در روزهایی که زیاد تاتر می دیدیم خیلی کم اتفاق می افتاد که نمایشی را دوبار ببینیم مگر اینکه واقعا ارزشش رو داشت..و من امشب برای دومین بار این نمایش رو دیدم؛این مرتبه با فکری کمتر به هم ریخته و پریشان و دلی آرامتر از بار قبل.
بدون تردید، این بار در آرامش بیشتر،شهد واقعی تری از نمایش به جانم ریخت و وجودم را گرم کرد..
در این دو ساعت ؛معجونی شیرین از موسیقی عاشقانه و پرسوز جنوبی،با دیالوگ هایی تاثیر گذار را تماشا می کنی،متنی بی نظیر که حرف دارد،که درد دارد،دردی در نهایت آمیخته با امید..
و اینکه زندگی با تمام دردهایش همچنان جاری است و تو باید راهی بیابی و یا اگر نیست،خود بسازی...
محال است که بعد از دیدن نمایش فکرت درگیر نشود و به همهی آنچه دیدی و شنیدی،ساعت ها فکر نکنی..
فکر میکنی ،فکر و فکر ،به لحظه لحظه آنچه دیدی و شنیدی،به عشق،به تنهایی و فراق ،به مهاجرت های بی بازگشت _که چه قدر مرا به یاد خواهرم انداخت
... دیدن ادامه ››
که سالهاست در حسرت آغوشش گاه چه قدر دل تنگ میشوم_به استبداد و ظلم ،تبعیض و نابرابری و به جنگی که انسانهای زیادی را ویران کرد،حتی به آنها که جان و زندگی دادند در این جنگ،و جمله ای که همیشه برایم عجیب بود.. خرمشهر را خدا آزاد کرد!
و باز هم فکر می کنی،به کوتاهی عمر و اینکه باید پدر ها مادرها و بزرگترها را دریابیم تا هستند،بین بودن و برای همیشه نبودن مرز باریکی است.. و من با تمام وجودم تلخی این جمله را درک کردم...
می دانم با تمام تلاشم ،چون مهارتی در نقد نویسی ندارم،تنها سطوری پر از احساس می نویسم،و اگر می دانستم بی شک متن پربارتر و موثرتری بود،
در هر حال شما هم تا فرصت هست این نمایش ببینید و لذت ببرید..
آقای افشاریان عزیز،باز هم ،دنیایی ممنون بابت این شب خوب و به یادماندنی و خاطراتی ناب که جاودانه شد برایم،روزها و لحظه هایتان روشن و سبز...