در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | راشل: در زمانه ای که تکاپوی به دست آوردن حیات و رهایی از ممات به اوج خود رسی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:33:31
در زمانه ای که تکاپوی به دست آوردن حیات و رهایی از ممات به اوج خود رسید، دقیقن بعد از انقلاب صنعتی در کشورهای توسعه یافته و باتلاق عظیم کشورهایی که به اسم توسعه یافتگی هیاهویی برای هیچ را مدیریت می کنند و توده مردم ذیل این چرخ بزرگ هر روز فشار را بر روی خود بیش از پیش تحمل می کنند، دیگر به یکدیگر نگاه نمی کنیم. یک مسخ شدگی عظیم وجود تک تک مان را گرفته، هم دیگر را چونان وسیله هایی میبینیم که برای به دست آوردن اندک بهره ای از معاش باید سر قلاب زد تا بلکه بهره ای ازین اقیانوس پر تلاطم روزگار به چنگ آوریم. در این دریای طوفانی بی مهری، حتی رویاهامان را نیز از دست داده ایم و هر زمان چشم ها را روی هم میگذاریم تا اندکی به پرواز آرزوها دست یازیم چیزی جز زمین بایر بی محصولی پیش رویمان نیست و آنچه نمایان است فقط نقشه ای برای زنده ماندن است. زنده ماندنی بدون رویا، بدون سیاحت و بدون اندک تاملی در همزیستانمان. به همین خاطر به سادگی از کنار هم میگذریم حتی بدون توجه به بوی عطر کسی که از کنارمان عبور می کند، یعنی حتی شامه ای برای احساس عطر پیرامون از بوی غذا گرفته تا بوی آدم، مغازه ها، لباس ها و.... نمادنده. حال در ایست زمان دقیقن جایی که یک ویروس مسافر برای ما به اجبار چیزی به نام قرنطینه را به ارمغان آورده، انگار می شود تمام حواس پنجگانمان بیدار شدند و بودنشان را به ما متذکر شدند. چشم هایی که حالا دو دو می زند برای دیدن، گوشهایی که قدرت پیدا کردند برای شنیدن و لب هایی که حالا مجالی به گوش ها دادند به جای خود رای بودن. درست است که هیچ کس نقاب از چهره خودش بر نخواهد داشت، چونان بیماری که مبتلا به جزام شده باشیم هراس داریم که زخم هامان را عیان کنیم تا بوی عفن و جلوه بی قواره اش خود ما از خودمان بی خود کند چه رسد به اطرافیانمان. خود من یک نقاب بزرگ هستم که اکنون اینگونه خودم را به شما معرفی میکنم. راشل، نامی که هیچ ادوخته ای در فرهنگ ما ندارد و فقط شاید وزنی در زبان بیگانه پیدا کند. بگذریم.
در این قرنطینه انگار بیشتر به یکدیگر نگاه می کنیم چرا که لزوم بودن ها چیزیست که بر لزوم نبودن های پیش ازین چیره شده و صحت خود را به رخمان می کشد. درست است که هیچ کس را نمی شود از پشت نقاب بیرون کشید اما حداقل کاری که می شود کرد از پشت دریچه های کوچک آلونک هامان برای همنوعانمان رویا ببافیم ... دیدن ادامه ›› و آنها را آنطور که دوست داریم تصویر کنیم. حرکاتشان را ببنیم و قصه ای درخور برایشان خلق کنیم. من اینگونه دنیای خودم را به خودم تقدیم میکنم، جهانی که دوست میداشتم داشته باشم که در طول روزمرگی ها به چیزی تبدیل شد که مال من نبود. پیرمرد همسایه حاصل همین رویا بافی های حصر خانگی است که بسیار خرسند هستم که در اولین نمره از مجله صوتی تیوال خوانش شد. رویاهاتان را باور کنید، نقاشی کنید و به حرکت در بیاورید.
#راشل
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
محمد عسگری، حسین کوهی، نسترن صداقت و مریم اسدی این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید