لعنت به جنگ که تمام لحظات زیبای کودکی ما را بر هم زد ، تمام خاطرات زمان ما با صدای آژیر ، بمب ، موشک ، ترس ، وحشت و شهید گذشت ...
تمام لحظات فیلم قابل لمس بود ، یه احساس پاک کودکانه
سکانس پایانی فیلم وقتی که بهار تو حیاط در حال تاپ بازی بود و می چرخید و می چرخید ، صدای فروغ توی گوشم زنگ می زند ، می خوند و می خوند آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد ؟
آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ؟
و شمعدانی ها را
در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت ؟
آیا دوباره روی لیوان ها
... دیدن ادامه ››
خواهم رقصید ؟
آیا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا خواهد برد ؟
به مادرم گفتم : " دیگر تمام شد "
گفتم :" همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم "
و تمام شد با صدای "بمب " بهار هم رفت با تمام آرزوهای زیباش
چقدر حیف که نتونست نقاشیش رو تو تلویزیون ببینه ...
لعنت به جنگ ...