زندگی پر شده از نرسیدن های ناکام ،
شده اعلامیه جوانی که در حجله سر کوچه ای نسب شده
و ملتی که پای اعلامیه تخمه میشکنند
چای و خرما میخورند و خاطراتِ جوان را با لبخندی پر از درد برای هم تعریف میکنند
مثلا شمال و رقص و عکس و دسته جمعی شیطنت کردن
مثلا جنوب و عکس و غروبِ لنج
مثلا عکس و کافه و چای مراکشی
مثلا درد و گریه و اشک های یواشکی
مثلا خاطراتی از خاطراتش
مثلا دخترِ زیبای مرضیه خانُم
تخمه میشکنند و پوست میوه را زمین میاندازند
... دیدن ادامه ››
زجه های خواهر پیرش کوچه را پر میکند
و سیگار میکشند دسته جمعی
مثلا نرسیدنش را تعریف میکنند و قلیان میچاقند
و خان داداشش که رد میشود چاق سلامتی و تسلیت میگویند
اعلامیه چقدر احساس تنهایی میکند که شعرِ احمقانه ای به جای اشعار خودش رویش حک شده
مثلا ورق بازی میکنند و به سلامتی اش مینوشند
مثلا پدرش را میبینند و دستش را میبوسند
جوان ناکامی که سیگار را خاموش میکند
پول قهوه را حساب میکند
میرود و میرود
موسیقی میشود
و غروب را به تماشا مینشیند
#آگهی_تسلیت