در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محسن جوانی درباره نمایش ارور ۴۰۴: error404 به نظرم تلاشی بود برای اجرایی تام و تمامِ مؤلفه‌های پست مدرن.
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:44:57
error404 به نظرم تلاشی بود برای اجرایی تام و تمامِ مؤلفه‌های پست مدرن.
مثلاً دیوید لاج عناصر پست مدرن رو اینطور برمی‌شماره:
1. تناقض (هر قطعه، قطعه بعدى را نقض مى‏کند)
2. عدم‏ انسجام و تناقض که نمودش را در فاشیسم‏‌گراهاى بشردوست می‌‏بینم
3. فقدان قاعده (وجود تصادف) و مطرح شدن امر پوچ
4. افراط‌گرایى و زیاده‌‏روى
5. اتصال کوتاه (پرش از امرى به امرى دیگر، تقاطع موضوع با موضوعى دیگر ـ short circuit)
نتیجتاً واضحه که با نمایشی "پست مدرن" طرفیم ولی موضوع این نیست که ما تئوری‌ها رو تبدیل به اجرا کنیم یا لااقل برای من این نیست. ... دیدن ادامه ›› اونچه که برای من به عنوان بیننده/خواننده مهمه اینه که نویسنده/کارگردان این تئوری را رو فهم کرده باشی و حالا داستانی/طرحی در ذهن داری که به غیرازاین نشه بیانش کرد که به نظر error404 صرفاً کوششی بود سخت در جهت عکس (از تئوری به داستان) که نمی‌تونست حاصل فاهمه / زیست باشه چرا که مدرنیتی نیازست که از پس آن به پست مدرنی برسیم.
error404 بر خلاف دوستان که عقیده داشتن "فرم" خالص بود به نظر تماماً shape (شکل) بود و هرچند تلاش زیادی پشتش بود ولی به فرم نمی‌رسید: اینکه ما فریاد بزنیم و بدوـ بدو بکنیم نمی‌دهد حس تشویش. اینکه ما سیاه بپوشیم و نگاه مستقیم بکنیم به تماشاچی نمی‌دهد نظارت. اینها صورت کاره، ای‌بسا نویز‌هایی که از بلندگو پخش می‌شد یا دادن/ گرفتن نور روی تماشاچی می‌تونست حرکت رو به فرم نزدیک کنه ولی توی شلختگی و نابسامانی و بمباران ایده گم شده بود.
اما آنچه که من دیدم:
ابتدا بگم که من "نماد" با مفهوم بیرون اثر رو نمی‌فهمم مثلاً اینکه بگیم درخت در صحنه "نماد" ایستادگیه و از پیش قرارداد شده کاملاً به نظرم غلطه و اگر قرار درخت "نماد" ایستادگی باشه باید تو نمایش ساخته بشه و به من منتقل بشه نتیجتاً هیچ‌کدوم از عناصری در صحنه بودن برای من نه نماد بودن و نه تبدیل به نماد شدن. پس دلقک، مرد زن پوش و شخص ساندویچ‌خور و دیگرانی طرفیم که در واقع نقش اکسسوار رو داشتن.
صحنه که برخلاف سایر نمایش‌ها از درب ورودی شروع می‌شد (پایان پله‌ها ورودی شروع صحنه نمایش بود نه بلک‌باکس) که طبیعتاً سکوی تماشاچیان هم به طور فیزیکال دربر می‌گرفت. صحنه پیش روی تماشاچی اما در انتها به دیواری فنسی ختم می‌شد و در پشتش پرده‌ای که تصاویری روی آن پخش می‌شد که درحین اجرا در حال وقوع بودند. حد فاصل فنس تا سکوی تماشاچیان با 4 خط تقسم شده بود که تا دیواره‌های کناری امتداد نداشت و عملاً تلاقی خط با دیوار‌های کناری "خارج" صحنه به حساب می‌آمد.
نمایش با ورود بازیگری که در تلاش است که خودش را به اجرا برساند از نزدیک‌ترین خط به سکوی تماشاچیان شروع می‌شود (جدا از اکت‌های حین ورود) و در ادامه آنچه که اتفاق می‌افتد و در واقع "اجرا"ست در خط میانی صحنه اتفاق می‌افتد. هرآنچه که خارج از خط وسط اتفاق می‌افتد یا اتد است یا تلاشی ذهنی/عملی برای اجرای ایده.
در ادامه با چند دسته طرفیم:
- سیاه‌پوشان که در واقع واحد نظارت هستند و خودشان به گروه‌های مختلفی قابل تقسیم هستن: کسانی که گوشه‌ای نشستن و صرفاً قصد خوردن نان خودشان را دارند، کسانی که منفعل و صرفاً تکرارکننده دستوراتند، کسانی که سعی می‌کنند جلودار و تربیون‌دار باشند و... درست همانند طیف افرادی که در حال حاضر نقش نظارت رو در عالم واقع به عهده دارند.
- اجراکنندگان که در واقع بازیگران نقش‌ها هستند که خودشون به گروه‌های مختلفی قابل تقسیم هستن: کسانی که با سخت کوشی قصد دارند حق‌شون رو بگیرن، اونهایی که می‌ترسن نقششون رو بدزدن، اونهایی که چشم‌شون رو بستن و هرچی بهشون بگن اجرا می‌کنن، اونهایی که تئاتر رو سکویی برای رسیدن به سینما می‌دونن و...
- دوربین به دست که درواقع تعیین کننده حدوده: که می‌تونه هم قانون‌گذار باشه هم پاپاراتزی هم کارگردان و...
در اجرا اما در پرده‌های گوناگون برخوردهای متتعدد رو بین این دسته‌ها می‌بینیم و اونچه که مسلمه اینه که از نظر سیاه‌پوشان اونچه بهش مجوزدادن عیناً اجرا نمی‌شه و از نظر اجراکنندگان اونچه که در ذهن داشتن هیچ‌وقت اجرا نمی‌شه اینه که در نهایت هرچی که در وسط اجرا می‌شه نسخه اصلی نخواهد بود.
اونچه که بیشتر تو ذهن من مونده تعیین قاب و نحوه عملی بود که دورین ‌به‌دست داشت و در واقع پشت صحنه (منظور پشت صحنه عامه نه پشت صحنه در حال اجرا ـ یا با تعبیری سیاست‌های جاری) از طریق همین دوربین می‌دیدم آنچه در پشت صحنه در حال اتفاق است تصویری مخدوش از اصل واقعی یا آنچه که واحد ناظر دوست دارد از واقعیت عرضه کند است. دوربین‌بهدست به‌واسطه همین دوربین به قدری قدرت دارد که می‌تواند تعیین کند حتا بازیگران و دیگران دقیقاً چه چیزی را اجرا کنند (از خم کردن تا مرز نهایت تا عدم مجوز به نگاه کردن پشت سر و...) هرچند که اختیار از آنها سلب نشده و می‌توانند چیزی غیرازآن را اجرا کنند. دوربین به دست به خصوصی‌ترین کارهای افراد هم کار دارد و از آنها استفاد می‌کند (صحنه گاوچران و...). دوربین‌به‌دست خطوط صحنه را بهم می‌زند و صحنه کوچک و تریبون کوتاه خودش را می‌سازد و این افراد دیگر هستند که تن به قرارگرفتن در این بازی جدید می‌دهند یا نمی‌دهند (بسیاز زیاد شبیه داستان اکران فیلم مهرجویی است این قسمت).
آنچه که در صحنه اتفاق می‌افتد مجموعه‌ای از ایده‌ها و افکار و اجراهایی است که نظارت شده‌اند، تکه تکه شده اند، و قسمتی از هر کدام در این دور تاریخی مانده و افرادی که زمانی پوزسیون بودن اپوزسیون می‌شوند و کسانی که همچنان در مقابل این نظارت مقاومت می‌کنند یا با فرار در صحنه یا با خروج از صحنه (مثال تقوایی ـ بیضایی).
قفسه‌ای که در واقع جای زونکن است پس از اینکه کارش که محدود کردن است را انجام می‌دهد، به پشت صحنه می‌رود و همیشه در تصاویر هست ولی انگار دیگر قابل اعتنا نیست. مثل آنچه که بر صحنه رفت و در پشت صحنه با بازی‌ای دیگر بایگانی شد.
پشت صحنه محل مجادله رجل هم هست کسانی که دعوا می‌کنند تا کنترل پشت صحنه را در اختیار بگیرند.
فنس اما اسارتی است که برای رسیدن به تصویر باید به آن تن داد.
کفش‌های لنگه به لنگه نمایش تضاد آنچه هست و آنچه می‌شود است.
وقتی سیاه پوشان یاری را از دست می‌دهند "بوکسور جوان" وارد می‌شود (به نظرم به شدت واضحه منظور چیه)
خیلی‌های دیگه هست که واقعاً در کلیت به نظرم چیزی رو اضافه نمی‌کنه و صورت‌های تصویری همون کلیاته.
در کل error404 برای من تلاشی بود در جهت نمایش سانسور و آنچه که برسر هنرمند می‌آورد که همانند رسوبات در نهاد وجودی باقی می‌مانند و همانند مذهب که در ساختار ما نفوذ کرده در مغز و ناخودآگاه ما ریشه می‌دوانه و بدیهی است که زندان‌بان همیشه در زندان است و زندانی روزی رها خواهد شد.
از نوشته‌های دوستان تیوالی لذت مضاعف بردم و دستمریزاد و خسته نباشید می‌گم به کل تیم اجرا.
خیلی طولانی شد تازه نصفشم ننوشتم و حالا اگر فرصت شد تو کامنت‌ها راجع‌ بهش بیشتر توضیح می‌دم.
نمایش رو ندیدم متاسفانه
اما با خواندن یادداشت شما به اندازه فهم یک نمایش کیف کردم
فقط خوندم و خوندم و فهمیدم چقدر باید بخونم تا بفهمم، چقدر هنوز به مطالعه نیاز دارم و چقدر کم میدونم، واقعا ممنون، کلی تایتل برای مطالعه در اختیارم گذاشتید♥
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
محسن جوانی
اتفاقاً به نظرم داشت به شدت رادیکال‌زدایی می‌کرد! فرم چیزی جز خود اثر نیست که برادر؛ موجودی بیرون اثر وجود نداره اصلاً. من اصلاً فکر نمی‌کنم این سبک اجرا دنبال این باشه که مخاطب گم نشه، اتفاقاً ...
فرم چیزی جز خود اثر نیست .
کاملا موافقم .
همون که گفتید فرم مثل زمان مکان میمونه.
تو تیوال کمتر دیدم البته به نظر من کسی به این درستی مفهوم فرم رو درک کرده باشه ... شاید بهترین جایی که دیدم تعریف و شناخت فرم رو در برخی کتابهای حوزه‌ی ادبیات باشه ... بیشتر فکر میکنند که یه کسری حرکاتی که بلزیگران انجام میدن میشه فرم که البته شاید ناشی از معنیی باشه که واژه فرم به ذهن میاره و متن میشه محتوا ...ولی وقتی در حوزه ادبیات مخصوصا شعر فرم رو بشناسی چون دیگه حرکتی در کار نیست درک عمیقی از تعریف ... دیدن ادامه ›› فرم بدست میاری که تو سایر حوزه ها به کارت میاد . من اگر بخوام نظر خودم رو بگم حتی فرم و محتوا در هم تندیده هم نیستند بلکه انچه به عنوان محتوا می‌نامیم خود جزئی ، لایه ای از فرمه ... یک نمونه‌ی کامل ومثال زدنیش به نظر من ، اثار علی‌ حاتمیست . تو هر اثر علی حاتمی خودش و ناخوداگاهش نمایانه و علی الرغم زبان شاعرانه و متن به نظر من قویی که داره هیچ تفکیکی بین فرم و محتوا نمیتوتی بدی .کل اثره که داد می‌زنه این منم هنر علی حاتمی...
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
Ali
فرم چیزی جز خود اثر نیست . کاملا موافقم . همون که گفتید فرم مثل زمان مکان میمونه. تو تیوال کمتر دیدم البته به نظر من کسی به این درستی مفهوم فرم رو درک کرده باشه ... شاید بهترین جایی که ...
دقیقا با شما هم‌سو/هم‌نظرم. دوستان شکل رو با فرم یکی می‌گیرن شاید در واژه یکسان باشن ولی در مفهومِ هنر، زمین تا آسمون فرق می‌کنن.
درست حدس زدید: من از ادبیات اومدم و از شما چه پنهان که ادبیات رو به تئاتر و سینما ترجیح می‌دم.
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید