نظاره کن نگاه ما را
که پرده ایی دیگر بکند
برهنه می کند صدا را
که با دلت حرفی بزند
به تن تو پیوسته نشد دو دست عاشقم
به سیاهی برگشته قدم قدم دقایقم
به من و این کاشانه بگو بگو که زنده ایم
تو به گوشم افسانه بگو که دل فسرده ایم
شب دیرین شیرین نشود
نگهت از یادم نرود
تو دعا کن قلبم برهد
که به تلخی پایان بدهد
از: احسان هائری