این نمایش من رو یاد زندگینامه شخصیِ سورنکییرکگور و البته مراحل سهگانهی زندگی که مطرح میکنه انداخت: مرحله لذت، مرحله اخلاق، مرحله دین. برای وارد شدن به هر مرحله باید از مرحلهی قبل به طور کامل عبور کرد و نمیتوان پس از عبور، دوباره به مرحله قبل برگشت.
اجرا رو خیلی دوست داشتم و به نظرم همهچی به اندازه بود.
هماهنگی گروه عالی بود.
موسیقی حرف نداشت.
نور خیلی خوب و به جا تغییر میکرد.
کم پیش میاد یه اجرا منو توی خودش حل کنه ولی میتونم بگم در طول دیدن این نمایش، یکساعت به طور کامل از زندگیِ بیرون از سالن رها شدم.
.
نام من استیون ددالوس است و چشم های من خورشید را میسوزاند.
پ.ن: امیدوارم فامیلی استیون رو غلط ننوشته باشم، اگه غلطه بگید اصلاح کنم.