در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | دلارام دلنواز: صادق چوبک در یک روز از روزهای قبل تر از مردنش وقتی کنار آتش نشسته بوده
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:38:46
صادق چوبک در یک روز از روزهای قبل تر از مردنش وقتی کنار آتش نشسته بوده به همسرش "قدسی چوبک" می گوید: برو همه‌ی یادداشت هایم را بیاور و بسوزان، همه را.
همه‌ی یادداشت های شصت ساله اش را. او تنها نویسنده‌ای بود که خاطرات روزانه‌اش را می‌نوشت.
"قدسی چوبک" در جایی گفته بود؛ صادق در همان روزهای اواخر عمرش مدام راه می‌رفته و تمام مدت گریه می‌کرده و مرتب به او می‌گفته: قدسی آیا ممکن است که من یک بار دیگر ایران را ببینم؟!..
و چقدر برای او زجرآور و مرگ آور بوده آن سال ها و آن ماه ها و آن روزها که در غربت نفس می کشیده و به خانه‌ی خیابانِ دَروسش در تهران در ایران فکر می کرده، به حیاط و باغچه‌‌ و گل‌هایش، به دفتر کارش.
شب ها تا صبح به خیال وطن از این پهلو به آن پهلو می‌شده و خوابش نمی برده.
صادق چوبک انقدر از دنیا دلگیر بود که مثل "زارمحمد" قهرمانِ رمانی که نوشته بود؛ "تنگسیر"، دلش نخواست جنازه اش را خاکی ببلعد که خاک وطن نبود.
"زارمحمد" در آخرِ رمان می‌گوید: هیچوقت من دلم نمی‌خواست از این سرزمین بروم..شاید من هرگز گوری نداشته باشم، گور می‌خواهم ... دیدن ادامه ›› چه کنم؟!...
صادق چوبک در شهر فیلسوف برکلی ایرلندی، در کالیفرنیا می‌میرد و وصیتش اجرا میشود‌. جسدش را می سوزانند و خاکسترش را میریزند در اقیانوس.
خداکند هیچ آدمی تنها نماند و تنها نمیرد که دلش بگیرد که دلش نخواهد روی هیچ سنگ سیاهی نامش نوشته شود.
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید