لورکا را شعر راه می برد. و در این میانه بار انکار ناپذیر رسوم و سنت های سخت و ستمگر بر شانه هایش سنگینی می کند. باید گفت هر که بدین آیین گردن می نهد قربانی ست. چه مادر چه فرزند...
آنان سنت ها را با انقیاد خویش به قانون مبدل می کنند و تنها باید فدیه ای داد برای نادیده گرفتن آن. آدم های لورکا زخمی قیود و زنجیرهایی اند که بر دست و پایشان قرار دارد و تن خسته و رنجور تلاش می کنند آنها را بگسلند.
اما بی نتیجه...
آنها گردن می کشند اما آگاهند که سرانجامِ نافرجامی در انتظار آنهاست.
عصیانی بی نتیجه...
آدمهای لورکا چه نزدیک، چه دور از هم؛ همواره شکستشان را باور دارند. در آثارکلاسیک پیروی از قوانینی تغییر ناپذیر عامل رستگاری ست و آزاد زیستن از عهده آدمیان خارج است. و در درام های اسپانیایی همچنین قهرمانان مطیع سرنوشت خویش اند. آدمهای لورکا اما دنبال مرگ می دوند. مرگی که سرانجام آنها را به رهایی می رساند. آنها مست این باده اند و با وجودیکه لحظه ای از زیر نفوذ خوفناک تیره و طایفه شان رهایی ندارند اما در برابر سرنوشت خویش قد می افرازند،
... دیدن ادامه ››
هر چند گریزی از آنچه برایشان مقدر شده ندارند...
و لورکا خود نیز تاوان این آزاد اندیشی و این اراده ی نیرومند را می پردازد.
او سرنوشت خود را رقم می زند و خدایان هرگز بر این تقدیر مسلط نیستند.
چون قهرمانانش
مرغان دریایی
بی هیچ آشیانه هنگام زندگی
بی هیچ گور وقت مرگ...
میکائیل شهرستانی