دیشب نمایش خوبی دیدم ... بازیهای دو بازیگر اصلی خیلی برای من تأثیرگذار و واقعی بود. صحنه نیز به خوبی و خیلی ساده و در عین حال بسیار منعطف آراسته شده بود و موسیقی نسبتا خوب زمینه را نیز دوست داشتم. من به داستان روایت شدۀ دیشب به چشمی فارغ از پیش داوری و قرار گرفتن متن در یک مکتب فکری خاص نگاه می کنم. با چنین نگرشی این ماجرا به نظرم داستانی پرتکرار در دنیای واقعی است که صرف نظر از جنسیت شخصیتهای داستان بارها و بارها واقع می شود. تأکید می کنم چیزی نیست که مخصوص به زنان یا مردان باشد. این استبدادی به سبک دموکراسی یا «استبداد نرم» است. حال چرا چنین تأکید کردم، چون فمینیسم را حرکتی مبتذل می پندارم. اصولا هر نگرشی که صرفا داعیۀ دفاع از حقوق بخش یا اقلیتی از انسانها را داشته باشد در نگاه من مطرود است.
مگر دفاع از حقوق انسان و دفاع از برابری حقوق تمام آحاد بشر چه ایرادی دارد که عده ای فقط بوق دفاع از یک اقلیت را به دست بگیرند؟ یک دلیل آن روشن است ... با چنین حرکتی در همان بدو امر خیل طرفداران بالقوه و بالفعلی نصیب مدعی می شود که همان اقلیت مورد بحث خواهند بود. کاری ندارم جنبش احقاق حقوق زنان تا کنون دست آورد مثبتی داشته یا نه که قطعا داشته اما از دید من نفس کار مبتذل است. برای چون منی که جنسیت و رنگ و نژاد و زبان و قومیت و سن و خصوصا عقیده هیچ کدام بهانه ای برای تبعیض در حقوق آدمیان نیست دفاع یک عده از حقوق یک اقلیت همیشه دردآورد بوده است ... امیدوارم آنان که بی عدالتی را می بینند و برمی خیزند تا آن را از میان بردارند به چنان بلوغی رسیده باشند تا این حرکت آرمانی و ارزشمند را به لکۀ ننگ طرفداری از یک گروه خاص از مردمان نیالایند.