یادداشت کوتاهی بر فیلم کوتاه بیپدر
اولین تجربه ی حمیدرضا مقصودی به غایت کوتاه، اثرگذار و جدی نقش میبندد. او از اولین ثانیههای فیلم و بازیای که از نگاه و چشمان کودک ثبت میکند میخش را محکم میکوبد و در همین صحنه نیز که ما فقط با چهرهی او روبروییم، از صداهای محیط بهرهی درستی میگیرد. فیلم او، روایت دختر بچهای است که به اجبار مادرش به بازیگری کشانده شده و اولین صحنهی اجرایش این بار نه در مدرسه و نه کلاس های نمایش و نه در نمایشنامهای کودکانه، بلکه در راهروهای دادگاه و در نمایشنامهای کاملا بزرگسالانه است. فیلمساز اما فقط به همین غافلگیری بسنده نمیکند، او به درستی از نشان دادن کلیشههای همیشگی برای دادگاه پرهیز کرده است و برخلاف نگاهی که برای بسیاری از فیلمسازان مسلم شده است، راهروهای دادسرا را با رنگ های تیره و سراسر آکنده از درگیریها و زد و خورد و الفاظ رکیک نشان نمیدهد، قاب دوربین او به درستی در کنار کودک میماند و دریچه ای میشود برای ذهن بازیگری که نقشش را بارها تمرین کرده است، اما درست سر بزنگاه در صحنهی اجرا، اجرایی که قرار است برای نجات دادن پدرش باشد حسش نمی آید. همینقدر ساده و همینقدر هولناک. در پس موقعیتی که جهان با تمام خشونتش به کاراکتر اصلی فیلم او تحمیل کرده است، – و کارگردان باز هم به درستی وقت فیلمش را برای نشان دادن این خشونت تلف نکرده است – اخلاقیات در چندین سطح جزئی میشوند و کارکرد زیباشناسانهی تامل برانگیزی در زیرمتن کار او پیدا میکنند و این دستاورد دیگری برای اثر مقصودی است.
فیلم در همین ۷ دقیقه دو لحظهی درخشان دارد: اولی سر کردن مقنعهی سفید به شیوهی درست و رسمیاش و کلافگی دختر در پس این همه رسمیت برای آمادگی در اجراست، اجرایی که کودکانه نیست، و قرار است در رسمی ترین مکان دنیا اتفاق بیفتد و دومی در آوردن همان مقنعه بعد از انمام وقت رسمی این اجراست، اجرایی که سترون مانده و تازه بعد از بسته شدن درب های مکان نمایش ـ این بار نه به روی تماشاگر که به روی تک بازیگر این صحنه ـ در زمانی مرده جان گرفته است، آن
... دیدن ادامه ››
هم با غیر رسمی شدن دوبارهی لباس بازیگر. گویی همه چیزِ اجرای این کودک باژگونه است: مکانی که برای بازیگریاش انتخاب کردهاند، دربهای این مکان، نقشی که برایش در نظر گرفتهاند، لباس اجرا، تماشاگرانی که درست در لحظهی شروع همگی به او پشت میکنند و حتا نام کاراکتری که قرار است بازی کند (بیپدر). در لحظهای فوقالعاده، مادر که کارگردان اجرای دختر است و از بازی نکردن او عاجز شده میگوید: «عین این بیپدرها واینستا منو نگاه کن» دختر، به بازیگری در نمایشنامهای کشانده شده که حتا کارگردانش نیز آن را باور ندارد و تمام بار باورپذیری این نمایش قرار است بر دوش معصومیتی باشد که از کودکان انتظار میرود. حال آنکه گویی این معصومیت، آنچه را از میان در تماشا میکند، بیچارگی شاکی و زن بیشوهر را بیشتر باور کرده است.
با اینکه تمام این عناصر، پتانسیل آن را دارند که ریتم چنین فیلمی ترحم آمیز شود، اما مقصودی با هوشمندی در دام این تله نیفتاده و پایان فیلمش را نیز با ظرافت میبندد. پایانی خوب برای شروعی خوب. «بیپدر» به واقع نوید ظهور فیلمسازی جوان با فیلمهای خوشساخت را میدهد.
سارا رسولی نژاد
۴ اسفند ۹۹