شب است و این من تنهای خسته ترسیدم
که ماه تیره نشسته به جای خورشیدم
هجوم ترس نبودت میان ثانیه هاست
صدای پای تو را در سکوت نشنیدم
گذشت فرصت بودن و باز در سفرم
هنوز در تب گفتن دچار تردیدم
منی که پنجره هایم به سوی دیوارند...
خلاف آنچه که هرشب به خواب می دیدم
و خواب فرصت خوبی برای دیدار است
برای آنچه که باید، ولی نپرسیدم
به جای خواب تو در من فرشته نازل شد
آهای دختر باران سوار امیدم!
چه چیز بهتر از اینکه در استغاثه ی دل
نگاه ساده بیفتد به چشم ناهیدم
#سعیدحاجتمند
۱ نفر
این را
امتیاز دادهاست