( واسطه )
بوی خاکستر و خون گرفته مُرداب جنون
جای بارون اومده مصیبتا از آسمون
عاملِ رنگ و ریا شده بهشتِ حوریا
بوی لاشه مُرده میده جانماز خِیلیا
اون خدایی که میگن عشقِ مُسَلّم خودشه
واسه حجله رفتنم واسطه حکماً بِکِشه !
من برای دیدنش رشوه به هیچکس نمیدم
علفِ هرزِ زمین، بدست ناکس نمیدم
میونِ تو و خدا اگر که دیواری نبود
وَسَطای شعر من واژه ی کِشداری نبود
م . س