جان پدر کجاستی ؟ دلتنگم و پریشان
از فرط بی قراری ، من رو زدم به باران
هرجای این جهان را ، من در پی تو گشتم
جا مانده ام درونِ ، یک گوشه از خیابان
دل خسته و بریده ، زخمی تر از گذشته
من ماندم و فراق و تنهایی فراوان ...
میسوختم در این داغ ، در حسرت جوابی
چیزی نمانده از من ، جز تکه ای بیابان
در کنج خلوت غم ، در کنج عزلت خود
من میکشم سرم را ، بی وقفه در گریبان
یا رب تو یاریم کن ، شاید
... دیدن ادامه ››
که من ببینم
یوسف رسیده آخر ، نه پیرهن به کنعان
تاوان هرچه باشد ، با جان و دل قبول است
اما به من در این راه ، با زهر چشم نرنجان
باشد جهان مغموم ، تا در امان بماند
این چند روز باقی ، از آه سوگواران
{#}سجاد_صادقی