در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علیرضا پرهان درباره فیلم دختر: بالاخره یک فیلم دیدیم ! آبادان و پالایشگاه های عظیم نفتیِ یک سرزمین
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:28:00
بالاخره یک فیلم دیدیم !

آبادان و پالایشگاه های عظیم نفتیِ یک سرزمین. دوربینی که عظمت این پیشرفتِ باشکوهِ صنعتی را متبحرانه در مقابل چشمان تماشاگر می گذارد و مردی که به عنوان سرپرست بخش تعمیراتِ این پالایشگاه ست، لوح تقدیری را بابت سربلندی در دوران تحریم ها دریافت میکند!. آری، او سربلند دوران تحریم ها بوده است، زیرا سالهاست که دختر خویش را تحریم کرده است... سالهاست که خواهر خویش را تحریم کرده است تا در دالونای پالایشگاهی عظیم، سربلند بیرون بیاید. اما حالا نوبت به شکستن تحریم ها میرسد. دختری که می خواهد به وسعت تنها یک نیمه روز، آزادی را تجربه کند، گرفتار "ریزگردهای" آبادانِ غمزده میشود و همه چیز به ناگاه فرو میریزد. و حالا مرد قصه، پهلوانِ گذر از تحریم ها، باید در میان مردم ماسک زده و خستۀ شهرش، راهی پایتخت شود تا با دخترش مؤاخذه کند نه مناظره! . مردی که در مقابل دکلِ برقِ پایتخت خود را حقیر می یابد، تازه می فهمد که تکه های پالایشگاه تا دوردست ها ادامه دارد! پس نه او دیگر اینجا سرپرست کارگرانش و سربلندِ تحریم هاست و نه دخترش گنجشکِ ترسویِ خانه. پس این مرد راهی جز نشستن بر میز مذاکره ندارد، مذاکره با خواهری غریب در پایتخت، خواهری که ده سال است در تحریم برادرش پیر شده است!. خواهری که همسرش زمین خوردۀ فروش کفش های چینی است!. گویا مرد قصۀ ما باید بفهمد که زخم تحریم ها با یک لوح فکستنی ترمیم نمی شود، پس بهتر است که تلویزیونی که دم از توافق میزند، خاموش شود: "خاموش کن اون تلویزیونو، واسه کی روشنه؟؟".
در سرزمینی که دخترانش به قدمت سه نسل تحریم شده اند، باید هم به جای خانواده، لوح تقدیر بر صندلیِ عقبِ ماشینِ مرد آرام بگیرد. و حالا خانه ای ... دیدن ادامه ›› ویران مانده است که زنی خسته در آن، زنانی خسته تر را تزیین میکند و صبح ها در مهدکودکی برای نسلی پیشِ رو دست و پا میزند. گرمای این خانه در بوی تعفن دودکشی فرسوده پنهان شده است. اما چه کسی باید به داد این دودکش برسد؟ مردی که از فرط چاقی توانش را از دست داده است، باید سه طبقه (شاید سه نسل) را بالا برود تا هن هن کنان، بر پشت بامِ پر از برف پایتخت، دودکشی را ترمیم کند که سه طبقه پایین تر، یک دختر و یک زن در آرامشِ گرمایِ یک بخاری کهنه، بدین نتیجه برسند که هیچ چیز خانواده نمی شود!
"دختر"، آخرین اثر رضا میرکریمی به حدی عمیق و فلسفی ست که ناگزیر باید سر تعظیم در مقابل آن فرود بیاوری. دیالوگ هایی تکان دهنده که به مثابۀ آبِ خوردن، در میان خنده و روزمرگیِ شخصیت ها بیان میشوند و انگار نه انگار که هرکدامشان همۀ وجودت را می لرزاند. رضا میرکریمی شعار نمی دهد و سینمایش را بر سر مخاطب چماق نمی کند. او روایتگر یک زندگی ست، تو میتوانی فلسفۀ بی کرانِ این زندگی را بچشی و مست و ویران، سینما را به مقصدِ تفکری ژرف ترک کنی. تو میتوانی ولی رضا میرکریمی تو را مجبور نمی کند. او در سینمایش هرگز ادای روشنفکری و تحقیر اندیشه هایِ عامۀ مردم را ندارد. او حرف های درشت نمی زند، شاید این رازِ سینمای میرکریمی است که باعث میشود احتمالاً مورد پسندِ قشرِ شبهِ روشنفکر نباشد!
تماشای فیلم "دختر" به بسیاری از دختران این سرزمین پیشنهاد میشود. پیشنهادی ویژه برای دخترانی که رسیدن به کوچک ترین شادی هایشان به لب هایِ غیر قابل پیش بینیِ پدرانشان گره خورده است تا با شنیدن یک "آره" به عرش برسند و با شنیدن یک "نه" به فرش!
خیلی مشتاق شدم به دیدن این فیلم
۱۸ بهمن ۱۳۹۴
تحلیل و نظر عالی
ممنون
هم از فیلم لذت بردیم هم از تخلیل
۱۸ بهمن ۱۳۹۴
جناب آقای پرهان من با تصویرکردن روزمرگی در سینمای فرهادی‌ها و کاهانی‌ها مخالف نیستم. ولی خب این جنس سینما، سلیقۀ من نیست. و البته فیلم دختر رو متعلق به این ژانر نمیدونم. در بسیاری موارد، از سوی مولفان و متنقدان اثر، موارد ضعف فیلمنامه و داستان و دیالوگها با اصطلاحات زیبایی نظیر تماشای روزمرگی، سینمای اجتماعی، پایان باز و ازین قبیل رفع و رجوع می‌شود. در کل فیلم رو دوست داشتم.
۱۸ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید