یک روز پدر آمد و افسوس پدر نیست
دیگر نظر منتظری جانب در نیست
در کوچه که رد می شوم از جانب هرچیز
دلواپس اینی که دگر سایه ی سر نیست
یک عمر دلت دلخوش دستان خودش بود
تا جان به تنت هست از این لحظه خبر نیست
لعنت به زمینی که بدون تو بچرخد
نه ! نیست نگاهی که در اندوه تو تر نیست
گفتم به همه! بعد پدر زندگی من
جز خم شدن گردن و تقطیع کمر نیست
دنیای عجیبی است که تو زنده بمانی
جایی که در آن گرمی آغوش پدر نیست
#سعیدحاجتمند
۲ نفر
این را
امتیاز دادهاند