چه کنم هرچه قلم نقش زند کاغذ دل
عاقبت زمزمه ایی قافیه دار است دلم
در پی شعر سپیدم ولیکن بر عشق
مثنوی خوان و غزل واره ی یار است دلم
چه کنم صحبت زیبایی چشمانت را
هر کجا بانگ زدم شعر و شعار است دلم
دل به تضمین گل روی تو در تمرین است
این سیه مشق خط زلف نگار است دلم
صد غزل دل به فدای غزل چشمانت
که به آواز نگه زخمه تار است دلم
گنهم نیست مگر شرب شراب چشمت
که از آن
... دیدن ادامه ››
متهم فسق و قمار است دلم
قاضی عشق قصاصی به نگه فرمودند
از همان روز دگر بر سر دار است دلم
باز هم شهد غزل ریخت به کام سخنم
چه کنم با تو بر این قول و قرار است دلم