"دندانها همه سالم بودند
و قنداق تفنگ
بیرمق
سکسکه های احتزار را
پیاله میزد"
رباعیها پایان قصه را رقصیدند
و سرم
بر بدنی غریب
مرا ترک کر...
"رستم بود
که های! کجاست اکوانِ دیوِ دره یِ شقایق؟
و شقایق بود که کاسبرگهایش را برای پاییز
به دیوار
گره میزد"
دود سیگار
آسمان را میرقصاند
و زمین
عطسه میکرد
۱ نفر
این را
امتیاز دادهاست