در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سعیدحاجتمند: پشت دیوار شهر من،جایی شاخه ی بید پیر پیدا بود لای آن شاخه های تو در
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:42:32
پشت دیوار شهر من،جایی
شاخه ی بید پیر پیدا بود
لای آن شاخه های تو در تو
رد پای بهار پیدا بود

مثل کوهی که ریشه در خاک است
استوار و صبور وپابرجا
باد وحشی میان آغوشش
خالق بی بدیل یک رویا

می شد از لا به لای هر برگش
قصه ای عاشقانه را سر داد
زیر بال پرنده ای لغزید
قاصدک را به ... دیدن ادامه ›› آسمان پر داد

بید مجنون قصه ام اما
در دلش رد پای دردی بود
رد چاقوی مانده بر قلبش
یادگار خزان سردی بود

یادگاری به لطف یک عاشق
طرح قلبی که مشترک مانده
نیمه شب رد سوزش دائم
مثل زخمی که در نمک مانده

زخم تیغ خیال آن عاشق
هی مکرر به قامتش می خورد
زیر تیغش به قصد دل بردن
نقش دردی به شوکتش می خورد

در خیالات خیس و تبدارش
درد او آشنای تیغش بود
درد او یک درخت افتاده،
نعش پوسیده ی رفیقش بود

روزگاری که هم نشین بودند
پشت دیوار این خراب آباد
شاخه در شاخه دست در دست و
رقص دائم میان دست باد

نیمه هایی که مثل هم بودند
خوابشان روی شانه ی هم بود
این یکی جای آن یکی می مرد
اختلافات بینشان کم بود

سالها اتفاق تکراری
هر بهاران جوانه کردن ها
فصل پاییز و دامن رنگی
رقص دستان و شوق گردن ها

ناگهان آسمان حسودی کرد
بادوحشی به خوابشان آمد
دست طوفان شب تبر در دست
این بلا در دل خزان آمد

ریشه از خاک خانه اش دل کند
با تنی خسته بر زمین افتاد
بید اول ولی میان خواب
روی دستان دوست لم می داد...

شاخه هایش شکست و خاکی شد
برف آمد نشست بر رویش
روی آغوش خاک دفنش کرد
شاخه های شکسته هر سویش

روزها آمدندو روزها رفتند
رد پای جوانه ها پوسید
خواب را از خیال خود رد کرد
مرگ را دید و خاک را بوسید

ذره ذره زمین که گرمش شد
بید اول به جنب و جوش افتاد
چشمهایش هنوز برفی بود
باد وحشی که از خروش افتاد

داشت دنبال شاخه ای می گشت
تا که خود را به او بچسباند
مرگ تاریک همنشینش را
در زمستان و شب نمی داند

شاخه هایش به هیچ می خوردند
در دلش اضطراب پیدا شد
چشمها را که ناگهان وا کرد
بغض دیوانه در دلش جا شد

داد می زد چرا چنین کردی
باد وحشی ِ مست ِ دیوانه
من چه کردم که این چنین کردی
خانه ام را شبانه ویرانه؟

نیمه قرنی گذشت و برپا ماند
روی نعشی که پیش پایش هست
عشق را از جوانه اش خط زد
درد اما همیشه جایش هست

روی نعش درخت افتاده
زیر چتری که بید می گیرد
پاتوق دنج شهر عشاق است
تا زمانی که بید می میرد

قسمتش بوده تا که اندامش
تخته ی ثبت عاشقی باشد
تیغ و تیر و دو قلب یا حرفی
نقش بی ربط عاشقی باشد

بی صدا ، در سکوت می خواند
زیر لب خاطرات سردش را
سالها پشت هم گذشتند و
رهگذاری ندید دردش را

پشت دیوار شهر من، اینجا
مدفن خاطر درختی هست
ایستادن کنار دلدار ِ
بر زمین مانده کار سختی هست...
#سعیدحاجتمند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید