در میان
تمام شلوغی هایی که این روزها گریبان گیر گلوبستگانِ بستگانِ فضاهای بسته شده است
و چنگالش را در پاستای گلو فرو برده میچرخاند
چنگالش را فروتر برده چنگ میزند بر گلوگاهِ آدم ها
آسمانی پر ستاره دیشب دلم را برد
در میان ستارگان و داسِ قمر
در سرم موسیقی سکوتناکی پخش میشد که تکرارش فراموشی آورد
و در خوابی به عمق ۴ متر غرقم کرد
زیر آن همه آب از جنس خاطره
غرقِ آبی آسمانی شدم که هیچ نوری رنگش را هویدا نمیکرد
سیاه مینمود سیاه
... دیدن ادامه ››
همچون چشم های خرمایی خورشید و زلف بر آشفته و پر پیچ و خمش که نخل خرما بود
که آنقدر انفجار هسته ای در مرکزش ، در قلبش
رخ میدهد که دیگر نمیبیند کسی آن خرمایی را
همچون رنگ روح ماهی که از آن فقط فرضیات را میدانیم
یا که چشمان پر از مهرِ مادری پیر که توان باز نگاه داشتنشان را ندارد و آن محبت را نمیفهمیم
در میان آن همه آبی بیکران که در شب هیچ معلوم نبود
الماس های درخشانی که ستارگان نامشان است
آنقدر دقیق میدرخشیدند که گویی در حال رقم زدنِ سرنوشتِ گلوهای فشرده شدهی دستان تقدیرند
و ماه به آن لاغری آنقدر مهتاب بود که گویی
همین دیروز درکافه ای همراه خورشید قهوه نوشیده
#داس_قمر