدی

قصد آن داری که بی‌خوابم کنی
با جفا، خواهی که بی تابم کنی

دلنشینم ... دیدن ادامه ›› خواب من بی خوابی است
تب نشانم تاب من بی‌تابی است

باد می‌آید، تو گیسو بسته‌ای
ماه می‌تابد، چرا رو بسته‌ای

یادگارت اینک ارزانی ماست
مهر مهرت تاج پیشانی ماست

در غزلخوانی لبت بی تاب بود
وقت نوشیدن، شراب ناب بود


پس چرا اکنون لبانت خسته‌اند
راه بر سر درونت بسته اند

در بهاری اینچنین، زردی چرا
تو دوا بودی کنون دردی چرا

ارغوانی باده شد، کو ساغرت
جان فدای برق چشمان ترت

اشکهایم را ببین چون می چکد
اشک نه، از دیده‌ام خون می‌چکد

خون دل خوردم که اشکم خون کنم
یاد بی لیلایی مجنون کنم

لیلی ما آه لیلایی نکرد
چشم او، افسوس شهلایی نکرد

شرح عشق و اشک و آه از بر شدم
آتشی در زیر خاکستر شدم

آتش اندر زیر خاکستر بدان
داغ ها دارد به دل، اما نهان

آتش خاموش خاکستر قبا
زنده گردد با نفسهای صبا

گر که نگشایی به اسرارش دری
در خموشی می‌شود خاکستری

حال خود را در نمی‌یابم کنون
بی‌خود از عشقم و یا مست جنون

هرکه دل را داد حالش این شود
درد دلهایش هم آهنگین شود

هر چه بر سر آید از دست دل است
دل بریدن هم محال و مشکل است

جای خنجر دیگر اندر سینه نیست
مرهمش جز قلب یک آئینه نیست

ای دریغا آینه بشکسته است
چشم خود بر اشکهایم بسته است

من که بودم دانه‌ای بی سرزمین
بی ثمر افتاده بودم بر زمین

آینه، تو از زمین برداشتیم
کنج مهرستان قلبت کاشتیم

این طپش را از تو من آموختم
خون عشقت را به دل اندوختم

با که گویم او که بر بادم نداد
جز محبت واژه‌ای یادم نداد

او که لبهایش می نابم بداد
غنچه چون گشتم، چرا آبم نداد

ما که با این تشنگی خو کرده‌ایم
ترک خال و خط و ابرو کرده‌ایم

آسمان ابری است، بر ما رو ببند
باد می‌آید، تو هم گیسو ببند
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
مرحبا بر شاعر شیرین سخن*****آفرین بر آن زبان و فکر و تن**
۱۲ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید