در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محسن جوانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:20:44
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یک از پنج ـ یک اثر بی ارزش
به شدت ضعیف و بی‌قائده
برای بار nاُم: هر اثری که به جهت فهم نیاز به اطلاعات خارج از اثر داشته باشد فاقد ارزش است: اثر باید خودبسنده باشد.
وقتی "فرشته تاریخ" رو تو همین سالن می‌بینی دیگه نمی‌شه هیچ کسوری را چشم‌پوشی کرد.

با جمله اثر باید خود بسنده باشد به شدددددت موافقم.
۲۸ تیر ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
امروز ساعت ٢ فروش روزهای جدید باز می شه.
ایول چه خوب شد گفتی ✨
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
hami
ایول چه خوب شد گفتی ✨
🙏🏻✨
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید
واقعاً دمتون گرم
عجب گروهی / عجب متنی / عجب اجرایی
با گارد 100 درصدی رفتم و خلع سلاح کامل اومدم بیرون
اعتراف می‌کنم به متن‌تون به شدت حسودی‌ام شد.
برای منی که تازه بچه‌دار شدم واقعاً تجربه شگفت‌انگیزی بود.
نمی‌دونم چرا دوست داشتم این اجرا رو توی مولوی ببینم، همه‌اش احساس می‌کردم اونجا جاش نیست.
به شدت پیشنهاد میشه

پی‌نوشت:
پوریا جان صادقی سپاس بی‌قیاس
محسن جان من سبکی رو خیلی خیلی خیلی دوست داشتم، پناه‌کاه رو هم خیلی خیلی دوست داشتم! شما پناه‌کاه رو دوست نداشتی، سبکی رو خیلی دوست داشتی. می‌دونم پیش غازی و معلق بازی محسوب میشه ولی همین اختلاف سلیقه‌هاست که قشنگه. حس کردم سر پناه‌کاه یه کم زیادی داری سخت می‌گیری😊😊♥️♥️
۲۲ تیر ۱۴۰۱
محسن جوانی
چراااااااااا یا رب مباد که فرزادخان مکدر شود
آقا جوااااانی :))) ♥️ اصن در روایات داریم که به سیزیف جز عشق و علاقه ورزیدن روا نیست :| :)))))
۲۲ تیر ۱۴۰۱
فرزاد جعفریان
آقا جوااااانی :))) ♥️ اصن در روایات داریم که به سیزیف جز عشق و علاقه ورزیدن روا نیست :| :)))))
تا انتها خم می‌شم به احترامت فرزاد خان ❤️
ولی
ولی از من نخواه به نمایشی که تماشاچی‌اش با ناسزا و جسم سخت مهمون میکنه بدون اینکه از قبل بهش هشدار بده، با عشق و علاقه حرف بزنم
سر این موضوع من ابداً کوتاه نمیام
ولی عاشق اون لبخند و دل مهربونتم تا ابد
۲۳ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اول از همه یه تشکر ویژه بکنم از فرزادخان جعفریان بابت ایجاد انگیزه به جهت بازگشت به سالن‌های نمایش و سبب شد دوستان رو مجدد ببینم که تجریه روح‌افزایی بود.
"گردن" اما برای من اجرایی تمیز از انواع شخصیت در بررسی عقده‌های ماندگار در آدمی ‌بود: چه اجرای هامون چه اجرای مولوی.
اونچه که به چشم من اومد و باعث شد برای من "گردن" به یه نمایش ماندگار تبدیل بشه استفاده حداکثری از مدیوم نمایش بود و با هوشمندی متنی که می‌تونست بره به سمت نمایشنامه رادیویی رو تبدیل به شکل اجرایی ماندگار کرده: شکلی پنچ خطی با پنج کاراکتر که به گونه‌ای در هر مرحله/پرده نمایان‌گر یکی از پنج گونه شخصیتی یا تبدیل شدن و اختلاط‌شان بودن.
نمایش به درستی و به ترتیب سراغ تک‌تک شخصیت‌ها می‌ره و اونها رو در مسیری تصویر می‌کنه که انتهاش آبی است که گویی نماینده ذات وجودی یا خود واقعی است. در این میان یکی از کاراکتر‌ها به انتهای مسیر (آب) نرسیده (عدم تکمیل شخصیت حقیقی) و دو تن آبی ریخته هستند که دیگه به جوی باز نمی‌گرده.
کاراکتر‌ها در خطوط مختلف امکان عملیاتی مختلفی دارند: خط میانی عملاً نشان‌دهنده قیود اجتماعی و رفتاری است. خطوط به عقب خط‌های نهادی و ضمایر ناخودآگاه و خودهایی است که به من واقعی نزدیک‌تر و امکان کنشگری در خطوط تعریف شده نهادی یا خودب و بدهای تربیتی است و حرکات خشک و محدود هستند و خطوط جلوتر خطوط کنشگری و اقدامات بروز افعال واقعی و محل تخلیه عقده‌ها و رهایی کامل از قیود.
اجرای کامل و رفت و برگشت‌ها به نهاد کاراکترها این امکان رو برای ... دیدن ادامه ›› بیننده فراهم می‌کنه تا قبل از اقدام شخصیت در زمان حال و در خط وسط، علت اقدامش رو بدونه و در نتیجه منجر به ساختی کامل از شخصیت و در نتیجه باورپذیری حداکثر می‌شه.
باز گذاشتن روند و اتمام نمایش در ماشین نشان دهنده ادامه مسیر و تکامل کاراکتر‌هاست که به نوعی بهترین پایان برای اون شروعه.
درنهایت آنچه که خود اکنونی ما را ساخته سابقه زیستی و تأثیرات دوران در ماست که در نهایت منجر به بروز یکی از شخصیت‌های ممکن می‌شود که این موضوع هر چند عموماً ریشه در کودکی دارد ولیکن می‌تواند در زمان بزرگسالی نیز نقطه عطف شخصیتی را برای ما به همراه بیاره.

پی‌نوشت‌ 1:
تئوری‌ای وجود داره "خود" رو به پنچ خود تقسیم می‌کنه:
خود بهترین (بهترین چیزی که می‌شه از یه آدم درآورد یا سعی می‌کنه بهش برسه)
خود خوب (آن زمان که سر کیف و خوش مشربیم و...)
خود واقعی (آنچه که سعی می‌کنیم برای دیگران بروز بدیم و به نوعی نقاب اصلی ما)
خود بد (آن زمان که بد خلق و عصبی هستیم)
خود بدترین (آن زمان که خارج از کنترلیم و افعالمون (چه کلامی چه رفتاری) از هر جهت غیرقابل دفاعه و عموماً منجر به اسیب به دیگران می‌شه چه روحی چه جسمی)

پی‌نوشت 2:
ابعاد شخصیتی 5 گانه:
1. برون‌گرایی ـ ویژگی‌های رفتاری: احساسات مثبت، اجتماعی، باانرژی
2. تطابق‌پذیری ـ ویژگی‌های رفتاری: قابل اعتناد، روراست، خوش قلب و مهربان
3. وظیفه‌شناسی ـ ویژگی‌های رفتاری: شایسته، منظم، وظیفه‌شناس و قابل اتکا
4. روان‌رنجوری ـ ویژگی‌های رفتاری: عصبی، خجالتی و کم‌رو
5. گشودگی نسبت به پذیرش تجربه ـ ویژگی‌های رفتاری: قدرت تخیل، احساسات باز و اقدام‌گرا

پی‌نوشت 3:
تغییراتی که نسبت به نسخه هامون در نمایش اتفاق افتاده بود به نظرم بر غامض و غلظت افزوده بود ولیکن من نسخه هامون رو بیشتر می‌پسندیدم به‌خصوص صدای راهنما در داخل خودرو که در نسخه جدید با موزیک جایگزین شده بود. اون صدا برای من مصداق بارز "فرم" بود.

سپاس از دوستان همراه مه نشون دادن تماشاگر واقعی و مسئول در زمان اجرا نمایش چقدر همراهه و طوفان خارج سالن هیچ ربطی به سالن اجرا نداره.
به به
چقدر منتظر نوشتتون بودم 🙏🏻
۱۲ تیر ۱۴۰۱
ممنون از نگاه و نوشتتون برای کار 🙏
۱۳ تیر ۱۴۰۱
آرمین حمدی پور
ممنون از نگاه و نوشتتون برای کار 🙏
سپاس از شما و تیم کاربلدتون
۱۳ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
error404 به نظرم تلاشی بود برای اجرایی تام و تمامِ مؤلفه‌های پست مدرن.
مثلاً دیوید لاج عناصر پست مدرن رو اینطور برمی‌شماره:
1. تناقض (هر قطعه، قطعه بعدى را نقض مى‏کند)
2. عدم‏ انسجام و تناقض که نمودش را در فاشیسم‏‌گراهاى بشردوست می‌‏بینم
3. فقدان قاعده (وجود تصادف) و مطرح شدن امر پوچ
4. افراط‌گرایى و زیاده‌‏روى
5. اتصال کوتاه (پرش از امرى به امرى دیگر، تقاطع موضوع با موضوعى دیگر ـ short circuit)
نتیجتاً واضحه که با نمایشی "پست مدرن" طرفیم ولی موضوع این نیست که ما تئوری‌ها رو تبدیل به اجرا کنیم یا لااقل برای من این نیست. ... دیدن ادامه ›› اونچه که برای من به عنوان بیننده/خواننده مهمه اینه که نویسنده/کارگردان این تئوری را رو فهم کرده باشی و حالا داستانی/طرحی در ذهن داری که به غیرازاین نشه بیانش کرد که به نظر error404 صرفاً کوششی بود سخت در جهت عکس (از تئوری به داستان) که نمی‌تونست حاصل فاهمه / زیست باشه چرا که مدرنیتی نیازست که از پس آن به پست مدرنی برسیم.
error404 بر خلاف دوستان که عقیده داشتن "فرم" خالص بود به نظر تماماً shape (شکل) بود و هرچند تلاش زیادی پشتش بود ولی به فرم نمی‌رسید: اینکه ما فریاد بزنیم و بدوـ بدو بکنیم نمی‌دهد حس تشویش. اینکه ما سیاه بپوشیم و نگاه مستقیم بکنیم به تماشاچی نمی‌دهد نظارت. اینها صورت کاره، ای‌بسا نویز‌هایی که از بلندگو پخش می‌شد یا دادن/ گرفتن نور روی تماشاچی می‌تونست حرکت رو به فرم نزدیک کنه ولی توی شلختگی و نابسامانی و بمباران ایده گم شده بود.
اما آنچه که من دیدم:
ابتدا بگم که من "نماد" با مفهوم بیرون اثر رو نمی‌فهمم مثلاً اینکه بگیم درخت در صحنه "نماد" ایستادگیه و از پیش قرارداد شده کاملاً به نظرم غلطه و اگر قرار درخت "نماد" ایستادگی باشه باید تو نمایش ساخته بشه و به من منتقل بشه نتیجتاً هیچ‌کدوم از عناصری در صحنه بودن برای من نه نماد بودن و نه تبدیل به نماد شدن. پس دلقک، مرد زن پوش و شخص ساندویچ‌خور و دیگرانی طرفیم که در واقع نقش اکسسوار رو داشتن.
صحنه که برخلاف سایر نمایش‌ها از درب ورودی شروع می‌شد (پایان پله‌ها ورودی شروع صحنه نمایش بود نه بلک‌باکس) که طبیعتاً سکوی تماشاچیان هم به طور فیزیکال دربر می‌گرفت. صحنه پیش روی تماشاچی اما در انتها به دیواری فنسی ختم می‌شد و در پشتش پرده‌ای که تصاویری روی آن پخش می‌شد که درحین اجرا در حال وقوع بودند. حد فاصل فنس تا سکوی تماشاچیان با 4 خط تقسم شده بود که تا دیواره‌های کناری امتداد نداشت و عملاً تلاقی خط با دیوار‌های کناری "خارج" صحنه به حساب می‌آمد.
نمایش با ورود بازیگری که در تلاش است که خودش را به اجرا برساند از نزدیک‌ترین خط به سکوی تماشاچیان شروع می‌شود (جدا از اکت‌های حین ورود) و در ادامه آنچه که اتفاق می‌افتد و در واقع "اجرا"ست در خط میانی صحنه اتفاق می‌افتد. هرآنچه که خارج از خط وسط اتفاق می‌افتد یا اتد است یا تلاشی ذهنی/عملی برای اجرای ایده.
در ادامه با چند دسته طرفیم:
- سیاه‌پوشان که در واقع واحد نظارت هستند و خودشان به گروه‌های مختلفی قابل تقسیم هستن: کسانی که گوشه‌ای نشستن و صرفاً قصد خوردن نان خودشان را دارند، کسانی که منفعل و صرفاً تکرارکننده دستوراتند، کسانی که سعی می‌کنند جلودار و تربیون‌دار باشند و... درست همانند طیف افرادی که در حال حاضر نقش نظارت رو در عالم واقع به عهده دارند.
- اجراکنندگان که در واقع بازیگران نقش‌ها هستند که خودشون به گروه‌های مختلفی قابل تقسیم هستن: کسانی که با سخت کوشی قصد دارند حق‌شون رو بگیرن، اونهایی که می‌ترسن نقششون رو بدزدن، اونهایی که چشم‌شون رو بستن و هرچی بهشون بگن اجرا می‌کنن، اونهایی که تئاتر رو سکویی برای رسیدن به سینما می‌دونن و...
- دوربین به دست که درواقع تعیین کننده حدوده: که می‌تونه هم قانون‌گذار باشه هم پاپاراتزی هم کارگردان و...
در اجرا اما در پرده‌های گوناگون برخوردهای متتعدد رو بین این دسته‌ها می‌بینیم و اونچه که مسلمه اینه که از نظر سیاه‌پوشان اونچه بهش مجوزدادن عیناً اجرا نمی‌شه و از نظر اجراکنندگان اونچه که در ذهن داشتن هیچ‌وقت اجرا نمی‌شه اینه که در نهایت هرچی که در وسط اجرا می‌شه نسخه اصلی نخواهد بود.
اونچه که بیشتر تو ذهن من مونده تعیین قاب و نحوه عملی بود که دورین ‌به‌دست داشت و در واقع پشت صحنه (منظور پشت صحنه عامه نه پشت صحنه در حال اجرا ـ یا با تعبیری سیاست‌های جاری) از طریق همین دوربین می‌دیدم آنچه در پشت صحنه در حال اتفاق است تصویری مخدوش از اصل واقعی یا آنچه که واحد ناظر دوست دارد از واقعیت عرضه کند است. دوربین‌بهدست به‌واسطه همین دوربین به قدری قدرت دارد که می‌تواند تعیین کند حتا بازیگران و دیگران دقیقاً چه چیزی را اجرا کنند (از خم کردن تا مرز نهایت تا عدم مجوز به نگاه کردن پشت سر و...) هرچند که اختیار از آنها سلب نشده و می‌توانند چیزی غیرازآن را اجرا کنند. دوربین به دست به خصوصی‌ترین کارهای افراد هم کار دارد و از آنها استفاد می‌کند (صحنه گاوچران و...). دوربین‌به‌دست خطوط صحنه را بهم می‌زند و صحنه کوچک و تریبون کوتاه خودش را می‌سازد و این افراد دیگر هستند که تن به قرارگرفتن در این بازی جدید می‌دهند یا نمی‌دهند (بسیاز زیاد شبیه داستان اکران فیلم مهرجویی است این قسمت).
آنچه که در صحنه اتفاق می‌افتد مجموعه‌ای از ایده‌ها و افکار و اجراهایی است که نظارت شده‌اند، تکه تکه شده اند، و قسمتی از هر کدام در این دور تاریخی مانده و افرادی که زمانی پوزسیون بودن اپوزسیون می‌شوند و کسانی که همچنان در مقابل این نظارت مقاومت می‌کنند یا با فرار در صحنه یا با خروج از صحنه (مثال تقوایی ـ بیضایی).
قفسه‌ای که در واقع جای زونکن است پس از اینکه کارش که محدود کردن است را انجام می‌دهد، به پشت صحنه می‌رود و همیشه در تصاویر هست ولی انگار دیگر قابل اعتنا نیست. مثل آنچه که بر صحنه رفت و در پشت صحنه با بازی‌ای دیگر بایگانی شد.
پشت صحنه محل مجادله رجل هم هست کسانی که دعوا می‌کنند تا کنترل پشت صحنه را در اختیار بگیرند.
فنس اما اسارتی است که برای رسیدن به تصویر باید به آن تن داد.
کفش‌های لنگه به لنگه نمایش تضاد آنچه هست و آنچه می‌شود است.
وقتی سیاه پوشان یاری را از دست می‌دهند "بوکسور جوان" وارد می‌شود (به نظرم به شدت واضحه منظور چیه)
خیلی‌های دیگه هست که واقعاً در کلیت به نظرم چیزی رو اضافه نمی‌کنه و صورت‌های تصویری همون کلیاته.
در کل error404 برای من تلاشی بود در جهت نمایش سانسور و آنچه که برسر هنرمند می‌آورد که همانند رسوبات در نهاد وجودی باقی می‌مانند و همانند مذهب که در ساختار ما نفوذ کرده در مغز و ناخودآگاه ما ریشه می‌دوانه و بدیهی است که زندان‌بان همیشه در زندان است و زندانی روزی رها خواهد شد.
از نوشته‌های دوستان تیوالی لذت مضاعف بردم و دستمریزاد و خسته نباشید می‌گم به کل تیم اجرا.
خیلی طولانی شد تازه نصفشم ننوشتم و حالا اگر فرصت شد تو کامنت‌ها راجع‌ بهش بیشتر توضیح می‌دم.
نمایش رو ندیدم متاسفانه
اما با خواندن یادداشت شما به اندازه فهم یک نمایش کیف کردم
فقط خوندم و خوندم و فهمیدم چقدر باید بخونم تا بفهمم، چقدر هنوز به مطالعه نیاز دارم و چقدر کم میدونم، واقعا ممنون، کلی تایتل برای مطالعه در اختیارم گذاشتید♥
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
محسن جوانی
اتفاقاً به نظرم داشت به شدت رادیکال‌زدایی می‌کرد! فرم چیزی جز خود اثر نیست که برادر؛ موجودی بیرون اثر وجود نداره اصلاً. من اصلاً فکر نمی‌کنم این سبک اجرا دنبال این باشه که مخاطب گم نشه، اتفاقاً ...
فرم چیزی جز خود اثر نیست .
کاملا موافقم .
همون که گفتید فرم مثل زمان مکان میمونه.
تو تیوال کمتر دیدم البته به نظر من کسی به این درستی مفهوم فرم رو درک کرده باشه ... شاید بهترین جایی که دیدم تعریف و شناخت فرم رو در برخی کتابهای حوزه‌ی ادبیات باشه ... بیشتر فکر میکنند که یه کسری حرکاتی که بلزیگران انجام میدن میشه فرم که البته شاید ناشی از معنیی باشه که واژه فرم به ذهن میاره و متن میشه محتوا ...ولی وقتی در حوزه ادبیات مخصوصا شعر فرم رو بشناسی چون دیگه حرکتی در کار نیست درک عمیقی از تعریف ... دیدن ادامه ›› فرم بدست میاری که تو سایر حوزه ها به کارت میاد . من اگر بخوام نظر خودم رو بگم حتی فرم و محتوا در هم تندیده هم نیستند بلکه انچه به عنوان محتوا می‌نامیم خود جزئی ، لایه ای از فرمه ... یک نمونه‌ی کامل ومثال زدنیش به نظر من ، اثار علی‌ حاتمیست . تو هر اثر علی حاتمی خودش و ناخوداگاهش نمایانه و علی الرغم زبان شاعرانه و متن به نظر من قویی که داره هیچ تفکیکی بین فرم و محتوا نمیتوتی بدی .کل اثره که داد می‌زنه این منم هنر علی حاتمی...
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
Ali
فرم چیزی جز خود اثر نیست . کاملا موافقم . همون که گفتید فرم مثل زمان مکان میمونه. تو تیوال کمتر دیدم البته به نظر من کسی به این درستی مفهوم فرم رو درک کرده باشه ... شاید بهترین جایی که ...
دقیقا با شما هم‌سو/هم‌نظرم. دوستان شکل رو با فرم یکی می‌گیرن شاید در واژه یکسان باشن ولی در مفهومِ هنر، زمین تا آسمون فرق می‌کنن.
درست حدس زدید: من از ادبیات اومدم و از شما چه پنهان که ادبیات رو به تئاتر و سینما ترجیح می‌دم.
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به‌سان رهنوردانی که در افسانه‌ها گویند،
گرفته کولبارِ زادِ ره بر دوش،
فشرده چوبدست خیزران در مشت،
گهی پرگوی و گه خاموش،
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می‌پویند، ما هم راه خود را می‌کنیم آغاز.
سه ره پیداست.
نوشته بر سر هریک به سنگ اندر،
حدیثی که‌ش نمی‌خوانی بر آن دیگر.
نخستین: راه نوش و راحت و شادی.
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی.
دو دیگر: راهِ نیمش ننگ، نیمش نام،
اگر سر بر کنی غوغا، وگر دم درکشی آرام.
سه دیگر: راه بی‌برگشت، بی‌فرجام.

چاووشی / مهدی اخوان ثالث
آقا جوانی ? تنها تنها؟! :(( ??‍♂️?‍♂️
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
محسن جوانی
من که اعلام عمومی کردم برادر اتفاقاً داشتم از تنهایی دق می‌کردم
من ندیدم ?واسه ما پیرمردا ی بی حواس باید یه اعلام خصوصی ریز هم می‌کردید :))
حالا نمایش دیگه ای دارین؟ :)
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
فرزاد جعفریان
من ندیدم ?واسه ما پیرمردا ی بی حواس باید یه اعلام خصوصی ریز هم می‌کردید :)) حالا نمایش دیگه ای دارین؟ :)
حق مثل همیشه با شماست
اینور سال نه
ولی نمایش بعدی قطعا در محضر حضرتتان خواهم بود
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
1. بالاخره با فیلمی از فرهادی مواجه شدم که اتفاق داستان رو از بیننده پنهان نمی‌کرد (تصادف زن در جدایی، تجاوز در فروشنده و...) و هرچه بود رو به ما نشون می‌داد.
2. فیلم یک جدیدی داره که برای من بیش از فوق‌العاده است: از همون خنده ابتدایی و ذوق‌زدگی بچه‌گانه‌اش موقع خروج از زندان تا در ادامه خجالت کشیدن‌هاش و ماخوذ به حیا بودنش و این حرف گوش کن بودنش که حاصل جبر زمانه است والا ژن عصبی ای داره که پسرش ادامه پیدا و کرده و هرازچندی از کنترلش خارج می‌شه. مردی که خودش رو ساده‌دلانه می‌سپاره به سیلاب حوادث و هرکس هرچی بهش می‌گه رو از سر سادگی تبدیل به نقشه زندگی‌اش می‌کنه. هرچی از "کارکتر" بودن جدیدی تو این فیلم بگم کمه و واقعاً فیلم رو یک‌تنه نگه داشته و جلو می‌بره.
3. دیگه باید بپذیریم سینمای فرهادی تمی‌ست دروغ و قضاوت و ریا (مثل رفاقت‌های کیمیایی و شورش ضدقهرمان‌هاش) و این به نظر صحیح بگیم این موضوع تکراریه و دیگه قابل ادامه دادن نیست: تا در دنیا دروغ هست و ریا این فیلم‌ها قابل ساختنه.
4. حرکت‌های اولیه که بعد از اون دیگه ادامه پیدا نکردن ولی برای من بدجوری اذیت کننده بود: تعقیب کارکترها در مسیرهای طولانی و بدون کات که نه تبدیل به فرم شده بود و نه کارکرد ویژه‌ای در فضاسازی.
5. عاشقانه زوج فیلم اما نقطه تعادل فیلم بود و تونسته بود: اینکه کسی پای کسی وایسه همونطور که اون دیگری پای عقده‌اش کاملاً درست و بجا نسشته بود.
درکل اینکه فیلمی بتونه استرس رو در من بیننده ایجاد کنه و با کارکترش همراه حتماً ارزش دیدن داره.
چه خوبه که آقای افشاریان "ارادت"ش رو صرفاً برای دوستداران نمایشش خرج می‌کنه.
بدانید و آگاه باشید که اگر از نمایش خوشتون نیومد ارادت و "دوست دارم"ی از طرف ایشان به شما ارائه نخواهد شد.
سروناز یکتا
من واقعا این رفتارها رو زورگویی به حساب میارم. اگه یکم فکر کنید به حرفی که دارید میزنید،متوجه میشید که دارید زور میگید. دارید میگید: تو باید به نظر من عکس‌العمل نشون بدی، نباید فقط طرفدار ...
من منظر شما رو متوجه شدم قصدم هم اصلاً این نیست که به کسی بگم چیکار کنه و نکنه.
فقط میخوام بهتون اطمینان بدم که اگر پلت فرمی به جز تیوال در حال حاضر وجود می‌داشت برای بلیط فروشی قطعاً دوستان از اون استفاده می‌کردن که مبادا حتا همین دو سه تا نظر مخالف هم از جلوی چشم‌شون رد بشه.
اینکه شما صرفاً هر کس نظر مثبت داره رو ببینی و کسی رو که نظر منفی داده بلکل نادیده بگیری حرکتی است غیرانسانی.
بنده نمی‌گم حتماً باید پاسخگوی انتقادات باشن یا یه چیزی بگن، نه، می‌گم رفتار متعادل با کلیه مخاطبان داشته باشن اگر میای نظرات رو می‌خونی و کامنت می‌دی وقتی نظر مخالف رو بی‌توجه ازش عبور می‌کنی داری به شکل مستتر بهش با بی‌توجهی توهین می‌کنی.
رفتار ایشون ناپسنده و بنده صرفاً جهت اطلاع افرادی که مثل من فکر می‌کنن و به قول شما زروگو هستن یک متن هشدارآمیز ارائه کردم.
۲۰ دی ۱۴۰۰
دقیقن من این نکته رو سال‌های پیش زیر برگه نمایش شرقی غمگین (فکر کنم) عنوان کردم و ایشون جواب دادن : همه رو میخونم
۲۰ دی ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لعنت به ترافیک.
بیش لعنت به ترافیک شب عید!
ترافیک وحشتناک باعث شد دیر برسیم و طبعاً اجرا رو از دست دادیم.
با توجه به ترافیک بسیار زیاد و غیرمعقول روزهای اخیر باتوجه محدودیت‌ها واقعاً زمان‌بندی کردن سخت شده و 99 رو با همون بازگشت غرورآفرین به پایان خواهیم برد.
اما نکته قابل توجه:
ما تقریباً ساعت 7 رسیدیم به سالن هم‌زمان با یه زوج دیگه. اونها در سالن رو باز کردن و رفتن داخل از سر کنجکاوی رفتم ببینم راه شون می‌دن داخل یا نه. در کمال تعجب مسئول سالن هیچ مقاوتی نکرد و فقط گفت گوشی‌هاتون رو سایلنت کنید و اولین ردیف رو برید بالا و هرجا جا بود بشینین. جدا از ادعای اون زوج که براشون ردیف یک رو خالی کردن، اصلاً متوجه این برخورد مسئول سالن نمی‌شم و وقتی مطمئن شدم که جدی جدی داره وسط اجرا ما رو راه می‌ده تو کج کردیم و برگشتیم.
باشد که یاد بگیریم به خودمون احترام بذاریم تا بقیه هم بهمون احترام بذارن.
ای بابا
من هی منتظر بودم یه آشنا بره ببینه این کارو!

ولی دم شما گرم واقعا
۰۵ اسفند ۱۳۹۹
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
تصحیح رو تصحیح می‌کنم:
همون لعنت به ترافیک.
اشاره مستقیمم به معادل نیست بلکه به مفهومه: منظور اشاره و لعن به آمد و شد نیست.
۰۶ اسفند ۱۳۹۹
محسن جوانی
شاید و حتماً اونها هم مشکلات خودشون رو دارن ولی با توجه به شرایط دیرتر از پنج و نیم نباید اجرایی باشه چون رسماً نه رسیدن ممکن می‌شه نه برگشتن مگر اینکه همه مول سید مهدی با موتور برن و بیان.
خطاب به آقای موسوی:
اینجا هم منظور از موتور، موتور خودرو یا موتور آب‌میوه‌گیری یا هر قسمت مولد نیروی دیگه‌ای نیست و منظور مفهوم موتور در وسائل نقلیه است: موتور سیکلت.
۰۶ اسفند ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک درام/ رُمنس که به تمام قواعد ژانر پایبنده.
برای کسانی که به نگاه آمریکایی به خانواده علاقه دارن می‌تونه جذاب باشه.
به طرز واضحی ادای دینی‌ست ... دیدن ادامه ›› به غرور و تعصبِ جین آستن با تلاشی به شدت شکست‌خورده برای فضاسازی تازه.
کارکتر عمه به لطف بازی همیشه رشک‌برانگیز مریل استریپ، نجات دهنده قایق به‌ گل نشسته فیلمه.
درکل: بسیار ضعیف
سپهر، نیلوفر ثانی، ابرشیر، پوریا صادقی و سیدمهدی این را خواندند
امیر مسعود این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره فیلم "جنایت بی‌دقت" آخرین ساخته شهرام مکری
به نظرم اون جرقه‌ای که توی "اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر" دیده شد و قبل از اون توی فیلم کوتاه‌هاش مکری نشون داده بود، توی "ماهی و گربه" به بلوغ و در "هجوم" به زایندگی رسید و نتیجتاً پروژه "فیلم لانگ‌تیک" به خونه آخر رسید. تا اینجا رو مکری خودش هم فهیمده و در فیلم جدیدش سعی کرده ازش عبور کنه ولی چیزی که هنور مکری توش گیر کرده و نتونسته ازش رها بشه "تدوین"ه.
تدوین صرفاً چسبوندن انتهای پلان قبلی به ابتدای پلان بعدی نیست و طبیعتاً کارگردانی که فیلم‌هاش رو لانگ‌تیک/پلان ـ سکانس، ساخته نمی‌تونه کارکرش رو فهم بکنه. نتیجه می‌شه یه فیلم اعصاب‌خوردکنِ الکی طولانیِ بی‌جهت و بی‌منطق به اسم: جنایت بی‌دقت.
اون چیزی که مهمه اینه که مکری روی موضوع درستی دست گذاشته و التهابی رو که نیاز زمانه بوده درست شناسایی کرده ولی بحث اصلی که نحوه ارائه باشه زیر لایه‌ی سنگین موضوع فیلم (آتش زدن سینما یا به قول داروخانه‌چی "آتش‌افروزی") گم شده.
هرچقدر در "ماهی و گربه" و "هجوم" این تکرارهای دوّار درست بود و به فیلم کمک می‌کرد که فضای رعب‌انگیزی داشته باشه (به‌ویژه در هجوم این تلاش برای پنهان‌کاری رو به درستی ارائه می‌کرد) در جنایت بی‌دقت این مورد به شدت تو ذوق می‌زنه و آزاردهنده شده و دیگه هیچ کارکردی نداره جز امضایی که به شدت تکراریه.
ایده‌های نخ‌نما شده‌ی فیلم‌درفیلم هم نجات‌دهنده نیست و صرفاً در ظاهر باقی می‌مونه.
شخصاً به شدت با "فرم" فیلم ... دیدن ادامه ›› مشکل داشتم و به نظرم ابداً در ایجاد "حس معین" در تماشاچی موفق نیست.
آوردن افرادی از زمان ماضی به حال با فصل مشترک اقدام خرابکارانه، به‌نظرم یه پلات کاردُرستِ شبه‌مالیخولیایی در حد "شریک جرم" جعفر مدرس صادقی نیاز داره که حتا فیلم‌نامه بهش نزدیک هم نمی‌شه.
آوردن کاراکتر‌های متعدد بدون کارکرد / رها کردن موضوع در فیلم جنایت بی‌دقت (فیلم در حال اکران در دل فیلم) / رفت و آمدهای بیهوده / عدم استفاده از داستانک‌های فرعی کاشته شده / ... و موارد متعدد دیگه که اساساً ایراد فیلم‌نامه است و هیچ‌کارکردی در موضوع نهایی فیلم نداره.
در نهایت وقشته مکری اصرار بر پیاده کردن تئوری‌های آندره بازن رو کنار بذاره و "فیلم" بسازه نه "نماد عینی".
جایی اکران شده فیلم؟
یا روی پلت فرم های آنلاین اومده؟
۱۸ بهمن ۱۳۹۹
سپهر
برای اکران ۳۵ دقیقه از فیلم رو حذف کردند!!!
آقا اشتباه شد یکی از دوستان فیلم رو دیده ۵ دقیقه حذف شده
۲۳ آذر ۱۴۰۰
سپهر
آقا اشتباه شد یکی از دوستان فیلم رو دیده ۵ دقیقه حذف شده
چه 5 چه 35 به نظرم فرقی نمی‌کنه خیلی بیش از این حرف‌ها زیادی داره
۲۹ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«دوستان، بله می‌خندید اما فراموش نکنید که دارید به خودتون می‌خندید!»
صحنه پایانی نمایش‌نامه بازرس نوشته گوگول
ما هروقت می خندیم داریم به خودمون می خندیم. و هر چی بیشتر با خودمون راحت باشیم، بیشتر به خودمون می خندیم. و هر چی بیشتر خودمون رو بشناسیم و سانسور نکنیم، چیزهای بیشتری برای این خنده پیدا میشه. در واقع همه ی این دنیا مضحک و خنده داره، فقط ما حاضر نیستیم بعضیش رو بپذیریم و بهش بخندیم.
۱۳ بهمن ۱۳۹۹
سیدمهدی
پوریاجان من حرفم درمورد نمایش گرکاس نبود، درمورد جمله نقل قول شده از نمایشنامه بازرس بود.
اقای جوانی پست رو زیر گرگاس ها نوشته بود. جواب منم به پستش با در نظر گرفتن نمایش بود. برداشتم این بود که شما هم در مورد نمایش نوشتی.
۱۳ بهمن ۱۳۹۹
سیدمهدی
من نمایشنامه بازرسو نخوندم ولی پوریا جان به نظرم منظور این جمله اینه که اتفاقا بعضی جاها نباید بخندیم، برعکس باید اعتراض کنیم، مبارزه کنیم. به زبان ساده وقتی میبینیم نابرابری و بی عدالتیه "از ...
سیدمهدی جان،
ما تا وقتی چیزی رو نفهمیم و درکش نکنیم، نمی تونیم بهش اعتراض کنیم. اعتراضمون فقط میشه غر زدن یا یکسری عکس العمل های هیجانی بی فایده. زیر اخرین پست از اقای متاجی کمی پذیرش و تغییر رو توضیح دادم.
ما اگه بدون هضم کردن و قلب کردن موضوعی باهاش مبارزه کنیم، عمل بیهوده س. برای نمونه اول باید بفهمیم بیعدالتی یعنی چی، از کجا میاد، هدفش چیه، ابعاد و مختصاتش چیه. تا بعد بتونیم جلوش وایسیم. اگه خشک و بی انعطاف و بی اطلاع بخوایم مقابله کنیم، نتیجه ای نمیگیرین. و خنده یکی از راه های صمیمی شدن و فهمیدن و قلب کردن چیزهاست.
به زبان دیگه، خنده مواجهه ی نهایی ما با اتفاقات یا موضوعات نیست. خنده شروع یه صمیمیته و صمیمیت درک میاره. و درک لازمه ی تغییره.
۱۴ بهمن ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از یکسال تئاتر
درسته که شرایط ما رو از دیدن علاقه‌مون محروم کرده ولی به قول سید مهدی قرار نیست که ما از استانداردهای خودمون کوتاه بیاییم.
نمایش نمایش مفرحی بود و بعضاً خنده‌دار و نیش وکنایه‌های مستقیم سیاسی و اجتماعی ولی برای من کافی نبود.
تلاش مستمر در پشت کار به شدت واضح بود و توان بدنی و بیان و سایر لوازم اجرا به شکل درست و دقیق بود.
ولی، کل کار کمبود داشت و من نتوستم به طور کامل باهاش ارتباط بگیرم:
دکور به شدت غیرمنطقی بود:
/ علت وجود سرسره به اون بلندی که خانم‌های بازیگر رو به شدت با مشکل مواجه می‌کرد اصلاً توجیهی نداشت،
// ارتفاع میز به عینه برای همه‌ی بازیگرها مناسب نبود (دیگه وارد بحث تکرار نماد و نمادسازی نمی‌شم که از نظر من بلکل بی‌معنیه)
/// کت‌واکی ... دیدن ادامه ›› که به محل نشستن تماشاچی اضافه شده بود عملاً بلااستفاده بود.
//// حضور بدون کارکرد ساعت.
حضور بازیگر (نقش رئیس جمهور) در میان تماشاچی‌ها (باز هم جدا از بحث نماد) صرفاً کارکرد استارتر خنده بود برای خنده گرفتن از تماشاچی‌ها (تو گویی ما نمی‌دونیم کجا باید بخندیم اون بهمون می‌گه بسیار بدتر از پخش صدای خنده روی سریال‌های کمدی آمریکایی)
و...
اما نمی‌شه گفت به دیدنش نمی‌ارزید: کربلایی‌زاده چندین پله ارتقاع داده خودش رو شرفی مثل همیشه از قابل قبول بالاتره، لحظات مفرح کم نداشت و پیچ داستانی باورپذیر دراومده بود.
به امید دیدار مجدد دوستان عزیز تیوالی و تداوم دیدن نمایش
خوشحال شدم از دیدنتون ♥️
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
سیدمهدی
ایشالا بزودی همه باهم ??
ایشالا
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
محسن جان، چند خطی زیر پست اقای تقی وند نوشتم. دوست داشتی بخون و باهام مخالفت کن ?
۱۳ بهمن ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک به قول جناب غیوری، یک کاربر تیوالی (نیلوفر (petty)) طبق معمول یک موضوع رو به شکل موقت مطرح کرد و یک دوست نادیده (محمد کارآمد (kara2)) در پاسخ به ایشون مطلب جالب و لینک جالب‌تری رو ارائه کردن که باعث شد یه بار دیگه به این موضوع به شکل بنیادین فکر کنم:
مجموعه مستندهایی BBC ارائه کرده که شامل مراحل مختلف رشد از تشکیل جنین تا تولد می‌شه و با فکت علمی و شواهد عینی (جا داره از هیوم نازنین تشکر بشه اینجا) نشون می‌ده که چطور آینده روانی یک فرد به دوران جنینی وابستگی مستقم داره.
ولی موضوعی که این نوشته‌ها باعث شد دوباره بهش فکر بکنم سال تولدمه: 1365.
من به واسطه‌ی اینکه در نیمه دوم سال به دنیا اومدم ولی شناسنامه‌ام رو در نیم‌سال اول گرفتن، با متولدین همون سال دوران مدرسه رو پشت سر گذاشتم و فکر می‌کردم همه‌چیز عادیه ولی وقتی سال اول دانشگاه رشته‌ام رو عوض کردم و رفتم یه رشته جدید متوجه رفتارهایی شدم به شدت برام عجیب بود: حالا من داشتم با متولدین 66 عموماً زندمانی می‌کردم. این مورد وقتی تشدید شد که یا بار دیگه من رشته عوض کردم و این بار با طیف گستره‌تری از متولدین سال‌های مختلف برخورد کردم.
پایان تحصیل لیسانس که به جهت فرار از سربازی به جای 4 سال 6 سال طول کشید با احتساب دو سال وقت تلف کردن تغییر رشته‌ها عملاً من رو از هم‌سالانم حدود 4 ... دیدن ادامه ›› سال جدا کرد.
در سال‌های مازاد تحصیل مشغول به کار شدم و دیدم که رفتارهای غریب و زاویه‌ها صرفاً مربوط به محیط دانشگاهی نیست و شامل تقریباً کل جامعه می‌شه.
اوج این موضوع خدمت نامقدس سربازی بود: وجود آدم‌هایی از تمام نقاط ایران با فرهنگ‌های مختلف و در سنین گوناگون از متولدین 1357 تا 1376!
در لینک ارسالی جناب کارآمد آمده که:
"نشانه‌های اختلال شخصیت ضد احتماعی
برخی از ویژگی‌ها و علائم افراد دارای این اختلال رفتاری شامل موارد زیر می‌باشد:
1. بی‌اهمیتی به درست و غلط
2. دروغ گفتن برای منافع شخصی و استفاده از دیگران
3. بی‌عاطفه بودن، بدبین بودن و بی‌احترامی به افراد
4. سوءاستفاده از زیبایی‌های ظاهری و اخلاقی برای فریب دیگران و سود و لذت شخصی
5. متکبر بودن و گستاخ بودن
6. احساس برتری نسبت به دیگران
7. مستبد و خودرأی بودن
8. مشکلات مکرر با قانون
9. انجام اعمال مجرمانه
10. تعرض به حقوق دیگران و تحدید آن‌ها
11. تحریک‌پذیری و شکست در رسیدن به اهداف
12. زود رنجی، خشونت و عصبانیت سریع
13. بی‌عاطفگی و عدم همدلی با افراد
14. عدم پشیمانی از آسیب رساندن به دیگران
15. ریسک‌پذیری غیرضروری
16. رفتارهای پر خطر، بدون توجه به امنیت خود و دیگران
17. ارتباط ضعیف با دیگران
18. عدم عاقبت‌اندیشی و نتایج منفی اعمال خود
19. درس نگرفتن از اشتباهات
20. عدم پذیرش مسئولیت و ناتوانی در کار کردن و مدیریت مسائل مالی
افراد و بزرگسالانی که دچار اختلال شخصیت ضداجتماعی هستند، پیش از رسیدن به سن پانزده سالگی، معمولاً نشانه‌هایی از اختلالات رفتاری از خود نشان می‌دهند. این اختلالات می تواند مشکلات رفتاری جدی و دائمی به‌وجود آورد مانند:
خشونت علیه انسان‌ها و حیوانات / آسیب به اموال عمومی / فریبکاری / دزدی / نقض شدید قوانین"
اگر بزرگ‌نمایی نباشه از 20 مورد بالا دست‌کم 15 مورد رو در خودم می‌بینم. تلاش بسیاری کردم بروز این مسائل رو در مراودات کنترل کنم، ولی نهادینه شدن این موضوعات یک بحثی جداگانه است.
اما موضوعی که به شدت برای من ملموسه زندگی کردن با متولدین 65: کسانی که به‌شدت "غیرعادی" هستند، افرادی نظم‌گریز، دچار رفتارهای هیجانی، جامعه‌ستیز و...
حالا سؤالم از دوستان اینه:
من نمی‌دونم چه اتفاقی در کائنات رخ داده که در این سال این حجم از افراد نابهنجار در این قسمت کره خاکی قابل رؤیت شدن ولی تقصیر منِ نوعی چیه که با این موضوع غیرنرمال متولد شدم؟ چه کار باید بکنم که متوجه این موضوع که شماها طبیعی هستید و من غیرطبیعی نمی‌شم؟
برای روشن‌تر کردن: شما اگر چشم نرمالی داشته باشید می‌تونید رنگ‌های منطبق رو به‌درستی تشخیص بدید ولی کسی که انواع کوررنگی رو داره تا زمانی که تست نداده متوجه این موضوع نمی‌شه (مثال سینمایی: برادر دختر بچه در Little Miss Sunshine).
اینکه من چطوری متوجه شدم من اوکی نیستم و بقیه اوکی هستن خودش قصه پرغصه‌ایه.
محسن جان، سلام و ارادت
از اونجایی که قبلا چند بار بهم گفتی میتونم باهات راحت باشم، منم راحت حرفم رو میزنم.
متنت رو با دقت خوندم و کیف کردم. اما هر چی متن رو دوست داشتم، سوالت رو دوست نداشتم. به نظرم گاز بی صدای معده ناله اومد ?
اگه میخوای کل کاینات و جامعه و همه ی عوامل بیرونی رو مقصر شرایط زندگیت بدونی. من اصلا این رو نیستم. به نظرم هر کدوم ما ویژگی های منحصر به فردی داریم که با عده ای مشابهه و با باقی، متفاوته. اینکه یه عده ی زیادی ویژگی های مشابه بیشتری با هم دارن، اون هم طبیعیه. میشه همون نمودار نرمال که معمولا ۸۰% افراد یک جامعه رو شامل میشه. این به این معنی نیست که اون ۸۰% با ویژگی های نرمال بوجود اومدن، نه. به این معنیه که ... دیدن ادامه ›› ۸۰% افراد این ویژگی ها بطور مشترک دارن. نرمالی وجود نداره، تشابهات نرمال رو بوجود آورده. امیدوارم تونسته باشم منظورم رو بیان کنم. البته همون ۸۰% هم ویژگیهای غیرمشابه با هم دارن.
همه ی اینها رو گفتم که بگم هممون تنها و فرد هستیم. این نرمال ها برای سهولت اندازه گیری بوجود اومده و ارزش دیگه ای هم نداره. تک تک ما برای تجربه ی خوشبختی، نیاز به تلاش داریم، تلاش زیاد، خیلی زیاد، خیلی خیلی زیاد. برداشتم اینه که متفاوت بودنت با نرم جامعه، مانع احساس راحتی و خوشبختیت شده. اون اینفوتینمنت(۱) های بی بی سی هم جنبه سرگرمی داری و هیچ ارزش علمی نداره. در واقع همه ی اونچه به عنوان مستند و داکیومنتری بهمون میدن، مهندسی شده س و از واقعیت دوره. می تونه ایده بده‌ولی نمیتونه به عنوان واقعیتِ مستند بهش ارج داده بشه. مثل خشونت بین حیوانات که تا همین اواخر سانسور میشد و هنوزم میشه. و باعث شده خیلی ها فکر کنن حیوانات در صلح و صفا و بدون غرض و مرض زندگی می کنن. و حسرت زندگی اونها رو بخورن.
در نهایت اینکه ما یه سری ویژگی داریم و یه سری شرایط محیطی. یه مدتم زمان داریم. و دیگر هیچ. این تمام چیزیه که داریم. کل ورق هایی که دیلر بهمون داده همینه. حالا تو اون فرصت، باید دید با دستی که داریم می تونیم چه کنیم و جه چیزهایی رو تجربه کنیم. لذت؟ خوشبختی؟ حسرت؟ نشئگی؟ خشم؟ چی؟ این اما دست ماست.

____________
(1)infotainment - واژه ای که اولین بار توسط بی بی سی ارائه شد و به معنی تولید مستندهای لذت بخشه تا اطلاعات رو جوری ارائه بدن که در قالب لذت، مطالبی که میخوان رو به عنوان واقعیت به خورد مردم بدن.
(2)dealer - کارت پخش کن بازی
۲۰ دی ۱۳۹۹
محمد کارآمد
http://sabzosalem.com/%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%AF-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%B2%DB%8C--%D8%B3%D8%A7%DB%8C%DA%A9%D9%88%D9%BE%D8%AA--%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85%D8%9F/59 دوستان ...
محمد جان، چه خوب که این رو گذاشتی. سپاس.
از وقتی این پست محسن جوانی رو خوندم، کوشه ی ذهنم رو درگیر کرده. و اینکه هیچ وقت به این شکل باهاش مواجه نشده بودم واطلاعات خیلی کمی از وجود همچین موضوعی داشتم.
اگه این تست معتبر باشه، من:
"بدون جامعه ستیزی" امتیاز شما در این آزمون نشان میدهد که بطور کلی فرد جامعه ستیزی نیستید.
۲۲ دی ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
La Haine
نفرت
سیدمهدی و میم این را دوست دارند
نکته مثبتش اینه که باعث شده میزان بیننده های نفرت بالا بره
۱۳ دی ۱۳۹۹
7 جولای
نکته مثبتش اینه که باعث شده میزان بیننده های نفرت بالا بره
اره دمش گرم برای بار سوم دیدم فیلم رو و واقعاً لذت بردم
۱۳ دی ۱۳۹۹
خب خداروشکر نفرت رو قبلا دیده ام و حالشو بردم پس نیازی به قورباغه بازی نیست
۱۴ دی ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برایان مگی:
این رهیافت او را به ایجاد چیزی برانگیخت که بعدها به «دو شاخه هیوم» (Hume’s Fork) معروف شد. به عقیده‌ی او هروقت شما به‌هر مجموعه‌ای از تصورات به‌نظر نقادی نگاه کنید، باید دو سؤال بزرگ از خودتان بکنید:
۱. «آیا این تصورات مربوط به امور واقع است؟ و اگر اینطور است، آیا بر مشاهده و تجربه استوار است؟»
۲. «آیا مربوط به نسبت بین تصورات، مثلاً در ریاضیات یا منطق، است؟»
اگر جواب هر دو سؤال «نه» باشد، هیوم می‌گوید بیندازیدش در آتش چون ممکن است چیزی جز سفسطه و اوهام دربر داشته باشد.
هیوم عجیب می‌توانست آشغال‌ها و مزخرفات را نه تنها در فلسفه و سیاست، بلکه همچنین در دین و هر زمینه‌ی دیگری از سر راه پاک کند.

فلاسفه بزرگ - آشنایی با فلسفه غرب/ براین مگی/ عزت‌الله فولادوند/ خوارزمی/ ص ۲۴۷و۸
امیرخان که اومدن، ما افتادیم تو سرازیری. البت، آدم باس بگه: ضرر از مایه که نه، ضرر از نفع. من و این اصغر خدابیامرز، شوهر سابق این زیباخانوم، برا خودمون طرح‌و برنامه‌ای داشتیم خبر مرگ‌مون. حساب‌کتاب‌مونم، خداوکیلی، عین آیینه شفاف. یعنی جنس‌و، پشمو، من جور بکنم، اکبر، بافت و ریست‌شم دست اصغر. ماهم شیتیل‌مونو برمی‌داشتیم از رو جنس. تا اینکه اصغر خدابیامرز عمرشو داد به شما. هرچی خاک اونه باقی عمر شما باشه. امیرخان که اومدن ما یه شریک ونک به بالا پیدا کرده بودم. یه شریک ونک به بالا که کسرشأن‌شون بود نشست‌وبرخاست با ما. که دستک و دنبک و قل و منتقلو همه رو جیدیدتر کردن، خریدشونم حکایت شب جمعه و دادن غریبون. حکماً، دست خر کوتاه کرده بودن از اموال بیت‌المردم. اینجا بود که می‌گم افتادیم تو سرازیری.
از اون فیلم‌ها بود که معلوم بود نمی‌خواسته پول بازیگر بده و یه جورایی مشارکتی ساخته شده و دقیقاً از همین‌جا لطمه خورده (نچسبی مصفا).
اون چیزی که توی فیلم‌نامه کاشته شده (خواستن ، توانستن است) کاش روی کارگردان هم اثر گذاشته بود و با اعتماد به نفس کار می‌کرد.
ساختن کاراکترِ زنِ سخت‌جان فقط با صورت سنگی و بی آرایش به دست نمی‌یاد. و اون روحیه جنگندگی برای ادامه "بقا" به عنوان یک موجوده زاینده لق می‌زد.
درکل ولی فیلم قابل دیدنی بود و من به شخصه بدم نیومد.
با اندکی ارفاق 4 از 5 (به خاطر ساختن "کاراکتر" زن کارگر بچه‌دار / سکانس تخلیه ماهی‌های آکواریوم توسط شخصت اصلی زن)
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به جرأت می‌تونم بگم جزو 10 تا فیلم تأثیرگذار روی من بود.
خیلی دوست داشتم و هنوز هم دارم بهش فکر می‌کنم (بعد از یک هفته).
اگر اسم کارگردان رو می‌زدن "لینچ" این فیلم تا الان ترکونده بود مجالس انتلکتوال‌ها رو (جدا از اینکه هنوز هم بهترین فیلم عمرم رو Inland Epmire می‌دونم).

پی‌نوشت:
لذت مضاعف : خوندن نقد مفصل آقای بهکام
حتما بزودی خواهم دید، اسمش و خلاصه داستان و تعاریف شما بدجوری وسوسه کننده است ، ممنون بخاطر معرفی، فکر کنم خیلی دوست داشته باشم و حسابی کیف کنم، بازم ممنون

پ ن: همین الان از پای فیلم ایثار تارکوفسکی بلند شدم و گیج و مبهوتم ، چقدر دیدن فیلم خوب لذت بخشه خداروشکر کرونا هرکاری کرد ، جلوی دیدن فیلم و کتاب خواندن رو نتونسته بگیره
۱۹ آبان ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"داستان خوب یعنی وقایع معمولیِ زندگی آدم‌های غیرمعمولی یا وقایع غیرمعمولیِ زندگی آدم‌های معمولی.
اگر می‌خواستم وقایع معمولی زندگی آدم‌های معمولی رو بخونم، می‌رفتم دفترچه خاطرات خودم رو می‌خوندم."
محمدحسن شهسواری
چقدر درست تعریف کرده داستان رو...
۰۷ آبان ۱۳۹۹
امپرسیونیست
چه خوب گفته . البته فکر کنم کسانی مثل آلیس مونرو یا کراوس و ... مثالِ نقضِ این روایت باشن . اما در کل واقعن همینه و اونچه مخاطبو به وجد میاره دقیقن همینیه که گفته
درود
قبول دارم ؛ ولی مونرو ها و دیگران «روایت» خوبی دارن که تکنیکالی با «داستان» فرق داره.
۰۸ آبان ۱۳۹۹
محسن جوانی
درود قبول دارم ؛ ولی مونرو ها و دیگران «روایت» خوبی دارن که تکنیکالی با «داستان» فرق داره.
دقیییقن
۰۸ آبان ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این دیگه چی بود خدایا؟
ماقبل ایده حتا.
پوووووووووووووفففف
از بازیگرهاش میتونستید حدس بزنید
۱۲ مهر ۱۳۹۹
celine
از بازیگرهاش میتونستید حدس بزنید
خواستم به کارگردانش یه آوانس بدم که کلاً اوت شد.
۱۲ مهر ۱۳۹۹
رویا
??? یه کاری میکنن آخرش به سریالهای ترکیه ای پناه ببریم
حداقل یه دکور و لباس خوب میبینیم.
۱۳ مهر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید