الیور تویست : حسین پارسایی
«چنین به سردی بر سرخی شفق منگر »
سمیرامیس بابایی
ماهنامه دنیای تصویر
چارلز دیکنز داستان نام آشنایی به نام الیور تویست دارد که هر یک از ما اگر کتابش را نخوانده باشیم، دست کم یک بار هم شده قصه آن به گوشمان خورده است .می دانیم الیور پسرک یتیمی است که در نوانخانه او را به خاطر درخواست یک بشقاب غذای اضافه زندانی می کنند، به باد کتک می گیرند ، برای کار فروخته می شود و...
دیکنز شرایط کودکان کار انگلستان قرن نوزدهم را چنان به تصویر می کشد که تاثیرش سبب تغییر قوانین می گردد؛ علاوه بر آن مضمون دیگری که در
... دیدن ادامه ››
داستان های نویسنده همیشه مورد توجه قرار گرفته ، ایمان او به انسانیت است ، اینکه تا وقتی انسان ها دستی مهربانانه یا عدالت ورزانه به سوی هم دراز می کنند می توان به بهبودی جامعه امید داشت .
این نمایش البته دغدغه کودکان کار ندارد، چنین توقعی هم از آن نمی رود، وقتی پا به سالن می گذاریم به این امر آگاهیم که الیورتویست باید یک نمایش موزیکالِ قصه محور باشد. کار شروع انرژیکی دارد، حرکات طراحی شده کودکان یتیم در نوانخانه، که هماهنگ و کم خطا عمل می کنند . مخاطب با قاب های خوبی روبرو است . صحنه هایی با دکورهایی پرطمطراق که در نهایت ظرافت و دقت ساخته شده اند. ماکت ها مثل خانه عروسک تو دل برو و جذاب هستند و تماشاچی با مجموعه ای از حرکات کروگرافی شده در خور توجه مواجه است که می توان همچون نوعی مراسم آیینی در کارنوال ها تماشایش کرد( حتا می توان وجود این نقطه ضعف که بخش عمده ای از همخوانی ها همهمه وار و غیر قابل درک است را به دیده اغماض نگریست.) در الیورتویست ما با بستری مواجه هستیم که همه عناصر موجود را در اختیار دارد تا به خلق یک اثر بی نظیر دست یابد. بودجه بالابلند، صرف هزینه زیادِ طراحی صحنه و لباس ، موسیقی ِزنده و گیرا ، همخوانی جذب کننده ، لیستی از بازیگران شناخته شده، داشتن امکان و اجازه بیلبوردهای کثیر شهری و.... بن مایه آن هم تمام و کمال وام دار فیلمِ موزیکال الیورتویستِ کارول رید است و از سختی هایِ بار دراماتوژی تا اندازه زیادی کاسته. حال قرار است کارگردان به سان رییسِ بزرگ و به قول شاعر « ای الهه رحمت، کُن قدم رنجه زود بی زحمت» رهبری آن را برعهده بگیرد. چون رشته تسبیحی که باید از میان همه عناصر رد شود که اگر چنین نباشد، وحدت دیداری اجرا از بین می رود. این همان اتفاقی است که در نمایش الیور تویست رخ داده است. متاسفانه نمایش سخت از فقدان کارگردانی رنج می برد. هر جاکه موزیک وحرکات موزون پایان می یابد کار به حد حیرت آوری نازل پیش می رود.بازیگران روی صحنه ول هستند. بجز شخصیت فاگین(هوتن شکیبا) که تیپ است و سعی دارد با تکیه بر طنز توجه مخاطبش را جلب کند و قاضی (داریوش شایگان )که شیوه مشابه ای را در پیش می گیرد ، بازیگران نقش خود را پیش نمی برند، خودشان را بازی می کند. .آتیلا پسیانی به جز نامی در بروشور واقعا حضور خاصی ندارد! تو گویی فقط چند قدمی می زند و می گذرد. مهناز افشار(نانسی) به هیچ وجه نمی تواند روی صحنه تئاتر موفق عمل کند ، کم می آورد، تقصیری هم ندارد، او بازیگری با توانایی تئاتر نیست، از طرفی او نیز مانند دیگر بازیگران با معضل هدایت ناشدگی مواجه است، نقش مقابلش نوید محمد زاده(بیلی) بازیگر تئاتری توانمند، همانقدر روی صحنه عاطل است که افشار. محمد زاده در نقش آدم عصبیِ تند خویِ افسارگسیخته ی همیشگی اش در این سو و آن سوی صحنه بی هدف دوانده می شود . پیرنگ عشقی نانسی و بیلی خام و ناکارآمد از آب درآمده ، در صحنه قتل نانسی، وقتی بیلی می خواهد او را زیر بار شلاق بگیرد، با هم دور می چرخند! و نانسی مانند ملودرام های آبکی فریاد می کشد «دوست دارم !دوست دارم!» مرگ او مبتدی ترین شکل بازیِ مردن روی صحنه است و با داد کشیدن های نوید محمدزاده ریتم زمین خورده آن سرپا نمیشود.
نمایش الیور تویست مانند دعوت به یک مهمانی بزرگ است. در ابتدای ورود از رزق و برق محیط جدید و صدای موزیک و شلوغی جمعیت دچار حیرت می شویم، چشم که به نور و جلوه گری هایش عادت کرد به معناباختگی عظیم آن پی می بریم . الیور تویست نه به داستان می پردازد و نه اصلا در بند آن است، تو گویی با تکیه بر این واقعیت که« همه دیگر داستان تویست را می دانند» از تعریف آن اجتناب می کند! تاتر از کانسپ خالی است، همه چیز دارد و هیچ ندار.د نه اندیشه و نگاه تئاتری و نه داستان گویی و شخصیت پردازی. مخاطب اگر کنترلی به دست داشته و برای از نزدیک دیدن هنرپیشه محبوبش هم بلیت نخریده باشد!می تواند دکمه فست فوراد را بزند تا فقط حرکات موزون روی صحنه را تماشا کند! با این همه نباید فراموش کنیم که طراح حرکات در حد بضاعت تئاتر ما، کاری کرده است کارستان. اما نمایش دو ساعته که نمی تواند همه بار خود را به دوش رقص و آوازش بگذارد خالی بودن خود را تا آنجایی که می تواند با شوخی پر می کند . هوتن شکیبا کاراکتر فاگین اش را به استهزا می کشاند. فاگین آواز سر می دهد و از مستی و چالش زن نگرفتن اش می گوید!
این جاست که برای ما سوال پیش می آید حسین پارسایی کیست؟ ؟ چرا فردی با سابقه اندک کارگردانیِ چندین کارِ ارزشی و سابقه سالیان دراز پست های مدیریتی ، عهده دار کاری با چنین بودجه هنگفتی می شود؟پاسخی ندارد که ندانیم ، مرگ هنر از همان زمانی آغاز می شود که مدیران عهده دار کار هنرمندان شوند.
حلقه مفعوده کار اما نه کارگردان بلکه خود الیور است! او نقشی شی واره دارد .اصلا به او پرداخت نمی شود. در داستان دیکنز گرچه فقر از بین نمی رود اما در نهایت این خیر است که بر شر فایق می آید. در نمایش پارسایی الیورها مطرح نیستند، فاگین گل سرسبد داستان است اوست که آواز سر میدهد «برای زندگی راحت جیب مردم را باید زد»«مالیات رو هواست!چون پول مردم تو جیب ماست» «واسه این همه سخاوت جیب مردم رو باید زد».
در مقوله تئاتر به مثابه سرگرمی موافقان آن ادعا می کنند که پول در آوردن مهم است! بله فروش بلیت مهم است ،چون مخاطب مهم است. اما تئاتر به هیچ عنوان مکانی سرگرمی زا نیست. البته که می تواند و باید سرگرم کننده باشد اما هرگز برای سرگرمی روی صحنه نمی رود. این ادعایی نه سر تفرعن است که اصلا خاستگاه تئاتر چنین نیست! این تفاوت را می توان حتا با نگاهی گذرا به سالن انتظار سینما که در آن پاپ کورن و ساندویج می فروشند و سالن انتظار تئاتر که تنها محدود به فروش آب معدنی است فهمید . بحث جذب مخاطب اگر چه درست است اما قرار نیست او را عادت دهیم اگرکاری « قرش» کم باشد پس پایش را به سالن نگذارد. موافقان چنین رویکردی معتقدند مردم همین را می خواهند، فرض هم که چنین باشد ، آیا این خوراک نامناسب در طول زمان تاثیری جز سرایت بیماری بر جای خواهد گذاشت؟شاید برای مراسم اعدام هم بتوان بلیت فروشی خوبی داشت آیا باید به آن تن در داد؟ کمااینکه چرا خودمان راگول بزنیم، فروش چنین نمایش های تعریف شده ای یک ریالش به جیب خانواده تئاتری نرفته است و نمی رود. الیورتویست نماد تئاتر ماست او در میان زرق و برق و جلوه آرایی ها محو است، کسی به او اهمیتی نمی دهد، اوست که همچنان با همان کاسه خالی در دست، لاغر، نحیف و بی جان رو به بامبل ها می گوید: آقا لطفا یه بشقاب دیگه، من در این نمایش سیر شما بسیار بسیار گرسنه ام!