در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سید ساجد متولیان درباره نمایش پنج ثانیه برف: تحلیلی روانشناختی از نمایش «پنج ثانیه برف» در این نوشتار قصد دارم نما
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:29:52
تحلیلی روانشناختی از نمایش «پنج ثانیه برف»
در این نوشتار قصد دارم نمایش «پنج ثانیه برف» را از جنبه روانشناختی مورد تحلیل محتوایی قرار بدهم.
پنج ثانیه برف ماجرای رنجی است که می‌بریم. روایت زخم‌های پنهانی که لابلای شلوغی‌های این شهر جاخوش کرده‌اند و هر از گاهی عفونت‌شان سر باز می‌کند. داستان شهری بی نفس با آدم‌هایی که روحشان از نفس افتاده است. در این نمایش برش‌هایی کوتاه از زندگی شش شهروند را می‌بینیم. پنج زن و یک مرد. این شش نفر همگی راوی بخش‌های مختلف یک داستان هستند. داستان زنانگی زخم خورده.
برای این که بتوانیم ماهیت این داستان را بهتر بفهمیم نیاز داریم با ماهیت زنانگی بیشتر آشنا شویم. در مکتب تائو یا حکمت چینی، یین و یانگ دو عنصر شکل‌دهنده حیات و هستی هستند. یین نماد روشنی، گرما، نور، خشکی، مردانگی، تعقل، سختی و تمرکز است. در نقطه مقابل یانگ نماد تاریکی، سرما، ظلمت، رطوبت، زنانگی، احساس، نرمی و پراکندگی است. چینی‌های باستان معتقد بودند هر گونه آشفتگی، بی‌نظمی و بیماری در سطح فردی و جمعی، ناشی از بر هم خوردن تعادل بین این دو عنصر حیات‌بخش است.
کارل گوستاو یونگ رواندرمانگر و روانپزشک سوئیسی که در پژوهش‌های خود حکمت‌های مختلف از جمله حکمت چینی را مورد بررسی قرار داده بود، این عقیده را به شیوه‌ای دیگر بیان نمود. از نگاه او بخش ناخودآگاه روان انسان‌ها اعم از مرد و زن دارای دو کیفیت روانی مهم به نام آنیما (زنانگی درونی) و آنیموس (مردانگی ... دیدن ادامه ›› درونی) است. از نگاه او تکلیف رشدی مردان به ویژه در نیمه دوم عمر آن است که بتوانند با بخش زنانه روان خود (آنیما) رابطه‌ای مؤثر و باکیفیت برقرار کنند و از موهبات بیداری این انرژی روانی مانند خلاقیت، انعطاف و احساسات غنی بهره‌مند شوند. به طریق مشابه زنان دارای تکلیف رشدی برقراری ارتباط مؤثر و باکیفیت با آنیموس (بخش مردانه روان) هستند تا بتوانند به هدفمندی، قاطعیت و تعقل بالاتری دست پیدا کنند. افراط در فعال نمودن هر کدام از این انرژی‌های روانی در سطح فردی اختلال در رشد روانی و در سطح جمعی، ناهنجاری‌های اجتماعی را به دنبال دارد.
در جامعه مردسالار (آنیموسی افراطی) زن بودن و زنانگی تحقیر شده و به حاشیه رانده می‌شود. زن‌ها تشویق می‌شوند که هر چه بیشتر مردانگی از خود نشان بدهند و در بازی‌های مردانه مانند پیشرفت شغلی وارد شوند. در نقطه مقابل در جامعه زن‌سالار (آنیمایی افراطی) نمادهای مردانه مانند تعقل و قاطعیت سرکوب می‌شود و انفعال و احساس‌گرایی ترویج می‌شود. هر دو شکل این جوامع در برهه‌هایی از تاریخ تجربه شده‌اند و به قهقرا رفته‌اند.
شخصیت پنج زن و یک مرد در نمایش هر کدام روایتگر یکی از وجوه زنانگی هستند. وجه دخترانگی، وجه مادرانگی، وجه همسرانگی و وجه آنیمایی (زنانگی درونی مردان).
معصومه که دوست دارد او را الناز بنامند زنی است بیوه و مادر یک دختر که خالکوبی می‌کند.
اکرم زنی است سنتی و خانه‌دار که از خیانت شوهرش رنجیده و در حال جنگیدن برای نجات زندگی مشترکش است.
ساینا زنی است مستقل و عصیانگر که نبود پدر را احساس می‌کند و دور از خانواده زندگی را می‌گذراند.
بابونه زنی است مهاجر که پرستار پیرمردی تنهاست و دور از نامزدش زندگی می‌کند.
منصوره زنی است شاغل که همسرش را در اعتراضات سیاسی از دست داده و با دخترش زندگی می‌کند و به شغل رانندگی مشغول است.
و رضا راننده‌ای است تنها که سرنوشت مشترک این پنج زن را تعیین کرده است.
شاید در نگاه اول ماجرای این شش فرد، با یکدیگر بی‌ارتباط به نظر برسد اما هر کدام از آن‌ها راوی یکی از زخم‌هایی هستند که بر پیکره زنانگی وارد آمده است.
کارگردان با استفاده از نمادسازی‌ها و مونولوگ‌های هوشمندانه‌ای که طراحی کرده و آن‌ها را زنجیروار در پی یکدیگر آورده است، به تماشاگر نشان می‌دهد وقتی زنانگی آسیب ببیند، تحقیر شود و به حاشیه برود خشونت عریان مستعد رخ نمایاندن خواهد شد.
رضا که بعداً می‌فهمیم بزهکار است فردی است که در جوانی به جرم عشق به یک دختر از سوی اطرافیان او مورد شکنجه و آسیب روحی و جسمی قرار گرفته است. آسیب روانی وارده به این فرد به قدری شدید است که او برای خلاصی از احساس تحقیری که دامنگیر او شده به رفتارهای وسواسی - اجباری مانند مالیدن روغن به بدن و پاره کردن لباس با تیغ روی می‌آورد. رضا نماینده همه مردانی است که آنیمای زخم خورده و تحقیر شده دارند و به همین علت به رفتارهای بزهکارانه مانند اسیدپاشی، تجاوز و قتل دست می‌زنند. این مردان در معدود فرصت‌هایی که امکان ارتباط با زنانگی درون خود را داشته‌اند آنچنان مورد آزار و آسیب قرار گرفته‌اند که به ساز و کارهای دفاعی از نوع واکنش‌ معکوس روی آورده‌اند.
معصومه زنی است که خلاء حضور یک مرد را در زندگیش احساس می‌کند. او برای جبران مردانگی درونی (آنیموس) خود فوراً جذب رضا می‌شود که برای او نمادی از قدرت مردانه است. معصومه از طریق ایجاد هویت قلابی (دکتر الناز متخصص پوست) سعی دارد حقارت‌ها و کمبودهای درونی خویش را فراموش کند. او نماینده زنانی است که بر اثر ناملایمت زندگی مجبور شدند بار بزرگ کردن فرزند را به تنهایی به عهده بگیرند و احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن را مدت‌هاست فراموش کرده‌اند.
ساینا دختری معترض و آسیب‌خورده است. او زمانی که به پدرش نیاز داشته او را در کنار خود نداشته است. مادر نیز با ترک او و مهاجرت به خارج از کشور در حساس‌ترین دوران زندگی او را تنها گذاشته است. ساینا خشمی را با خود حمل می‌کند که نمی‌تواند آن را به طور سالم بروز بدهد. او نماینده دخترانی است که به واسطه نداشتن پدر در کنارشان عزت‌نفس‌شان به شدت آسیب دیده است. از این رو در تلاشند به هر نحوی خودشان را به جامعه اثبات کنند، غافل از این که ورود به زمین بازی مردانه برای آن‌ها فرسودگی و سرخوردگی را به دنبال خواهد داشت.
اکرم زنی است که خیانت شوهرش را به چشم دیده است اما باز هم می‌خواهد پای زندگی‌اش بماند. اکرم نماینده زنانی است که هویت خویش را در زندگی مشترک‌شان تعریف کرده‌اند و جدا از مردشان برای خود هویتی قائل نیستند. او تمام تحقیرها و سختی‌ها را به جان می‌خرد و زنانه می‌جنگد تا در چشم شوهرش جلوه کند.
منصوره زنی است که از تحولات سیاسی زخم خورده است و حال در غیاب شوهرش باید از طریق رانندگی خرج خودش و دختر دانشجویش را در بیاورد. منصوره نماینده زنانی تنهاست که آنچنان خود را در نقش مادری تعریف کرده‌اند که دیگر خودشان را کاملاً از یاد برده‌اند. این زنان دوست داشتن و دل بستن به مردی دیگر را با احساس گناهی شدید تجربه می‌کنند زیرا از خدشه‌دار شدن تصویر مادر فداکار خود نزد دیگران به شدت واهمه دارند.
بابونه زنی است مهاجر که از ناملایمات و ناآرامی‌های افغانستان گریخته و رویای یک زندگی آرام را دارد. اما نامزدش که در وطن زندگی می‌کند بر بازگشت او پافشاری می‌کند. بابونه نماینده زنانی است که بین نقش‌های سنتی و مدرن زن بودن گرفتار شده‌اند. بخشی از بابونه می‌خواهد عروس شود و همسر کسی باشد، اما بخش دیگری از بابونه که دوراندیش‌تر است به دنبال داشتن شغل مستقل و امنیت شخصی است.
دو نماد مهم در این نمایش، ماسک و برف است. ماسکی که ظاهراً شخصیت‌های نمایش برای در امان ماندن از آلودگی هوای تهران به صورت زده‌اند، اما اگر عمیق‌تر بنگریم این ماسک، نماد مقاومت روح آن‌ها برای استنشاق نکردن هوای خشونت و جزمیتی است که در سطح جامعه وجود دارد. آن‌ها با تمام وجود می‌خواهند زن باشند و زن بمانند و زنانگی را تقدیس کنند. نماد مهم دوم برف است. برف نماد پاکی و پاک‌کنندگی است. پاک شدن و رهایی از رنج‌ها همان چیزی است که شخصیت‌های نمایش به دنبال آن هستند. بزهکاری که می‌خواهد تقاص گناهانش را پس بدهد، زنی که می‌خواهد برای فرزندش مادری کند، همسری که می‌خواهد شوهرش را در کنار خود داشته باشد، دختری که می‌خواهد پدرش را بالای سر خود ببیند، زنی که می‌خواهد بدون احساس گناه دوست داشته شود و زنی که می‌خواهد امنیت را در زندگیش ببیند.
پایان تراژیک نمایش زندگی این پنج زن و یک مرد را به یکدیگر پیوند می‌دهد و شاید همین پایان تلخ است که پیام نمایش را تا مدت‌ها در ذهن‌مان حک می‌کند. این که اگر مرد هستیم نیاز داریم مراقب زنانگی درون‌مان باشیم وگرنه ممکن است به جای آن که منبع خلاقیت و آرامش در زندگی‌مان باشد، تباهی را به دنبال بیاورد. و اگر زن هستیم، باید پای در سفری بگذاریم که روح زخم‌خورده‌مان را شفا ببخشیم و نگذاریم که خود تطبیق یافته بر خود حقیقی ما حکمرانی کند.
Nasrin Izadi، زینب سعیدی و Zahra Saroukhani این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید