در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حسین ابراهیم نیا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:08:38
 

فعال هنری

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به مدت یک ساعت خاموشت میکنند و در پس لایه های عجیب با حسی نایاب کم‌کم بیدارت میکنند .
یکی از آنها نوستالژی هایی را برای من می آفریند که به یقیین خیلی از ملاقات دوباره آنها به وجد آمده ام.
اما طولی نمیکشد که درگیر زنی میشوم که بسیار زیباست. او باهوش است . او نگاهش همواره در پی عملی است .کوشا است اما در دنیای کوچکی گیر افتاده که به آن میگویند وفاداری ! اه که چقدر ناشایست است این نوع حس.
گروهی فریاد سر میدهند : دوستم داشته باش.
گروهی دیگر ؛ دوستم نداشته باش .
اما آخرین گروه که نگون‌بخت ترینشان هستند میگویند : دوستم نداشته باش اما به من وفادار بمان. «آلبر کامو»
به گمانم کمتر کسی نسبت به این اثر اشکی از چشمش سرازیر شود ؛ زیرا هنوز برای درک ماورای آنها ، اتفاق هایشان نا آشنا هستند و فقط ... دیدن ادامه ›› میخندانند.
میشود درد هارا کمتر کنید؟ اخر از خنده دارم میمیرم!
درک عمیق خزعبلات گاد و تخیل تک تک لحظات دروغین، تمام دوستانه مرا به قهقرا برد.
دنیای نویسنده دوستانه بود و دنیای کارگردان هولناک.
در میزانسن های تکرار و تقلید در پس هر حسی، ترس دنباله و تکمیل کننده اش بود.
تا حد زیادی مطمئنم کارگردان ، دنیای متفاوتی را در سرش دارد.
به هر حال...
کار را دوست داشتم.
متین چدن (matinchodan)
من همواره بر وفادار بودن خود پافشاری می‌کردم،‌ درعین حالی که اعتقاد داشتم که از میان افرادی که دوستشان دارم نمی توانم کسی‌را نام ببرم که به او خیانت نکرده باشم.
۰۶ اسفند ۱۴۰۰
متین چدن
من همواره بر وفادار بودن خود پافشاری می‌کردم،‌ درعین حالی که اعتقاد داشتم که از میان افرادی که دوستشان دارم نمی توانم کسی‌را نام ببرم که به او خیانت نکرده باشم.
سپاس بازیگر توانا
۰۸ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با شعری از استاد شهریار شروع میکنم.
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی
تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی
قبل دیدن کار تِرَک های empyrium را گوش میکردم حال اثر را برایم چندین برابر کرد.
به محض ورود به راه روی تاریک اثر احساس کردم روح من در تمامی صحنه به پرواز درآمد .
به گمانم روح من اثر را میشناخت یا شاید میدانست با چه چیزی همراه است.
رها شدن در این اثر دشوار است .
من در این اثر گم شدم و ای کاش میتوانستم ... دیدن ادامه ›› راه را پیدا کنم اما هر طرف را که نگاه میکردم اتاقم را میدیدم ، خودم را میدیدم ، خاطراتم را میدیدم و تنهایی.
هر صدایی که میشنیدم مرا به سویی می انداخت و طرد میکرد و تنها چیزی که برای تلافی کردن در چنته داشتم قطرات اشکی بود که ناخودآگاه حواله موقعیت میکردم.
اشاره کنم به لارس اسوندسن که همراه همیشگی من بوده :
احساس تنهایی را نمی‌توان از روی شمار افرادی که شخص را احاطه کرده‌اند حدس زد، بلکه بیشتر باید در این زمینه توجه را معطوفِ این مسئله کرد که آیا تعاملات اجتماعی شخص، نیاز او به پیوند با دیگران را ارضاء می‌کند یا نه . یعنی آیا شخص تعاملات اجتماعی‌اش را معنادار می‌پندارد یا نه.
آه... من کی بزرگ شدم.
چه فکر میکردم و چه شد. من هم نفهمیدم کی این شد و اینجا نشستم. شاید حماقت بود . شاید قسمت بود . شاید بدشانس بودم یا شایدم مرا به اینجا کشاندند اما هر چه که بود اینگونه حقم نبود.
علی کوچولو
من تورا نفهمیدمت و گریه کردم ولی میدانم تو مرا فهمیدی و گریه کردی. تو مرا به انفرادی دعوت کردی اما خودت در انفرادی بودی . معنای از هم گسیختگی را برای اصالت خویش فهمیدی و باز در دام افتادی .
درباره دخترت نمیدانی درست بود یا نبود اما میدانی درباره خودت تا حد زیادی درست نبود .
به هرحال...
چه دردناک است که نمیتوانم افکارم را رها کنم ، درد هایم را ، حماقتم را ، تردید هایم را ، تعصباتم را ، ارزش هایم را و_ عشقم را...
اوه راستی باید به تو بگویم که منم کمی از تو ندارم ای همدرد.
تنها فرق میان من تو دیواریست که بین ما کشیده شده .
من دیدم که نمیشود در انفرادی خویش تنها ماند . حسش کردم و حتی فهمیدم نه تنها نمیشود در آن ماند بلکه حتی خیلی ها میترسند لحظه ای وارد آن شوند گویا هیچکس و هیچ چیز هولناک تر از انفرادی آنها نیست.
راستی علی کی بزرگ شدی و کی این همه درد را متحمل شدی؟ آه یادم آمد تو به من گفتی اما داشتم فراموش میکردم پس من دوباره چشمانم را میبندم. حداقل تصور میکنم که نبودم و لحظه ای در انفرادی اول خودم خلوت میکنم .
برمیگردم به سیاهی که دردناک اما لذت بخش است.
به هر حال ...
کمی فاصله بگیرم و بگویم که کار را دوست داشتم .
سجاد افشاریان (sajadafsharian)
ارادت???
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
لذت بردم، مشتاقانه منتظر روز اجرا هستم
۲۱ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رها باش . رها باش تا غرق شوی . غرق شوی در این اتمسفر . اتمسفری که زاده میشود . خلقت میکند و به تو نفس کشیدن ، حرف زدن ، ایستادن ، راه رفتن ، غرور ، حسادت ، تحقیر ، تمسخر و حق انتخاب یاد میدهد و در نهایت مرگ را .
درباره حماقت در نوشته ای دیگر به یاد دارم نوشتم اما باز باید نوشت مسئله ای پیش پا افتاده ای نیست .
حماقت از همان دوره کودکی به بیشترین شکل ممکن در من شکل میگیرد و من تره های زیادی برای خیلی چیز ها خرد میکنم . گریه میکنم و هرچیزی که نسبت به ارزش های من جذاب باشند را میخواهم .
و باز هم تره خرد میکنم. ادیپ گریبانم را میگیرد و به جستجوی توجه میروم اما از کسی که باید توجه دریافت کنم طرد شده به هر دلیلی و تکرار میکنم به هر دلیلی ، اما با توجه به غریزه انتقامی که همراه من سنش زیاد میشود به سمت دیگری برای دریافت توجه میروم و شاید حتی طرد کرده را آزار هم بدهم!
We need to talk about Kevin (اثباتی بر بخشی از نمایش و این یادداشت)
آنیمایی که هر لحظه و هر زمان با من رشد میکند. طغیان میکند ، آرام میشود و نفس نفسی میزند و بعد با یک حجم ه سرکوب خودآگاه به آن قسمت هایی که معمولا یادآوریشان حتی برای خودم هم آزاردهنده است له میشوند.
اما باز طغیان میکنند تا زمانی که در انقلاب بوی فلافل می آید یا شایدم در ولیعصر ... نمیدانم!
همزمان ... دیدن ادامه ›› که همانند روحی سرگردان در صحنه میچرخم متوجه میشوم حس نمایش درون من شکل میگیرد و تمامی احساسات کاراکتر ها در تخیل من زنده و به صدا در می‌آیند . در من به صورت فریاد که اجازه اش قبلا صادر شد و در دیگری با صحبت کردن راجب کافه بعد نمایش !
به هر حال ...
هر چه میگذرد نه تنها زندگی را نمیفهمم بلکه تره های بیشتری خرد کرده ام و حماقتم سر به فلک کشیده .
به گمانم حس کنم در ماورای مرگ چیزی جز سیاهی نیست و همیشه در توجیه آن بودم .
بی تامل از آنکه من _ معنای مرگ بودم .
به هر حال ...
اثری که چهارشنبه برایم تلخ بود پنجشنبه برایم شادکامی داشت .
کار را دوست داشتم.
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
مواجهه شما با اثر و بروزش در کلمات خیلی جذابه..
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
خریدار
حسین ابراهیم نیا (hosseinniya)
نیلوفر ثانی
مواجهه شما با اثر و بروزش در کلمات خیلی جذابه..
?
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

موسیقی
تئاتر