در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فاطمه ایزدپناه | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:45:47
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
آدمها با رویاهاشون زنده‌ان...
رویا می‌تونه یه زن باشه...
رویا می‌تونه یه مرد باشه...
یا حتی یه بچه!
به اسکاتلند خوش آمدین!
------------------------------------------------------------------------
نمایشنامه بسیار نزدیک به نسخه‌ی اصلی مکبث بود و خط داستانی خوبی داشت. بازی‌ها جذاب و گیرا بودن مخصوصا آقای منظور، اگر با کارهای قبلی آقای دادگر لذت بردین، این کار هم می‌تونه براتون دوست داشتنی باشه.
-حاجی: بی‌شرف دیگه برای ما فحش نیست.
-مصطفی: ولی برای ما هنوز فحشه!
———————————————————
بازی‌ها گیراتر از متن نمایشنامه بود.
چیزی که تو ذوق می‌زد تماشاگرانِ دلباخته‌ی آقای حصاری بودن که با سرو صدای زیاد و با گریه و غش و ضعف تمرکز رو از همه گرفته بودن.
جانا سخن از زبان ما می‌گویی...
واقعا این حجم از ابراز علاقه برای من قابل درک نبود.
۳۰ تیر ۱۴۰۲
اصلا هم اینطور نبود کوچکترین صدایی هم در طول اجرا نبود ولی بعد از اجرا بله درسته
۳۰ تیر ۱۴۰۲
یاس امینی
اصلا هم اینطور نبود کوچکترین صدایی هم در طول اجرا نبود ولی بعد از اجرا بله درسته
دوست عزیز
ما حتما تو دوتا شب مختلف اجرا رو تماشا کردیم چون همون طور که نوشتم یه سری تین‌ایجر شلوغ‌کن که فقط اومده بودن روزبه حصاری رو ببین و نه خود تاتر رو، به قدری سر و صدا کردن که انگار اومدن کنسرت.با هر بار حضور ایشون روی صحنه که کم هم نبود، چنان از هیجان جیغ می‌زدن که صدای بازیگرها تو همهه‌ی اونا گم می‌شد.. واقعا فرهنگ تماشای تاتر نداشتن.اگه کامنت‌ها رو بخونید، دیگران هم نوشتن.
۳۱ تیر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به قول عالیه عطایی؛
حال هر سرزمین رو باید از حال زن‌هایش شناخت...
امیر مسعود این را خواند
الهه مستفید، گلاره و پگاه کندرانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
_مردم؟! مگه مردم مهم هستن؟!

_نه! مردم رو فقط باید سرگرم کرد...

آقای دادگر شما و گروه‌تان درخشانید، درخشان آقاااا، درخشــــــــان!
اگر به بچه هامون عاشق شدن رو یاد میدادیم الان تو شهر هنرمند داشتیم نه مامور ضدشورش! دست بچه هامون ساز بود نه چماق و باتوم!

پولشری یک نمایش ملودرام لطیف با یک خط داستانی مشخص بود که تاکید به زیستن تو لحظه، دوست داشتن و فرصت برای دوست داشته شدن رو داشت.
تو این دنیای خشن و بی رحم شاید عشق بتونه کمکمون کنه! پس در عاشق شدن و عاشق موندن خساست نکنید.
آن بهشتی که وعده داد خوابم شد، آن لهیب نامراد کابوسم...
به اندازه چهار ستاره از نمایش لذت بردم.
امیرمسعود فدائی، امیر مسعود و رضا فیض زاده این را خواندند
غزال م و محمد مجللی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگر به Fairy tale (افسانه) علاقه دارید، این کار میتونه راضیتون کنه. بازی ها عالی مخصوصا خانم ستاره پسیانی، نمایشنامه جذاب، طنز به اندازه و به جا، ولی دکور میتونست بهتر باشه. 80 دقیقه اجرا برای من لذت بخش بود.
ممنون از گروه اجرایی.
مرد: من یه مشکلی دارم!
زن: چه مشکلی؟
مرد: اینکه فکر میکنم اگر به کسی کاری نداشته باشی، کسی هم با تو کاری نداره...
اجرا کنسل شد. بی هیچ توضیحی! به همین راحتی!
یعنی چه ؟!
کلا کنسل شده یا یک اجرا ؟
۱۲ خرداد ۱۳۹۸
متاسفانه برای آقای دشت آرا مشکل حادی پیش اومده که مجبور به کنسل شدند براشون دعا کنید
۲۲ خرداد ۱۳۹۸
امیدوارم هر چه زودتر مشکل شون برطرف بشود
۲۴ خرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زبان اصلی کپی از مار بازی بود، یا مار بازی کپی از زبان اصلی؟ یا شاید هر دو یکی بودند با اسم های مختلف...
دست زدن وسط نمایش؟!
خنده های نابجا ... دیدن ادامه ›› که تمومی هم نداشت...
آوردن کودک 7-8 ساله برای دیدن این نمایش!!!
بگذریم...
تم اصلی نمایش شکاف در رابطه زناشوئیست، داستان زن و مردی که هر کدوم یک مسیری رو تو زندگیشون پیش رو گرفتن که لزوما هیچ کدومشون اشتباه نیست، دو تا آدمی که باهم شروع کردن، ولی هر کدوم تو یه مسیر متفاوتی از دیگری رشد کردن و روز به روز از هم دورتر و دورتر شدن، و چقدر غم انگیزه که بعد از پانزده سال همسرت غریبه ترین فردی باشه که تو زندگیت میشناسی.
بازی آقای دیرباز و خانم رهنما گیرا بود و تماشاگر رو همراه میکرد..
به شب آخر این اجرا رسیدم، این نمایشنامه زلر از باقی کارهاش مثل اگه بمیری، پدر و... خیلی جا مونده بودو تو محتوا و ساختار ضعیف عملکرده بود. یک داستان خطی و تم مشخص بدون کلایمکس و یا حتی پایانبندی خاصی. گزینه دیدم رو زدم.
من هم گزینه خواندم رو زدم :)
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸
امیدوارم بهترین انتخاب رو داشته باشید و هرچی که میبینید نهایت لذت رو ببرین :)
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
@محمد جواد
ممنونم. :)
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قلبم درد گرفت از این همه لبخند!
کابوس اسکیزوفرنیا، کابوس گم کردن واقعیته... و چه دنیای هولناکی میتونه باشه اگر دچارش بشی!
بعد از دیدن نمایش نمیدونستم این دردی که رو قفسه سینم سنگینی میکنه، برای یک بیمار روانیه، برای آدمهایی که به طرز ناباورانه ای به قتل رسیدن، یا برای خونواده هایی که در یک انتظار ابدی برای برگشتن عزیزاشون باقی موندن...

- مگه میشه عدالت رو خرید؟
کلارا: بله با پول میشه عدالت رو خرید... من یک میلیارد به شما میدم و عدالت رو از شما میخرم.
تاثیر پول رو انسانیت و شرافت بسیار دلهره آور و ترسناکه و آقای پیروزفر چقدر زیبا این ترس و دلهره رو تو دل تماشاگران نشوندن. نمایش ملاقات ذهن، منطق، انسانیت و وجدان من رو به چالش کشید و این نتیجه یک کارگردانی درست و دقیق میتونه باشه.
دست مریزاد به کارگردانی کار، و هنرمندی تمام بازیگران.
بدرخشید.
سلام و عرض احترام
متن به قدری قوی است که کارگردان زیاد نمیتواند به آن بیفزاید البته میتواند ازآن بکاهد که صد البته نکاسته بود
۲۳ فروردین ۱۳۹۸
@کاغذیان: درود،
دوست عزیز زیاد بودن متن های قوی که ناتوانی کارگردان نتونسته اون رو به مقصد اصلی برسونه، از نظر من تبحر آقای پیروزفر در ترجمه و کارگردانیشون برای نشوندن این متن تو روح و روان مخاطب بسیار چمشگیر بود.
سپاس
۲۴ فروردین ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حالم از تو بهم میخوره مامان...
حالم از این خونه بهم میخوره مامان...

اثر پرتوهای گاما بر گلهای همیشه بهار، اثر ارزشمند و شریفیست. با توجه به اینکه شبه اول اجرا بود و کمی ناهماهنگی در نورپردازی و تغییر پرده‌ها وجود داشت ولی کار بسیار شسته رفته و تمیز بود و تماشگر با تک تک اکتها و دیالوگها همراه میشد. خانم نصیرپور، یک هنرمند تمام عیار و دوست داشتنی هستن که امشب، روی صحنه این نمایش بینظیر بودند. بازی خانم طبایی و خانم مهین‌فر هم بسیار چشم نواز بود.
بدرخشید.
تئودته : جالبه که شما به زخم شهرتون می خندید ...

دوباره سقراط دوست داشتنی رو دیدم، نسبت به اجرای سال 93 یکسری از دیالوگها حذف شده بود، ولی همچنان کار زیبا و گیرایی بود.

اگه برگشتی
...
به ندا بگو از خونه بیرون نره
و یه خواهش دیگه، تا میتونی داروی ام اس بگیر و انبار کن تا مثل امروز در نمونی...

پرسه های معجونی بین گذشته، خیال، حال عجیب دلچسب بود.

برای بار دوم این نمایش رو دیدم، مثل بار اول که تو تماشاخانه پالیز دیدم برام جذاب و گیرا بود، با کمی دیالوگهای حذف شده، مخصوصا تو صحنه آخر.
خیلی دلم میخواست دوباره این دیالوگ رو بشنوم:
"میلاد: حسرت برای من یعنی تو که با این سنت سوار موتور هزار میشی و کسی کارت نداره ولی من از ترس تو نمی‌تونم سوار موتور بابام بشم."

بدرخشید.
متاسفانه من فقط همین اجرای اخیر رو دیدم و کارکرد موتور توی زیرزمین برام گنگ بود تا اینکه نقدهای نمایش رو سرچ کردم و متوجه همین دیالوگ در اجراهای قبلی شدم و فهمیدم منظور موتور داغون این قشر در برابر موتور هزار و سرحال اونوریاست که دارن می تازونن. حیف از تیغ سانسور
۱۱ اسفند ۱۳۹۷
@آقای کارآمد هرچه به مذاق خوش نیاید سانسور میشود، کار خیلی کوتاهتر از اجرای دوره قبل شده بود، ولی بازیها انقدر روان و باورپذیر بود که حذف این دیالوگها توی ذوق نمیزد.
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
پس صد اه و افسوس که بازم دیر رسیدم
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بزرگترین موضوعی که ما به واسطه فرهنگ و نحوه اشتباه آموزش یاد نگرفتیم درک تعاملات و تناقضات انسانی اعم از مسائل جسمی، جنسی و عاطفی ست که حتی این ... دیدن ادامه ›› بی سوادی در سالنی که برچسب ورود زیر 18 سال ممنوع هم خورده بود و همه انسانهای بالغی بودیم به دفعات به چشم می خورد. ما انقدر ضعیف و آموزش ندیده هستیم که به مسائلی که باید بیاندیشیم می خندیم... ما به بلد نبودن فنون مذاکره در روابط زناشویی می خندیم، به استفاده کلمه تخصصی دوره های جسمی زنانه می خندیم، به نیازهای مردانه می خندیم، ما به عاشق نبودن می خندیم، ما حتی به عاشق بودن هم می خندیم، به تلنبار شدن عشق در روح و روان یک زن 60 ساله میخندیم، به دلخوریهای عاطفی و جنسی یک مرد می خندیم... به ازدواج میخندیم، به معشوقه گرفتن بعد از ازدواج می خندیم، به طلاق می خندیم... چرا؟ چون تو تمام سالهایی که باید یادمان میدادند با برچست ماخوذ به حیا بودن تمام این آموزشها را دریغ کردند و ما به این بی سوادی باد کرده روی دستمان می خندیم... تن شوری به زیبایی هر چه تمام تر سرانجام زندگی زوج های بی سوادِ(عاطفی- جسمی- جنسی) را نشان میدهد.

"با برچست ماخوذ به حیا بودن تمام این آموزشها را دریغ کردند"
دقیقا..
۳۰ آذر ۱۳۹۷
در سراسر نمایش از خنده های تماشاگران متعجب بودم. جاهایی که بایدبه فکر فرو میرفتن میخندیدن. این مشکل تو خیلی از نمایش ها دیده میشه.
در مورد مطلبی که گفتید کاملا موافقم. هرگز کلاس های تنظیم خانواده تو دانشگاه و فراموش نمیکنم که استاد جرات نداشت حرف بزنه. انگار یه مشت بچه 2 ساله سر کلاسش بودن. انقدر شرایط بد بود که بعد از 3 جلسه دیگه نرفتم
۰۱ دی ۱۳۹۷
@نیلوفر عزیز امیدوارم با این قبیل تیاترها، کتابها و رویکردها این مشکلات پایه‌ای شناسایی و براش فرهنگ سازی بشه.
۰۲ دی ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
توی مدرسه خیلی چیزا بهمون یاد دادند. معادله چند مجهولی، فوتوسنتز گوجه فرنگی. املای صحیح کلمات و خیلی چیزای دیگر... که در واقع همه‌ی چیزهایی که هیچ وقت به کارمون نیامد. باید چیزهای دیگری بهمان یاد میدادند. باید یاد میدادند که تنهایی را چطور زندگی کنیم. باید یادمان میدادند دلتنگی را بهانه نکنیم برای خر شدن دوباره. باید یادمان میدادند که همه‌ی معادلات مال روزهاست و شبها همه چیز فرق می کند، باید یادمان میدادند با هر رفتنی فرو نریزیم و با هر فروریختنی نمیریم. باید یادمان میدادند احمقیم اگر برای چیزهای بیشتر تلاش نکنیم، و اما احمق تر اگر داشته های الانمان را نبینیم. باید یادمان میدادند زخم ها خوب میشوند اما هیچ چیز، هرگز از حافظه زخم ها پاک نمیشود. باید یادمان میدادند زندگی در روبه روست نه پشت سر... باید یادمان میدادند آنها که دوستمان ندارند بالاخره اما ناگهان و ناروا ترکمان میکنند...
تن شوری تیاتر ارزشمندیست و بسیار هوشمندانه تعارضات و تناقضات ذهنی انسان رو در روابط زناشویی به چالش کشانده است.
زیبا نوشتید، درود..
۳۰ آذر ۱۳۹۷
سلام خانم ایزدپناه گرامی
متن جالبتونو خوندم
نمیدونم از خودتون بود یا تیکه ای از نمایشنامه
ولی تمیز و دلنشین نوشته شده
من ۷ سال از عمرم توی مدرسه تیزهوشان گذشت
جایی که علاوه بر اینکه کلی چیز که باید یادمون میدادن،یاد ندادن
بلکم یک عالمه چیز اضافه ... دیدن ادامه ›› تر از بچه های مدارس غیر سمپاد،یادمون دادن که نمیبایست یاد بدن!
ما تبدیل شدیم به درختای برعکس
که به جای اینکه روی خاک قد بکشیمو شاخو برگ بدیم
توی خاک
زیر زمین صدها کیلومتر ریشه زدیمو ریشه هامون به دیگران گیر کردو
هم خودمون زخم شدیم
هم بقیه
گاهی فکر میکنم اینکه خیلی چیزارو یادمون ندادن بد هم نشد
ما مزه واقعی خیلی چیزارو چشیدیم
ما آلاسکای یخی کثیف رو مزه کردیم
ما پنچرگیری دوچرخه هامونو خودمون یاد گرفتیم
ما خودمون یادگرفتیم چطور برق اتاقمونو بکشیم
ما عشقهای تو کوچه خیابونو مزه کردیم
افسردگی بعدشو واقعی چشیدیم
چطور موقع حرف زدن تو جمع دست و بالمون نلرزه
ما هی نگاه دست هم کردیم و از هم چیز یاد گرفتیم
ما باهم بزرگ شدیم
باهم زمین خوردیم
باهم زخم شدیم
باهم دوباره بلند شدیم
و باهمو باهمو باهم
مدرسه فرصت نکرد
همونقدر که درس خوندن رو به گند کشیدو مارو از درسو مشق فراری شد
از زندگی کردن هم فراری بده
پس زنده باد
همه درسهایی که فرصت نشد بمون بدن
زنده باد
همه اقا معلمایی
که وقت نشد با "کره خر برو بیرون"
بمون یاد بدن
عشق چیه...
۲۲ مرداد ۱۳۹۸
@سید سین
دورد و سپاس دوست گرامی.
۳۰ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من اگر مرد بودم؛ دست زنی را می گرفتم، پا به پایش فصل‌ها را قدم می‌زدم و برایش از دلدادگی می‌کفتم تا لااقل یک دختر در نیا از هیچ چیز نترسد. شما زنها را نمیشناسید، زنها ترسواند. زنها از همه چیز میترسند... از تنهایی، از دلتنگی، از دیروز، از فردا، از زشت شدن، از دیده نشدن، از جایگزین شدن، از تکراری شدن، از پیر شدن، از دوست داشته نشدن... کافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشید. عشق ورزیدن و عاشق کردن، هنر مردانه است. وقتی زنها شروع کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن، تعدل دنیا بهم می خورد.
سیمین بهبهانی
خانم ایزدپناه گرامی من فکر می کنم این نوشته یک نوشته کاملا مبتنی بر انگاره های جنسیت زده است.. این انگاره ها نابرابری و بی عدالتی در زیست زنانه و مردانه را تکثیر می کنند
زنها ترسو هستند؟ زنها از همه چیز می ترسند؟.... واقعا این جملات توهین آمیز به نظرتان نمی رسد؟ من زنان شجاعی می شناسم که ترس و انفعال در قاموس شان‌نیست.این جملات از زن انفعال و سرشکستگی و وابستگی طلب نمی کند؟
زندگی و فعالیت های خود سیمین بهبانی مغایرت و تضادی عجیبی با این جملات دارد!!...واقعا چه انتخاب ضد زنی شده از سوی سازندگان این نمایش در بوروشور... شجاعت و مقاومت و استقلال تضادی با عشق و انتخاب های عاشقانه و غیرمنفعلانه ... دیدن ادامه ›› ندارد.
ترس هم مانند هر احساس دیگر مردانه زنانه ندارد یک حس انسانی است...یعنی واقعا مردان از تنهایی نمی ترسند از دیده نشدن نمی ترسند ؟ اینطور نیست....
سپاس
۰۴ آذر ۱۳۹۷
سرکار خانوم ایزد پناه عزیز،
مرسى از شما...
برقرار و پاینده باشید.
۰۶ آذر ۱۳۹۷
خانم میترا
کرم در رگ های مسدود شده بیماران دیابتی?!!!
میشه رفرنس علمی وجود این کرم های محترم رو معرفی بفرمایید که من هم بدونم در عصر علم و تکتولوژی در قرن 21 این کرم ها دقیقا از کی و از کجا پاشون به داخل رگهای این بیماران عزیز باز شد?!
بقیه اش بماند...
۱۲ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید