یادداشتی برای فیلم " The Revenant"
شکوه کارگردانی و بازی حیرت انگیز و کم نظیر لئو ناردو در یک روایت تاریخی و درام امریکایی و طعم خون و انتقام.
فیلمی با محتوی خشونت ورزی و انتقام که به نوعی انعکاس ذهن عشق هنوز سگی ایناریتو دارد( اشاره به اولین فیلم بلند ایناریتو به اسم Amores Perros). کارگردان این بار المان های خشم، انتقام، قتل و ادم کشی را نه در یک فضای خسته و پرجمعیت و کثیف شهری، بلکه در طبیعت زیبا و بکر ایالات متحده به تصویر می کشد. فیلمی که تنها تماشای آن به عنوان یک بیننده آماتور حکایت از دشواری ساخت آن دارد و از این حیث بسیار قابل احترام است. فیلم در لوکیشنی در یک آب و هوای سرد با استفاده از نور طبیعی فیلم¬برداری شده است. رئالیسم روی پرده را می¬توان در هنگام تماشای فیلم حس کرد.
ایناریتو با به به رخ کشیدن زیبایی های طبیعت سعی در نشان دادن رابطه طبیعت با انسان و رویایی طبیعت وحشی در برابر برترین خالق دارد و شاید بتوان در پس پیام های محکم و دوست داشتنی فیلم مانند : "انتقام در دستان خالق است"، این نکته را نیز بر داشت کرد که بهتر است بیشتر نسبت به محیط زیست احساس مسئولیت بکنیم. سرتا سر فیلم مملو از پلان هایی است که به رابطه انسان، حیوان و طبیعت اشاره دارد و کارگردان از پس آن به نوعی نام فیلم را نیز بیرون کشیده است.
او لحنی جدید را برای فیلم های انتقامی خلق کرده است از این جهت که در این فیلم هیچ اثری از دلهره و اضطرابی که در فیلم های انتقامی و حماسی قبیله
... دیدن ادامه ››
ایی مانند Apocalypto سراغ داریم دیده نمی شود و داستان آهسته آهسته جلو می رود، گرچند برخی از پلان های فیلم مانند تلاش برای بقا، ممکن است اثر درخشان میل گیبسون را تداعی کند. به نقل از "موحد منتقم منتقد، این فیلم اقتباسی است از کتاب «بازگشت: رمانی درباره انتقام» که در سال 2002 توسط مایکل پانک منتشر شد. کتاب های مشهور درباره انتقام گیری زیاد هستند ولی تصور نمی کنم هیچ نویسنده ای به اندازه فرانتس فانون روانکاو و نظریه پرداز الجزایری مردم را به انتقام گیری و خشونت ورزی تشویق کرده باشد. او در کتاب معروف خود «دوزخیان روی زمین» می نویسد: «انتقام و خشونت ورزی نیرویی پاک کننده است که فرد رنج دیده را از آزار ناعادلانه، عقده های فرودستی و نومیدی و بی تحرکی خود رها می سازد، ترس را از وی دور می کند و حرمت نفس او را به حالت اول برمی گرداند." اما " از گور بازگشته" هرگز چنین حسی را به بیننده القا نمی کند و بلکه این فرضیه را نیز به چالش می کشد. مرز بین بخشش و انتقام و نقد نظریه فوق در پلان درگیری "گلس" با "فیتزجرالد" و واگذاری "فیتز" به سرخ پوستان کاملا مشهود است.
و اما یکی از مهمترین و جذابترین بخش های این فیلم بازی شجاعانه و درخشان دی کاپریو است. او شاید در بزرگترین چالش سینمایی خود یکی از دشوارترین نقش هایی که یک بازیگر می تواند در تمام طول عمر بازیگری خود ارائه دهد را ایفا کرده است. ایفای نقشی که دیالوگ های بسیار کمی دارد و بازیگر بایستی هر لحظه با تغییر چهره پیام و احساس خود را به بیننده منتقل کند و همچنین عدم استفاده از بدل کار در پلان های پرخطر، سندی بر استعداد بی نظیر "جک تایتانیک" می باشد. کسی که شاید اگر انصافی در میان بود همینک بایستی سومین جایزه اسکار خود را دریافت می کرد.
کاوه سلیمانی
تهران- اسفند 1394