در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سعیدحاجتمند | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:55:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ید بلرزد قلم از دست شما می افتد
دل بلرزد همه ی قافیه ها می افتد

پا بلرزد تن بیچاره ی تو خون بشود
توی یک شهر بگو لرزه چرا می افتد

توکه نزدیک منی ،حرف اضافی نزدم
قفس لرزه بر این تار و صدا می افتد

تو بیا تا به دلم انگ جدیدی بزنی
دارد از شوق شما، یاد خدا می افتد

مژه برهم زده ای از دل من رد ... دیدن ادامه ›› شده ای
لرزه از چشمک تو تا به کجا می افتد

نام تو حس عجیبیست خودت می دانی
اضطرابیست که در حال و هوا می افتد

گفتم از نام تو ، دستم به تلاطم آمد!
ید بلرزد قلم از دست شما می افتد


#سعیدحاجتمند
۶ دی ماه ۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک روز پدر آمد و افسوس پدر نیست
دیگر نظر منتظری جانب در نیست

در کوچه که رد می شوم از جانب هرچیز
دلواپس اینی که دگر سایه ی سر نیست

یک عمر دلت دلخوش دستان خودش بود
تا جان به تنت هست از این لحظه خبر نیست

لعنت به زمینی که بدون تو بچرخد
نه ! نیست نگاهی که در اندوه تو تر نیست

گفتم به همه! بعد پدر زندگی من
جز خم شدن گردن و تقطیع کمر نیست

دنیای عجیبی است که تو زنده بمانی
جایی که در آن گرمی آغوش پدر نیست

#سعیدحاجتمند
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک سبک نو از جاذبه
درچشم تو رویت شده
حتی میان جامعه
از شدتش صحبت شده

هرکس که می بیند تو را
درجا توقف می کند
گویا دچار وقفه ای
در لحظه ی حرکت شده!

این جاذبه در چشم تو
قدرت نمایی می کند
حتی زبان از قدرتش
درگیر یک لکنت شده

منظومه چشمان ... دیدن ادامه ›› تو
از مشتری پر گشته و
خورشیدک بی چاره هم
از مشتری هایت شده

در این تناقض مانده ام
رنگ سیاه چشم تو
هم نور ساطع می کند
هم باعث ظلمت شده

حالا تو هستی مرکزِ
یک کهکشان عاشقی
هرلحظه اطراف شما
دنیا پر ازحرکت شده!

سهم من از چشمان تو
یک گوشه چشم ساده شد
خوشحالم از اینکه همین
یک ذره هم قسمت شده

بانوی نور و کهکشان
لطفا کمی آهسته تر
چشمک نزن،کی گفته دل
رسوا و بی غیرت شده؟

چشمان من در حسرت
وقت طلوعت مانده و
هی خیره بر این کوچه و
هی خیره بر ساعت شده

اینکه تو بیرون می روی
دوروبرت پر می شود
گویا که سبک تازه ای
از جاذبه رویت شده

#سعیدحاجتمند
۳۰ آبان ۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
《 یک نفر نیست بگوید که چرا گریانی؟
که چرا نیستی و کنج دلت پنهانی؟》

که چراهرچه ورق می خورداین خاطره ات
می شود وسعت چشمان شما بارانی؟

رفته ای از تب و تاب همه ی پنجره ها
مانده آشوب قفس توی سرت زندانی

چشم من دوروبر یاد تو را قاب گرفت
چه کنم تا که بیایی به دلم مهمانی

فال حافظ زدم و خوب نیامد بعدت
به کدامین غزل و قافیه ای مهمانی؟

به همین کوچه قسم ،جای تو خالیست هنوز
به همان خاطره هایی که خودت می دانی!

#سعیدحاجتمند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک کوچه ی طولانی ،یک بغض ورم کرده
یک جسم عرق سوز از ،یک شرجی دم کرده

با عشق تصادف شد،در صخره ی تقدیرت
سهم تو در این وحشت،پایی است که کم کرده

یک مشت غزل ،کاغذ،دردفتر بی رونق
چشمان سیاه تو..‌.!کاری که قلم کرده

در کنج اتاق خود،در پرسه احساست
گفتم که چه می بینی؟ گفتی: بغلم کرده...

یک بهمن سیگاری،بوی عرق ... دیدن ادامه ›› و نفرت
طاعون نبود او، از اشک ترم کرده!

دیدم که خیال تو ،هر روز بدهکار است
تسبیح خیالش را ،با غم سر هم کرده

لبخند خدا پشت ،این حادثه مخفی شد
گویا که سر راهت ،هی سنگ ،عَلَم کرده

تا عابر تقدیر ِ این شهر عزا هستی
فردای دلت این است ،یک عاشق رم کرده!

برخیز که دوران مرثیه به سر آمد
دنیا که نمی فهمد اینقدر ستم کرده

فردای تو در دست، میزان تلاشت هست
باید که گذر کرد از این شرجی دم کرده...
#سعیدحاجتمند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پر از سکوت مدام و پر از بهانه ی تو
دوباره خسته رسیدم به درب خانه ی تو

بهانه می کند اینجا سرم خیال تو را
که عاشقانه بماند فقط به شانه ی تو

هزار راه نرفته ! هزار بغض بلند
چرا نمی دهد اینجا کسی نشانه ی تو

به درد آمده حسی ، درست توی سرم
نه تب ! نه شعله ! نه آتش! فقط زبانه ی تو

چه فال تازه بگیری ، چه حکم تازه کنی
عوض نمی شود اینجا ، غم شبانه ی تو

بگو چه می شود آخر ، نصیب چشم ترم
منی که خسته رسیدم به درب خانه ی تو...

#سعیدحاجتمند
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی میان ماندن و رفتن ، باید به مردن هم نگاهی کرد
بین تمام کارهای خوب ، بد نیست گاهی اشتباهی کرد

آدم به جرم خوردن سیب از چشم بهشت افتاد و بیرون شد
حالا که تو از باقی نسل آدم شدی باید گناهی کرد

یک روز هم از روی ناچاری ، دل می کنی از هرچه می خواهی
با دست خود تنها عزیزت را ، با خون دل باید که راهی کرد

این رسم دنیای سیاه ماست ، بازیچه دست خدا هستیم
گفت اختیار زندگی داری، با وحشت ... دیدن ادامه ›› از هر آنچه خواهی کرد!

هر کوره راهی را که می رفتم ، ختمش به خیر من نمی افتاد
میخواستم بر قله ها باشم ، هر قله را در عمق چاهی کرد

این زندگی بسیار کوتاه است ، آنقدر که باور نخواهی کرد
در زندگی کردن به هر قیمت ، باید به مردن هم نگاهی کرد
#سعیدحاجتمند
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ازهمان روزی که موهایت بلند و صاف شد
دین و دلها را ربود و بر خدا اجحاف شد!
مدتی را صرف این می کرد شاید خلقتی
از تو زیباتر بسازد ، وقت او اتلاف شد
هرچه زیبایی به ذهنش می رسید ابلاغ کرد
هرچه طنازی که بخشید عاقبت اصراف شد!
منصرف شد از رقابت با رخ زیبای تو
در رقابت با نگاهت مدتی علاف شد
آنقدر وصف جمالت مبهم و بی انتهاست
هرکسی آمد، تو را دید و سپس حراف شد
آه ! دختر! شعرهایم را تمامی نیست؟ ... دیدن ادامه ›› نه!
تا که گیسوی تو در دیبای شعر الیاف شد
حد زیبایی برای این جهان ، تنها تویی
چهره ی زیبایت از بس جامع الاطراف شد
صحبت از یکتایی اش کردم ! خدایا در گذر
خالقش هستی ، نمی گویم به تو اجحاف شد!
#سعیدحاجتمند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گفته بودی اگر که برگردم،
شعرها را کتاب خواهی کرد
یک به یک خانه های دردم را
پیش چشمم خراب خواهی کرد
کوچه را چلچراغ می بندی
دور دل را ستاره می چینی
تا که همسایه ی دلم باشی
عالمی را مجاب خواهی کرد
دور میزی که شمع و گل دارد
می کشانی مرا که بنشینم
سهم من را نگاه زیبایت
سهم خود را شراب خواهی کرد
می نشینی ... دیدن ادامه ›› کنار آغوشم
لب به روی سکوت می بندی
هرکسی را بجز خیال من
با نگاهت جواب خواهی کرد
خوب گفتی و باورت کردم
آمدم همنشین تو باشم
مطمئنم یخ وجودم را
زیر یک بوسه آب خواهی کرد
مطمئنم نوشته هایم را
دوست داری ولی نمی گویی
عکس مردی که عاشقش هستی
دور این خانه قاب خواهی کرد
چشمهای مرا که غمگینند
زیر رگبار بوسه خواهی برد
جز تو دیگر چه چیز می خواهند؟
چشمهایی که خواب خواهی کرد

#سعیدحاجتمند
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از دل شعر و قصه آوردی ، چشم های به این قشنگی را
با لبانت کمی جلا دادی ، رنگ سرخ مداد رنگی را

راه می آمدی و گه گاهی ، باد موی تو را به هم می زد
روسری از سرت عقب تر رفت ، تا بریزد حصار سنگی را

عاشقت شد ، دلم نمی دانست ، جمله ای را که لایقت باشد
حبس دم درفضای احساس و ... من نمی خواهم این زرنگی را

بی ریا آمدم ببین من را ! اختیار دلم به دست توست
دوستت دارم و تصور کن ، دوستت دارم فرنگی را

بین لب های ما فضا کم شد ، چشم هایت به سمت بستن رفت
قاب کردم میان تقویمم ، چشم های به این قشنگی را

#سعیدحاجتمند
محسن مظاهری، علی محرابیان و مریم اسدی این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب است و این من تنهای خسته ترسیدم
که ماه تیره نشسته به جای خورشیدم
هجوم ترس نبودت میان ثانیه هاست
صدای پای تو را در سکوت نشنیدم
گذشت فرصت بودن و باز در سفرم
هنوز در تب گفتن دچار تردیدم
منی که پنجره هایم به سوی دیوارند...
خلاف آنچه که هرشب به خواب می دیدم
و خواب فرصت خوبی برای دیدار است
برای آنچه که باید، ولی نپرسیدم
به جای خواب تو در من فرشته نازل شد
آهای دختر باران سوار امیدم!
چه چیز بهتر از اینکه در استغاثه ی دل
نگاه ساده بیفتد به چشم ناهیدم

#سعیدحاجتمند
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حس عاشق شدن انگار حقیقت دارد
مرگ در پای تو تعبیر شهادت دارد
دست بردار از این بازی عاشق کش خود
مرد عاشق به تب دست تو عادت دارد
روزهایی که به خاک تو خودش را انداخت
در لغت نامه اشارت به سعادت دارد
چشم هایت که دراین خاطره تکثیر شدند
به شکوفایی اعجاز شباهت دارد
خواستم فال بگیرم که تو کی می آیی؟
زودتر عازم دل باش که ساعت دارد
رنگ دلشوره که در این غزلم جاخوش کرد
از گرفتاری این قلب حکایت دارد
آه ای مردم این شهر بدانید همه
حس عاشق شدن انگار حقیقت دارد

#سعیدحاجتمند
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برگ ها از درخت می افتاد،آسمان از گلایه ها لبریز
یک غزل فال تازه را می گفت،حافظی باز و میوه ها بر میز

خنده بود و سرور و شادی بود،چای و آتش چقدر زیبا بود
عده ای دور هم نشستند و ،غصه های نگاهشان ناچیز

گاه گاهی کسی ورق می زد، حافظ و عاشقانه هایش را
بین تفسیر و شوخی و لبخند،دود اسپند و رقص شورانگیز

رقص چاقو میان دست شب،شعر با هندوانه می چسبد!
در هیاهوی خانه برپا شد،آیه های غریب رستاخیز

مثل هر سال و سالهای دور ، دور هم تا به صبح خندیدند
نقش خود را دوباره بازی کرد ، دختر ته تغاری پاییز

#سعیدحاجتمند
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صندلی های کلاس از دیدنت در هم شدند
ساعت و دیوار و در هم پیش پایت خم شدند

سالها می شد که چشمان خیالم خشک بود
وای از روزی که تو پیدا شدی ، زمزم شدند

عاشقت بودن طنین انداخت در جان همه
مثل اینکه از ازل بر عشق تو ملزم شدند

دور از دستان من بودی ولی اطراف من
روز با شب از خیال بودنت همدم شدند

آنقدر همراه خود رقص تبسم ... دیدن ادامه ›› داشتی
بوته های خار ،وقتی رد شدی ، مریم شدند

مثل حوا بودی و دردانه ای از یک بهشت
شاخه های گل برای دیدنت آدم شدند

حسرتت وقتی به اعماق دلم افتاد که
کاغذ و خودکار با دستان تو محرم شدند

آمدی پیشم نشستی ، واژه ها آتش گرفت
جزوه های درسی من دفتر شعرم شدند
#سعیدحاجتمند
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تا نسخه ی عشق را به دستم دادند
از نقطه ی قوتم شکستم دادند

با اینکه شراب ، تا ابد ممنوع است
دیدند مرا خراب هستم ، دادند

فریاد دلم هوای او را کرده است
هی ربط به حس و حال مستم دادند

گفتندکه از دل تو سهمم صفر است
از بس که به پای تو نشستم ، دادند

از روی پل صراط ردم کردند
اسناد بهشت را به دستم دادند

چندیست خیال عشق تکثیر شده
من را به حریم یار بسطم دادند

#سعیدحاجتمند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کم بودنم پیش تو حاصل نمی شود
از گریه ام،خاک تنت گل نمی شود

گل کرده ای توی خیالات و خواب من
چشمانم از یاد تو‌غافل نمی شود

پابسته ام ،دست تو را گم نمی کنم
عاشق به یک تندی تو ول نمی شود

امواج دل در به در جذر موی تو
اینجا کسی غیر تو ساحل نمی شود

جان می دهم بعد همان دل که داده ام
جز ... دیدن ادامه ›› جان و دل پیش تو قابل نمی شود

دستی بکش بر سر دنیای شعر من
بی ناز تو قافیه نازل نمی شود

گفتی برو تا که نمیرد نگاه تو
بس کن گلم،قلب تو قاتل نمی شود

در پیش تو اخم شکایت نمی کنم
معشوقه ای!چشم تو عادل نمی شود

بانوی من!رفتی و بعدت شکسته ام
با رفتنت سینه ی من دل نمی شود
.

#سعیدحاجتمند
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چشمان تو قصه ی دنباله دار شد
دیشب تمام خاطره هایت قطار شد

گفتم فقط ناز تو را می شمارم و...
اندازه اش هر دفعه بیش از هزار شد

تقصیر دل بوده که سر مست چشم توست
تقصیر تو بوده که چشمت خمار شد

جا ماندم از نم نم باران چشم تو
جان دادنم قسمت این روزگار شد

حالا منم ، پای ورق های دفترم
اشعار من ... دیدن ادامه ›› بعدِتو غمگین و تار شد

هرجای این خانه قدمگاه چشم توست
بیچاره من! چاره ی کارم فرار شد

شب می رسد ! در پس اندوه هر شبم
شب بی تو یک قصه ی دنباله دار شد...

#سعیدحاجتمند
ناتالی، رها و قاصدک این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقش در طالع ما بود که با هم باشیم
لیک در دغدغه ی زندگی و غم باشیم

در ازل آنکه برای من و تو قرعه کشید
دید باید من و تو مونس و همدم باشیم


عکس در قاب خودش بود و خدا واسطه که
صبح تا آخر شب عشق مجسم باشیم

گرچه این خاک نمی خواست که برپا بشویم
ریشه کردیم که در خط مقدم باشیم

باد ... دیدن ادامه ›› از هر طرفی خواست بیاید ، باشد
شرط اول قدم این است که محکم باشیم

آه ای چرخ که هر روز تقلا کردی
عهد کردیم که یک شانه ی محرم باشیم

گرگ در دور و بر زندگی ماست ولی
قول دادیم در این غائله آدم باشیم

هفته ای منتظر و هفته دیگر با هم
تا به زخم دل هم فرصت مرهم باشیم

دل به درمان نگاه تو سپردم ای عشق
کاش تا آخر این مسئله با هم باشیم

#سعیدحاجتمند
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شیشه ی قرص کوچکم با آن
حس آرامشی که می بخشد
مرهمی روی زخم آغوش است
در دل خواهشی که می بخشد

شب به شب می رسد که بنشیند
بر هیاهوی تلخ این خانه
می نشیند میان لبهایم
مثل جغدی میان ویرانه

قرص خوابی که نیتش این است:
پرده ای بین من و او باشد
حرف هایی نگفته می ماند
بغض وقتی که ... دیدن ادامه ›› در گلو باشد
*********
کاش می شد به قرص خوابم گفت:
"خواب من تازه اول راه است
روز را لحظه ای نمی خواهم
بی تو شبها ی من چه کوتاه است

با توام قرص خواب من! با تو
جای من توی رختخوابم هست
پشت سر پل خراب و رو در رو
اضطراب و سکوت یک بن بست

رفته است از کنار آغوشم
داغ او روی دست دل مانده
بدتر از این چه می شود باشد؟
پای مردی که توی گل مانده..."
*********
بدتر از آن شد و شبی دیدم
شیشه ی قرص خواب من خالی است
رختخوابم دوباره سرشار از
هق هق گریه های پوشالی است

امشب ای آسمان، پراز دردم
چشم من پرده دار خوابم نیست
تشنه در کوچه های تنهایی
روی میز استکان آبم نیست

خاطراتش دوباره می آیند
پشت هم،نوبتی، در آغوشم
لعنتی ! طاقتم به سر آمد
پچ پچت را نکن در این گوشم

لعنتی! من هنوز انسانم!
زخم های شبانه را بس کن
خانه ام را خراب تر کردی
روح آتش! زبانه بس کن

من خودم آتشم ،خودم چوبم
خطبه ی عقد شعله ام جاریست
درد دارد تمام احساسم
مرگ من اتفاق تکراریست

رفته است از کنار آغوشم
لحظه هر لحظه بعد او مُردم
آدمی هم نشین دردم نیست
مرده را روی دوش خود بردم!
*********
شیشه ی قرص تازه ای وا شد
دُز به دُز ،دانه دانه بلعیدم
دست هایم به لرزه افتادند
زیر سقف اتاق چرخیدم

تیره شد پرده های تصویرم
واژه ها توی ذهن من گم شد
یاد او آمد و دلم را برد
چهره ام غرق در تبسم شد

راحت امشب به خواب خواهم رفت
قرص کارش فقط فراموشی است
صبح فردا ،مرا نمی بیند
شعله ام در مسیر خاموشی است...

#سعیدحاجتمند
قنبرعلی رودگر، قاصدک و رها این را امتیاز داده‌اند
مرهمی روی زخم آغوش است
۱۴ آذر ۱۳۹۸
بله.حق با شماست.نوشته های شبانه یه وقتایی چشم رو به اشتباه میندازه
۱۶ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب باشد و آتش در این شومینه باشد
دستان نازت همدمی دیرینه باشد

دیگر چه می خواهم از این دنیای واهی
چشمان تو وقتی خودش آیینه باشد

تب کردن هیزم کنار قوری چای
قلب من و تو خالی از هر کینه باشد

گاهی بدوزم چشم را در چشمهایت
گاهی سرم روی طواف سینه باشد

دلواپس بیداری فردا نباشم
هر روز با تو غرق در آدینه باشد

انگور و سیب و آتش و چای و تو باشی...
آغوش تو زیبا ترین شومینه باشد..‌
#سعیدحاجتمند
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید