کیمیایی طرفدارهای سینهچاک و مخالفان سفت و سخت خودش را دارد. برای من اما با وجود همه فاصلهای که داریم، به خاطر آن رگه حق پرستی و فتوت که همواره در جهان فیلمهایش دیدهام محترم بوده است. گیرم کلی ایراد تکنیکال به کارش وارد باشد و از قافله عقب افتاده به نظر برسد. این بار اما اتفاقی تازه رخ داده است. با وجود انتقادات اساسی که به فیلم وارد بود و پولاد زیادیش، به نظرم با تغییر مهمی روبروییم. کیمیایی این بار قصهاش را در امروز و اینجا تعریف میکند، با قهرمانی از نسل انقلاب و جنگ. برای اولین بار –تا جاییکه من میدانم- علنا از تعلقش به انقلاب پنجاه و هفت پرده برمیدارد و آسیمهسر از روند اضمحلالش فریاد میکشد. که قاتلی اهلی، قهرمان قصه -انقلاب اصیل- را به مذبح میبرد.